روايتگري در داستان

در اين بخش مي‌توانيد در مورد تمامي مسائل مرتبط با آموزش و يادگيري به بحث بپردازيد

مدیران انجمن: رونین, شوراي نظارت

ارسال پست
Major I
Major I
پست: 5234
تاریخ عضویت: پنج‌شنبه ۲۵ خرداد ۱۳۸۵, ۲:۴۷ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 1747 بار
سپاس‌های دریافتی: 4179 بار
تماس:

روايتگري در داستان

پست توسط ganjineh »

يكي از نكات كليدي در مبحث داستان، بحث روايت است. شناخت روايت هم به ما كمك مي‌كند داستان را بهتر بشناسيم و هم كمك مي‌كند بهتر داستان بنويسيم. بحث روايت البته بحث طول و درازي است، اما سعي مي‌كنيم اين‌جا تا حدي درباره‌ي تعريف آن و ديدگاه‌هايي كه درباره‌اش هست، صحبت كنيم. اكثر روايت‌شناسان، روايت را متني مي‌دانند كه قصه‌اي را بيان مي‌كند و يك قصه‌گو (راوي) دارد. ژرار ژنت، منتقد فرانسوي، روايت را گونه‌اي گزينش عناصر و ايجاد نظم هم‌نشيني در طرح مي‌داند قبل از پرداختن به مبحث روايت‌شناسي، خوب است ابتدا گونه‌هاي مختلف راوي را مرور كنيم:

1ـ راوي داناي كل كه چهار شكل دارد: الف ـ نويسنده‌ي داناي كل: در اين شكل روايت كه قديمي‌ترين شكل آن است و معمولاً در قصه‌هاي قديمي، مثل هزار و يك شب پيدا مي‌شود، راوي نويسنده‌ي داستان است و بر همه‌چيز آگاهي دارد. در اين شكل از روايت افعال معمولاً‌به صورت ماضي مي‌آيد؛ ب ـ راوي داناي كل خنثي: در اين شكل روايت، نويسنده مستقيماً درگير نيست و من دوم او (كه او هم داناي كل و كلي‌نگر است) روايت‌گر است؛ ج ـ راوي داناي كل چندگانه‌ي محدود: در اين شكل، راوي به كل ناپيداست و از ذهنيت شخصيت داستان روايت‌گري مي‌كند. رمان «خانم دالووي» از ويرجينيا ولف، داراي چنين روايتي است؛ د‌ ـ راوي داناي كلّ محدود: در اين روايت، ما فقط ذهن يك راوي (معمولاً يكي از قهرمانان) را پيش رو داريم و محدود بودن آن به اين دليل است كه داستان فقط از ديد يك شخصيت ديده مي‌شود.

2ـ شكل‌هاي مختلف «من»: الف ـ منِ دوم نويسنده: اين من، يا داناي كل است يا مني با ديدگاه محدود. هميشه حضوري سايه‌وار دارد و به خواننده نمي‌گويد كه نويسنده است و گاه فقط از طريق برخي قراين مي‌شود به ماهيت او پي برد؛ ب ـ منِ ناظر: در اين شيوه، «من» فقط قسمتي را كه شاهد بوده روايت مي‌كند. او بي‌طرف است و ناظري بيش نيست و نمي‌تواند به ذهن آدم‌ها دست‌رسي بيابد؛ ج ـ منِ قهرمان: در اين‌جا راوي ديگر فقط ناظر نيست، بلكه خود يكي از كاراكترهاي داستان مي‌شود و ممكن است داستان را از زاويه‌ي دروني خود نگاه كند.

3ـ شكل‌هاي مختلف سوم شخص:

الف ـ سوم شخص عيني: اين راوي همان منِ دوم نويسنده است كه به صورت سوم شخص درآمده و سعي مي‌كند هرچه را كه مي‌بيند، بي‌طرف گزارش كند؛ ب ـ چشم دوربين (برشي از زندگي): زاويه ديد در اين روش نزديك است، ولي انگار خواننده از توي دوربين دارد صحنه را نگاه مي‌كند؛ كارهاي ارنست همينگوي به اين شكل از روايت نزديك است.

نظريه‌هاي روايت:

حال كه با گونه‌هاي راوي آشنا شديم، مي‌رويم سر اصل روايت. روايت چند ويژگي دارد: 1ـ مصنوعي بودن: تفاوت روايت با زبان طبيعي و روزمره (مثلاً گفت‌وگوي دو نفر در صف اتوبوس) در اين است كه روايت از قبل داراي طرح و برنامه‌اي است و طبق آن طرح ساخته مي‌شود؛ 2ـ تكراري بودن: اين تكراري بودن به اين معناست كه چيزهايي كه ما در داستان مي‌خوانيم، در داستان‌ها و يا قصه‌هايي كه قبلاً خوانده‌ايم، تكرار شده و فضاسازي و شخصيت‌هاي داستان هم براي‌مان آشناست؛ 3ـ سير مشخص روايت: هر روايت از جايي شروع مي‌شود و به جايي ختم مي‌شود؛ 4ـ هر روايتي يك راوي و يا قصه‌گو دارد؛ 5ـ در هر روايت با نوعي جابه‌جايي روبه‌رو هستيم، به اين معنا كه روايت سلسله‌اي از حوادث نيست كه پشت سر هم قطار شده باشند، بلكه راوي (نويسنده) مي‌تواند حادثه‌اي را جابه‌جا كند يا دست به تركيب‌هاي تازه‌اي بزند و يا سير زماني وقايع را عوض كند.

قبل از آن‌كه به دسته‌بندي نظريات اصلي مبحث روايت بپردازيم، بايد بگوييم كه عنصر بسيار مهم روايت، زمان است و تقريباً اكثر روايت‌شناسان و «زمان» را جزء لاينفك هرگونه روايتي مي‌دانند.

مهم‌ترين نظريات درباره‌ي روايت:

مبحث روايت، پنج نظريه‌پرداز عمده و اصلي دارد: ولاديمير پراپ، تزوتان تودوروف، رولان بارت، ژرار ژنت و آلجير داس گريما.

ولاديمير پراپ: اين نظريه‌پرداز روسي، عمده‌ي نظريات خود را درباره‌ي روايت، در سال 1938 در كتاب «ريخت‌شناسي قصه‌هاي پريان» منتشر كرد. پراپ روايت را اين‌گونه تعريف مي‌كند: «متني كه تغيير وضعيت را از حالت پايدار به حالت ناپايدار و دوباره بازگشت آن به حالت پايدار بيان مي‌كند». پراپ اين تغيير وضعيت را رخداد (EVENT) مي‌نامد. علاقه‌مندان مي‌توانند براي اطلاع بيش‌تر از نظريه‌ي پراپ، به كتاب مذكور مراجعه كنند.

تزوتان تودوروف: اين نويسنده و منتقد بلغاري‌الاصل، معتقد است كه داستان با وضعيتي پايدار شروع مي‌شود، سپس نيرويي تعادل آن را برهم مي‌زند و موقعيت ناپايداري ايجاد مي‌شود و با كنش قهرمان داستان، موقعيت دوباره به حالت پايدار برمي‌گردد. تودوروف معتقد است كه در داستان دو فصل وجود دارد: فصل وضعيت‌ها (پايدار و ناپايدار) و فصل گذار.

رولان بارت: بارت روايت را ابزار ارتباط مي‌داند كه فرستنده‌اي دارد و گيرنده‌اي. او تقسيم‌بندي سه‌گانه‌اي از روايت دارد: 1ـ راوي ديدگاه شخصيت اصلي داستان را دارد، با ضمير اول شخص مي‌نويسد، گاه قهرمان است و گاه شاهد رخدادهاي داستان؛ 2ـ راوي غيرشخصي است، داناي كل است و به قول گوستاو فلوبر داستان را «از جايگاه خداوندي» مي‌بيند؛ 3ـ در جديدترين گونه‌ي روايت كه نمونه‌ي كامل‌اش در آثار هنري جيمز هست،‌راوي روايت خود را به دانش و بينش شخصيت‌ها محدود مي‌كند و همه‌چيز چنان پيش مي‌رود كه انگار هريك از شخصيت‌ها، راوي است.

ژرار ژنت: ژرار ژنت، منتقد و نويسنده‌ي فرانسوي، روايت را داراي چهار عنصر مي‌داند: 1ـ نظم كه بيان منطقي و زمان‌مند داستان است؛ 2ـ تداوم روايت كه نشان مي‌دهد كدام رخدادها يا كاركردهاي داستان را مي‌توان گسترش داد يا حذف كرد؛ 3ـ تكرار كه به تعداد روايت يك رخداد در رمان مي‌پردازد؛ 4ـ حالت يا وجه، به اين معنا كه فاصله‌ي روايت با بيان راوي كدام است؟ آيا روايت مستقيم است يا غيرمستقيم و يا غيرمستقيم آزاد؟

آلجير گريما: گريما، روايت‌شناس مقيم فرانسه، براي روايت، سه نوع ساختار قائل است: الف ـ زنجيره‌هاي اجرايي كه چگونگي انجام عمل و يا مأموريتي را بيان مي‌كند؛ ب ـ زنجيره‌هاي ميثاقي كه به وسيله‌ي آن‌ها وضعيت روايي مورد نظر به سرانجام معهود خود مي‌رسد؛ ج ـ زنجيره‌هاي جابه‌جاكننده كه به كمك آن‌ها انواع جابه‌جاسازي روايتي انجام مي‌شود.

در پايان بايد گفت كه نظريه‌هاي روايت محدود به اين پنج نظريه نمي‌شوند و ممكن است ما به نظريات ديگري هم بربخوريم، اما اين پنج نظريه كه به شكل موجز معرفي شد، از اصلي‌ترين نظريات مبحث روايت محسوب مي‌شوند
مرکز انجمنهای تخصصی گنجینه دانش
[External Link Removed for Guests]
مرکز انجمنهای اعتقادی گنجینه الهی
[External Link Removed for Guests]
ارسال پست

بازگشت به “انجمن آموزش”