جنگ هاى ايران و روس

در اين بخش مي‌توانيد در مورد اخبار نظامي منتشر شده به بحث بپردازيد

مدیران انجمن: abdolmahdi, Java, Shahbaz, شوراي نظارت, مديران هوافضا

ارسال پست
Captain
Captain
نمایه کاربر
پست: 2132
تاریخ عضویت: چهارشنبه ۱۵ شهریور ۱۳۸۵, ۱۲:۵۱ ق.ظ
محل اقامت: تهران
سپاس‌های ارسالی: 1980 بار
سپاس‌های دریافتی: 6841 بار
تماس:

جنگ هاى ايران و روس

پست توسط Mr.Amirhessam »

نبردهاى مصر و سوريه
پيروزى نتيجه سريع و غافلگير كننده ناپلئون بر نيروهاى عثمانى و مماليك نشان دهنده پايان يك عصر بود. قدرت شرق پايان يافته بود. يك ژنرال فرانسوى با پيمودن صدها مايل دريايى با سپاهى ۳۰ هزار نفره به دو كشور با قدمت ۴ هزار ساله در آفريقا و آسيا حمله مى كند و تنها بى علاقگى او به باقى ماندن در منطقه سبب بازگشتش به اروپا مى شود.شكست سپاه مماليك و ۲ سپاه بزرگ ترك (با وجود كمك انگليسيها) بخش دردناكى از تاريخ شرق است. اگرچه هدف ناپلئون ضربه زدن به انگلستان بود اما با اين اقدام ،دولت عثمانى را به شدت تضعيف كرد و ناكارآمدى اين دولت را در نگهدارى مستعمرات شرقى اش نشان داد. انگلستان نيز كه در اين مقطع به عنوان كمك كننده به عثمانى وارد عمل شده بود، اكنون به خوبى دريافته بود كه عثمانى ديگر امپراتورى پرقدرت سه قرن قبل نيست و «باقى مى ماند تا زمانى كه انگلستان بخواهد» مرگ ده ها هزار سرباز مماليك و عثمانى نشان از عقب ماندن شرق از تكنيكهاى نبرد نوين داشت. بعدها مشابه اين شكستها در بسيارى از نقاط تكرار شد و منجر به حذف عثمانى ، تضعيف ايران، تصرف كامل هند، تضعيف چين، فتح الجزاير و مراكش و... شد. ناپلئون هنگام شروع نبرد با مماليك در مقابل اهرام ثلاثه به سربازان خود گفته بود «۴ هزار سال تاريخ به شما مى نگرد فرانسه را سربلند كنيد».
نبرد۵۸ : نبرد مارنگو
درگيريهاى داخلى فرانسه در سال۱۷۹۸ و ۱۷۹۹ سبب شده بود، روسها و اتريشيها مجدداً در ايتاليا دست بالا را داشته باشند. فرانسه اين بار بيش از گذشته در معرض خطر ائتلاف هاى خطرناك ضدانقلابى قرار داشت. ناپلئون كه دريافته بود رؤساى جمهورى فرانسه لياقت اداره كشور و مقابله با دشمنان را ندارند ۱۰نوامبر۱۷۹۹ با كودتا پايه هاى يك ديكتاتورى (كه بعدها به امپراتورى انجاميد) را گذاشت وبعد با خيال راحت به دنبال نبرد با اتريشيها رفت. اتريشيها در ۱۸۰۰شمال ايتاليا را در اختيار داشته اما از پشتيبانى روسها (به دليل مرگ ژنرال سوروف و بى علاقگى روسها به ادامه نبرد) محروم شدند. اتريشيها عمده قواى خود را در بندر جنوا مستقر كردند و به انتظار رسيدن قواى ناپلئون نشستند و چون گمان نمى بردند ناپلئون از گردنه هاى پربرف آلپ وارد منطقه شود، از مراقبت از پشت سر خود غافل شدند.
حركت ناپلئونى
اما كنسول اول فرانسه مردى بسيارمصمم و صبور بود و خلاف نظر بسيارى از كارشناسان تصميم گرفت از گردنه پربرف سن برنار (در سوئيس) خود را به پشت سر اتريشيها برساند بنابراين تا آخرين ساعتها كسى از نحوه عمل ناپلئون اطلاع نداشت. در ۱۶مه ۱۸۰۰ميلادى لشكر اين سردار بى نظير تاريخ پا جاى پاى هانيبال كار تاژى (كه ۲۰۰۰ سال قبل اين مسير را طى كرده بود تا سپاههاى رومى را غافلگير كند) گذاشت و اگرچه همراه او فيلها نبودند اما كشاندن توپها از گردنه هاى آلپ كمتر از حمل فيلها نبود. در ۲۱مه ناپلئون گردنه سن برنار را رد كرد و واحدهاى پراكنده اتريشى را جاروب كرده و پشت سر قواى اصلى اتريش بيرون آمد. اتريشى ها كه انتظار حمله از شمال را نداشتند، به سرعت عقب نشسته و ميلان و شهرهاى اطراف رابه فرانسوى ها واگذار كردند. «ملاس» ژنرال اتريشى كه صدها كيلومتر پايين تر انتظار ناپلئون را مى كشيد، به عجله نيروهاى خود را به سمت شمال كشيد و در ۱۴ژوئن ۱۸۰۰در دست وسيع مارنگو (به نام دهكده اى در همان محل) ۲سپاه با هم رو به رو شدند. ارتش ملاس در آن تاريخ بزرگترين نيروى منطقه بود و توپخانه آن نيز از هر لحاظ بر توپخانه فرانسوى ها برترى داشت. اروپا در شكست ناپلئون شكى نداشت چرا كه ارتش انگليس نيز با اعزام نيرو قصد پشتيبانى از اتريشيها را داشت. در برابر ۲۰هزار سرباز ناپلئون، ملاس ۳۰هزار سرباز و در برابر ۱۵توپ او ۱۰۰توپ در اختيار داشت. بامداد ۱۴ژوئن سربازان اتريشى زيرپناه توپخانه حمله را آغاز كردند و واحدهاى ورزيده اتريشى در ۲بعدازظهر نظم سپاه ناپلئون را درهم شكستند. در ساعت۳ بعدازظهر ملاس پيكى به وين فرستاد تا پيروزى را به اطلاع مركز برساند. در همين زمان در ستاد ارتش فرانسه سكوتى مرگبار حاكم بود و همه گمان مى بردند دشت مارنگو شاهد سنگين ترين شكست ناپلئون خواهد بود اما گويى ناپلئون چنين اعتقادى نداشت او مرتب تكرار مى كرد اگر سربازان مقاومت كنند نتيجه نبرد تا ساعتى ديگر تغيير مى كند.
ورود نيروى ذخيره
ناپلئون قبل از آغاز جنگ واحدهاى كوچك با تعدادى توپخانه را به ژنرال شجاع و گمنام خود «ديزه» سپرد و از او خواست در حساس ترين لحظات جنگ خود را برساند. در حالى كه ساعت به ۴بعدازظهر نزديك مى شد ناگهان سواره نظام ديزه به همراه توپخانه كوچكش پديدار شدند و سپاه اتريش را كه اكنون نظم مشخص نداشته، از پشت مورد حمله قرار دادند. حمله شجاعانه فرانسوى ها كه بسيار سريع صورت گرفت (اگرچه خود ديزه كشته شد) منجر به شكست سنگين اتريشيها شد. هزاران سرباز اتريشى در اين نبرد از دم تيغ گذشته و ۵۰توپ اتريشى از بين رفت.
نتيجه نبرد
نبرد مارنگو را در ۳نكته مى توان خلاصه كرد. در اين نبرد اگر ناپلئون شكست مى خورد بوربونها ژاكوبنها و طيف وسيعى از دشمنانش او را به پاريس راه نمى دادند و داستان ناپلئون به پايان مى رسيد. دوم آنكه مانورهاى حيرت انگيز ناپلئون در اين نبرد واهمه اروپا از او را دوچندان كرد و او مبدل به اسطوره شد علاوه بر آنكه اتريش و بسيارى از كشورهاى اروپايى مجبور به تمكين در برابر قدرت جمهورى فرانسه شدند. سوم اينكه ناپلئون در ۲۰ژوئن (به دنبال پيروزى) در پاريس با چنان استقبالى مواجه شد كه زمينه ديكتاتورى كامل را براى وى فراهم كرد.
نبرد ۵۹ : جنگهاى ايران و روسيه
به موازات ضعيف تر شدن ايران دراثر مرگ آقامحمدخان قاجار، در اطراف ايران قدرتهاى بزرگى در حال رشد بودند از جمله اين قدرتها روسيه بود كه از اواسط قرن۱۸ بى وقفه در حال بزرگ شدن بود روسها براى ايران تهديد بزرگى بودند كه يك بار توسط نادر
و يكبار توسط آقامحمدخان به عقب رانده شدند اما در ۱۸۰۰اوضاع به شدت تفاوت كرده و روسها از ضعف نسبى دولت مركزى ايران استفاده كرده و قصد ورود به قفقاز را داشتند. الحاق گرجستان اولين گام روسها بود. آنها گام دوم را با حمله به گنجه و شوش آغاز كردند. سى سيانوف ژنرال روس بلافاصله ايروان و قراباغ را در ۱۸۰۲ تسخير و مرز دو دولت را رود ارس تعيين كرد.
جنگ اوچميازين
اين حركت روسيه براى ايران قابل قبول نبود بنابراين عباس ميرزا وليعهد ايران با سپاه خود از آذربايجان به سمت شمال ايران حركت كرد. نبرد بين دونيرو در محلى به نام اوچميازين در حوالى ايروان در ۱۸۰۳ رخ داد و طى اين نبرد سيسيانوف روس با غافلگير كردن ايرانى ها در ابتدا به پيروزى دست يافت اما با رسيدن نيروهاى كمكى ايرانيها موفق به قطع ارتباط اين فرمانده روس با تفليس شدند در نتيجه روسها عقب نشينى را ترجيح دادند. سى سيانوف سال بعد عمليات را از طريق حمله به گيلان از طريق بندر انزلى ادامه داد اما غافلگيرى او توسط نيروهاى محلى اوضاع را بر وى سخت كرد و ناچاراً به سمت دريا عقب نشست و عملاً از ۲سال عمليات خود عليه ايران نتيجه اى نگرفت و چاره را تنها در تصرف باكو ديد. وى پس از آنكه شهر را از راه دريا با توپ كوبيد با نيروهاى خود در ساحل پياده شد اما در پاى قلعه با اصابت گلوله كشته شد و سپاه وى به شدت مورد حمله واقع شده و گريختند. (۱۸۰۴) جنگ ۲سال بعد نيز موجب شد بقاياى نيروهاى روس در قراباغ از ايرانى ها شكست خورده و روسها تقريباً كلاً به عقب رانده شوند.
جنگ اصلاندوز
روسها پس از مرگ سيسيانوف تا مدتها حملات پراكنده اى عليه ايران داشتند اما نتيجه اى نگرفتند تا آنكه ژنرال گودوويچ فرماندهى كل قواى روس را بر عهده گرفت اما وى نيز در نبرد ايروان شكست خورده و در ۱۸۰۹ مغلوب قدرت سواران ايرانى شد. اما روسها دست از پا نشستند و در ۱۸۱۲ در حالى كه كسى انتظار پاتك از سوى روسها رانداشت، در حمله اى غافلگيرانه در كنار رود ارس ايرانيان را مورد حمله قرار دادند و توپخانه ايران نيز به دليل بى تدبيرى فرماندهان در شوراى جنگى على رغم كارايى مناسب خود نتوانست مانع شكست ايران شود. در نبرد مذكور نيروهاى روس اندك بودند و تنها عنصر غافلگيرى و عدم تصميم به موقع فرماندهان ايرانى سبب از هم پاشيده شدن ارتش ايران شد. عقب نشينى سريع عباس ميرزا به تبريز سبب شد روسها خود را به لنكران برسانند و اين بندر را نيز تسخير كنند.
عهدنامه گلستان
همين شكست كوچك باعث شد در ايران ۹سال موفقيت پى در پى فراموش شود و فتحعلى شاه تقاضاى صلح از روسيه كند. عهدنامه گلستان در ۱۸۱۳ به ايران تحميل شد و ايران تعهد كرد از دربند، باكو، شيروان، شكى و قراباغ چشم بپوشد و ديگر ادعايى نسبت به گرجستان، داغستان و آبخازيا نداشته باشد. اما اوج حماقت شاه ايران و مقامات سياسى ايران در اين نكته بود كه نمى دانستند روسها اكنون درگير نبرد بسيار بزرگى با ناپلئون هستند و نيازى به دادن امتياز به آنها نيست. متأسفانه بى خبرى دربار قاجاريه از اوضاع جهان ضربات متعددى به ايران وارد كرد كه عهدنامه گلستان تنها بخشى از آن بود. در هر حال عهدنامه گلستان پايان ۱۰سال جنگ ايران و روس بود.
آغاز دوره دوم جنگهاى ايران و روس
روسها در ۱۸۲۴ چندان علاقه اى به جنگ با ايران نداشتند چرا كه الكساندر اول فوت كرده و مصايب نبردهاى ناپلئون و ادامه نبردهاى اروپايى آنها را نسبت به ادامه يك نبرد طولانى ديگر در سرزمينهاى آسيايى بى علاقه مى كرد اما نامه هاى مكرر مردم بخشهاى جدا شده ايران به تهران و اصفهان از آن طرف شاه ايران را وادار به واكنش مى كرد. بويژه آنكه مردم ايران از قرارداد گلستان نيز راضى نبودند. فتواى علماى طرفدار جهاد از يكسو اعلام آمادگى مردم طوالش و مناطق متصرفه از سوى ديگر فتحعليشاه را وادار كرد عباس ميرزا را مأمور نبرد با متجاوزان كند. پيروزى ايران در ابتدا بسيار سريع و غافلگير كننده بود نيروهاى ايرانى از ۳جانب به سمت روسها حمله را آغاز كردند بخشى از نيروهاى ايرانى از سمت ايروان، بخشى از سمت قراباغ و بخشى از جانب طالش نيروهاى روسها را مورد حمله قرار دادند كه نتيجه اين نبردها خروج روسيه از طالش، لنكران، موقان و باكو بود. در داغستان نيز روسها قتل عام شدند و در قره باغ نيز جنگ اصلى به سود ايران به پايان رسيد و ايرانيها محاصره شوش را آغاز كردند چرا كه تسخير شوش كليد فتح تفليس بود.
ضد حمله روسها
روسها در ۱۸۲۵ پس از آنكه جنگ خود با عثمانى را به پايان رساندند، سردار بزرگ خود پاسكوويچ را مأمور حمله به ايران كردند. پاسكوويچ كه به دليل تجارب زياد از جنگهاى خود با عثمانى مى دانست، در اين نوع نبردهاى محلى بايد چگونه عمل كرد، به سرعت خود را به گنجه رساند و پس از شكست دادن قواى ايران در شمكور آماده مبارزه اصلى با عباس ميرزا شد. عباس ميرزا با سپاهى ۳۰هزار نفرى خود را به گنجه رساند و بلافاصله به نيروهاى پاسكوويچ حمله كرد و چيزى نمانده بود ژنرال روسى به سرنوشت سى سيانوف گرفتار شود كه تبعيت نكردن ساير فرماندهان ايران بويژه آصف الدوله قاجار سبب شد عباس ميرزا با وجود پيروزى اوليه در اول نبرد مجبور به عقب نشينى به اصلاندوز شود. ساير شاهزادگان نيز به دستورات عباس ميرزا گوش ندادند و راه سپاه خود را از سپاه اصلى ايران جدا كردند. در نتيجه نبرد گنجه آغاز نشده پايان يافت و فرصت طلايى ايران براى نابودى سپاه پاسكوويچ از بين رفت. (۱۸۲۶) پاسكوويچ اكنون قدرتى دوچندان يافته و در ۱۸۲۷ با هدف تصرف تبريز حمله به ايران را آغاز كرد. اما مقاومت ايرانيها در قراباغ و ايروان سبب شد، حمله اصلى پاسكوويچ عقب بيفتد از سوى ديگر در همين زمان عباس ميرزا نيروى ۶هزار نفره روسها به فرماندهى ژنرال كراسوفسكى را در اوچميازين شكست داد اما زمانى كه عمده نيروهاى پاسكوويچ فرا رسيدند، نوبت روسها بود كه باتصرف ايروان مقدمات را براى تصرف تبريز فراهم كنند. روسها با شكسته شدن خط دفاعى ايران در شمال غربى ايران، به سمت خوى، مرند و تبريز سرازير شدند و تبريز در كمال ناباورى به سادگى تسليم روسها شد، چرا كه بزرگان شهر تصميم به دفاع نگرفته بودند. البته اين شكست احمقانه يك دليل بزرگ ديگر نيز داشت و آن امتناع فتحعليشاه از خرج پول براى جمع آورى يك ارتش حرفه اى براى كمك به عباس ميرزا بود. نتيجه نبردهاى دوره دوم براى ايران بسيار مصيبت بار بود. ايران با پذيرش پيمان مذلت بخش تركمانچاى در ۱۸۲۸ قبول كرد ايروان و نخجوان را به روسها واگذار كرد و ۳۰ميليون روبل به روسيه غرامت بدهد، علاوه آنكه حقوق تجارى متعددى براى روسها قائل شد.
نتيجه نبردهاى روس وايران
جنگهاى روسيه و ايران در بين سالهاى۱۸۰۳ تا ۱۸۲۸ مشتى جنگ احمقانه و پراكنده بود كه اصلاً اهميت جنگهاى بزرگ ايران و عثمانى و يا جنگهاى نادر را نداشت و قابل مقايسه با جنگهاى همزمان خود در اروپا نبود اما با اين وصف علامت بسيار بدى را به كشورهاى متجاوز ارسال كرد. ايران ديگر يك نيروى تأثيرگذار در معادلات منطقه نيست. اين كشور پهناور ديگر حتى قادر به ادامه يك جنگ كوچك در سطح نبردهاى قراباغ نيست. كشورى كه زمانى نه چندان دور در زمان آقامحمدخان و نادر قادر به كوبيدن دشمنان خود در حد بسيار عالى بود اكنون حتى نتوانسته بود ۲۰هزار سپاهى از جان گذشته را براى يك نبرد به صورت «پاى ثابت كارزار» نگاه دارد و اين غم انگيز بود. اين شكستها ايران را به عنوان قدرتى درجه دو تنزل داد و روس وانگليس از اين پس ايران را تحت نفوذ خود گرفتند و عملاً ايران تا ۱۵۰سال تحت تسلط قدرتهاى جهانى قرار گرفت. البته اين تمام ماجرا نبود. روسها كه تاكنون در راه توسعه خود به سوى جنوب با مشكل ايران مواجه بودند از اين پس نگرانى نداشتند و حركت سريع و قدرتمند خود را براى تصرف آسياى ميانه آغاز كردند دهها شاهزاده نشين و خوانين قدرتمندى كه به ايران متكى بودند، به سرعت تسليم سپاهيان قدرتمند روس شدند و عملاً روسيه با پيروزى در يك جبهه كوچك روحيه مبارزه را از شاهان جبون قاجار گرفت.
نبرد ۶۰ : نبرد استرليتز
وين، پايخت افسانه اى اتريش كه سالها در برابر هجوم مكرر عثمانيها مقاومت كرده بود؛ سال۱۸۰۵ مركز بزرگترين تجمع قوا عليه ارتش ناپلئون بود. دول اروپايى از پيروزيهاى پى در پى ناپلئون وحشت زده شده و به دنبال چاره جويى افتادند. درپاييز ۱۸۰۵ ناپلئون به فكر پياده كردن نيرو در سواحل مانش (شرق انگلستان) بود. بنابراين بايد جلوى او را در شرق مى گرفتند. انگليسها وحشتزده خواستار آغاز جنگ از مرزهاى شرقى فرانسه توسط اتريش و روسيه شدند. «اتحاديه سوم عليه ناپلئون» در اين زمان شكل گرفت. انگلستان با صرف صدها كيلو طلا ارتشى بزرگ را در شرق سامان داد و اتريش و روسيه نيز براى جبران حيثيت از دست رفته خود، پاى به نبردى گذاشتند كه بسيار بزرگتر از نبردهاى قبل بود. اتريش اين بار اميدوار بود كه با كمك قدرت نظامى ونفوس فراوان روسها و ثروت انگليسها كار ناپلئون را يكسره كند. اما ناپلئون بار ديگر قدرت جنگاورى خود را ثابت كرد. وى طى مدت كوتاهى با ارتش بزرگ خود را به آلمان رسانده و دژ اولم در كنار دانوب راكه اتريش در آن به تقويت قوا پرداخته بود، دور زد و از شمال رودرروى دژ قرار گرفت. در اين نبرد براى اولين بار ناپلئون ارتشى بسيار عظيم به كار گرفت كه گراندآرمه ناميده شد. اين نيرو مركب از ۱۸۶هزار سرباز به فرماندهى ۷ژنرال بزرگ (برنادوت، نى، مارمون، سو، لان، داوو و اوژرو) اكنون در باواريا آماده زدن ضربه به اتريش بود. «ماك»ژنرال اتريشى نيز از ارتشى بسيار بزرگ (بالغ بر ۱۰۰هزار نفر) برخوردار بود و اميدوار بود بتواند در پناه دژ اولم ناپلئون را شكست دهد. علاوه بر آنكه اتريشيها انتظار رسيدن ارتشى بزرگ از روسيه را داشتند. ۷سپاه ناپلئون اما فرصت را از اتريشيها گرفتند. در يك لحظه نيروهاى ژنرال سو و ژنرال لانت و مورا از دانوب گذشته و ناگهان از پشت نيروهاى ماك سردرآوردند. مارشال نى نيز با سپاه بزرگ ديگرى از سمت غرب به سپاه اتريش حمله كرد. حمله گاز انبرى فرانسويها، سپاه بزرگ اتريش را ناگزير از عقب نشينى به داخل دژ اولم كرد.
سقوط اولم
در ۱۵اكتبر ۱۸۰۵ سربازان نخبه مارشال «نى» و «لان» به ارتفاعات اطراف قلعه اولم نفوذ كردند و اكنون ژنرال ماك اوضاع را وخيم مى ديد. ادامه دفاع اتريشى ها از قلعه، ناپلئون را (كه شخصاً در ميدان نبرد حضور داشت) وادار كرد پيام تهديدآميز بفرستد. يا هم اكنون قلعه را تسليم كنيد و يا كسى از اين قلعه جان بدر نمى برد». نتيجه نبرد اولم براى اتريشى ها مرگبار و غم انگيز بود. ۶۱ هزار سرباز اتريشى تسليم ناپلئون شدند. آنها كليه پرچمها و ۲۰۰ قبضه توپ را به امپراتور قدرتمند فرانسه تسليم كردند. سپاه روس ها به فرماندهى كوتزوف با چند هفته تأخير در ۱۱ نوامبر به ساحل چپ دانوب رسيد و موفق به شكست دادن نيروهاى فرانسوى در يك نبرد فرعى شد اما جنگ اصلى را فرانسويها برده بودند. وين در نوامبر به تصرف ناپلئون درآمد. پايتختى كه ۴۰۰ سال در برابر غول عثمانى مقاومت كرده بود، بسيار ساده در برابر ناپلئون از پاى درآمد. اما اتحاديه سوم هنوز اميد خود را از دست نداده بود. روس ها در شرق وين در حال مقاومت بودند. آنها گمان مى كردند ناپلئون با چند روز تأخير از پلهاى دانوب به سوى آنها حركت مى كند، غافل از آنكه ناپلئون در نبرد براى دقايق ارزش قايل بود. فرانسويها به فرماندهى موروا از دانوب گذشته و در نبردى خونين ۱۲ هزار سرباز روس را كشته و روس ها را به شرق راندند. روس ها در منطقه اى به نام اولموتز با رسيدن قواى كمكى ارتشى مركب از ۹۰ هزار سرباز روس و اتريشى را گرد آوردند. كوتزوف روسى كه باخبر بود ناپلئون با سپاه ۱۰۰ هزار نفرى در تعقيب او است، از الكساندر (تزار روس) خواست به او اجازه عقب نشينى بدهد. چرا كه روس ها و اتريشى ها روحيه مناسبى نداشتند اما تزار با وعده رساندن نيرو به او، وى را مجبور به جنگ كرد.
استرليتز
دوم دسامبر ۱۸۰۵ ناپلئون در ۱۲۰ كيلومترى شمال وين در نزديكى دهكده اى بنام استرليتز كه بعدها شهرتى عالمگير كسب كرد ضربات خرد كننده خود را به سپاه روس - اتريش وارد آورد.
در اين نبرد بى رحمانه روس ها در تله اى كه ناپلئون برايشان تدارك ديد، گرفتار شدند و وارد منطقه اى شدند كه در جلوى آنها توپخانه فرانسوى و در عقب آنها مردابهاى نيم يخزده وجود داشت. هنگهاى روسى در اثر فشار سربازان فرانسه مجبور به عقب رفتن به سمت مردابها شدند و بسيارى از آنها در مرداب از بين رفتند و بسيارى نيز با وجود پايمردى، با آتش توپهاى فرانسوى از پاى درآمدند. نارنجك اندازهاى فرانسوى نيز سواره نظام روس را نابود كردند. روز به پايان نرسيده روس ها واتريشى ها دريافتند حتى يك گردان نيز از اين نبرد جان بدر نبرده چنانكه تارله در كتاب ناپلئون مى نويسد: «امپراتوران (فرانسوى، اتريشى و الكساندر اتريشى) مدتها قبل از فاجعه نهايى از ميدان جنگ گريخته بودند. ملتزمين ركاب ايشان نيز با هرج و مرج كامل چنين كرده و در حين فرار ولى نعمتهاى خود را رها كرده بودند».
نتيجه نبرد
جزئيات نبرد استرليتز هنوز هم در دانشكده هاى نظامى تدريس مى شود. سرعت عمل ناپلئون در اين نبرد حيرت انگيز بود. در حالى كه پروس خود را آماده ورود به «اتحاديه سوم» براى جنگ عليه ناپلئون مى كرد، اين سردار بى بديل تاريخ ظرف يك روز دو امپراتورى قدرتمند شرق و مركز اروپا را شكست داد و شاهزاده نشين هاى آلمانى (پروس) از ترس به جاى اعلام جنگ دست دوستى با او دادند. استرليتز از نظر ابعاد نظامى نيز جزو بزرگترين جنگهاى اروپاى قرن ۱۹ بود و شكست سنگين اتريش به ويژه شبب شد تااتريشى ها تا مدتها ديگر تهديدى براى فرانسه نباشند.
نبرد ۶۱ : نبرد پروس
پروس پس از بيطرفى در نبرد بين ناپلئون و اتحاديه اتريش - روسيه، عملاً در برابر قدرت تهاجمى فرانسه تنها ماند و از طرفى شاهزاده نشينهاى آلمانى به شدت توسط ناپلئون تحقير شده و علاقه مند به نشان دادن شجاعت خود بودند. ويلهلم پادشاه پروس به درستى مى دانست، نبرد با امپراتور بزرگ فرانسه افتخار نظامى است اما تحت فشار افكار عمومى در اكتبر ۱۸۰۶ از ناپلئون خواست نيروهاى خود را از مرزهاى پروس عقب بكشد اما خوب مى دانست فاتح بدون شكست نبردهاى اروپا از «پروس تنها» هرگز حساب نمى برد. ناپلئون پس از در هم كوبيدن اتريش و روسيه مترصد آن بود، پروس خود را تكانى بدهد تا به بهانه اى آن را درهم بكوبد. اكنون شرايط براى او محيا بود. ارتشهاى آلمانى از برنس و ماگه بورگ به سمت غرب به حركت درآمده بودند، غافل از آنكه نيروهاى ناپلئون در آن سوى «ساكس» در انتظار آنها بودند. پروس تا آن تاريخ چنين ارتشى را فراهم نكرده بود چرا كه شاهزاده نشينهاى آلمانى اتحاد جدى با هم نداشتند. آنها اكتبر ،۱۸۰۶ سپاهى بالغ بر ۱۸۰ هزار سرباز گرد هم آورند. ناپلئون نيز نيمى از گراندآرمه خود را (يعنى ۱۹۵ هزار سرباز) به همراه آورده بود.
نبرد نيا
در ۹ اكتبر سپاهيان تحت فرمان مورا و برنادوت فرانسوى، جلوداران پروس را در «شلايتس» شكست دادند و فرداى آن روز مارشال لان در حوالى «زالفلد»، ۹ هزار سرباز پروس را در هم كوبيد. اما نبرد اصلى در «نيا» بود. ناپلئون با ۳ سردار بزرگ خود «سو»، «نى» و «مورا» به كناره سپاه پروس حمله كرد او شب قبل به سربازانش گفته بود «با همين يك نبرد كل پروس در اختيار فرانسه خواهد بود». ناپلئون ۱۴ اكتبر پس از طلوع خورشيد حمله را آغاز كرد و با چنان شدتى سپاه پروس را تحت فشار قرار داد كه پروسى ها و ساكسيها تنها چاره را در عقب نشينى ديدند. حال آنكه ناپلئون راه آنها را براى عقب نشينى منظم بسته بود و پس ازگذشت چند ساعت ارتش پروس ناگهان از هم پاشيد و دسته هاى پراكنده اين سپاه بزرگ به صورت نامرتب عقب نشينى را آغاز كردند و به سمت وايمار رفتند اما در اين زمان سواره نظام مارشال «مورا» وارد عمل شده و باقيمانده پروسى ها را از دم تيغ گذراندند و حتى آنهايى كه سلاحهاى خود را بر زمين انداختند، كشته شدند.
آورشتات
ناپلئون «چنان كه عادت هميشگى اش بود» اجازه تجديد قوا به دشمن را نداد و روز به پايان نرسيده، به باقيمانده قواى پروس در آورشتات (۲۵ كيلومترى شمال نيا) حمله كرد. قواى تحت فرمان «دوك دوبرونسويك» پروسى ابتدا با خيل عظيمى از فراريان مواجه شد و بلافاصله سربازان فرانسوى به فرماندهى ژنرال «داوو» حمله به وى را آغاز كردند. نيروهاى فرانسوى ۲۶ هزار نفر و نيروهاى پروس ۶۳ هزار نفر بودند اما «داوو» به خود ترس راه نداد و حتى منتظر قواى امدادى مارشال برنادوت نماند. فرانسوى ها طى حمله اى برق آسا قلب ارتش پروس را از كار انداختند و خود برونسويك نيز در اين نبرد به شدت زخمى شد. اكنون ۱۸۰ هزار سرباز پروس مبدل به مشتى واحد شكست خورده، از هم پاشيده و يا خفته به خاك بودند. بقاياى ارتشى پروس بى هدف به سمت برلن فرار كردند. حال آنكه دو ژنرال ديگر فرانسوى مانع جمع شدن آنها مى شدند و داوو نيز اجازه نمى داد كه آنها به سمت شرق بروند چرا كه ممكن بود به روس ها ملحق شوند. «هوهنلوهه» ژنرال پروسى ظرف چند روز مجبور به تسليم كامل شد و اكنون برلن در دست ناپلئون. شهردار برلن در ۲۷ اكتبر ۱۸۰۶ يعنى تنها ۱۹ روز پس از آغاز جنگ كليه شهر را تقديم ناپلئون كرد و از او تنها خواست كه شهر برلن را شهر خود بداند و آن را از غارت معاف كند. پروس تقريباً كاملاً مطيع شده بود اما نه كاملاً چرا كه مردى به نام بلوفر (كه بعدها به عنوان عاملى اصلى شكست ناپلئون در كنار ولينگتون انگليسى نقشى بزرگ را بازى كرد) با ۲۰ هزار سرباز خود به شدت در برابر قواى برنادوت، مورا و سو مقاومت مى كرد. اين سردار پروسى با جنگ و گريز خود را به مرزهاى شمالى آلمان رساند و هنگامى كه قصد ورود به خاك دانمارك را داشت (به دليل ترس دانماركيها از ناپلئون) با ممانعت دانمارك مواجه شد بنابراين تن به نبردى نابرابر با ۳ مارشال بزرگ ناپلئون داد و طى نبردى يأس آميز ۶ هزار سرباز خود را از دست داد و چون مى دانست فرانسويها حتى يك سرباز او را زنده نمى گذارند، تسليم آنها شد.
نتيجه نبرد
ناپلئون آنگونه كه مورخان مى نويسند، هيچگاه ديگر به قدرت بالاتر از سال ۱۸۰۶ نرسيد. در هم كوبيده شدن ۱۸۰ هزار سرباز پروسى و دهها دژ قوى آلمانى ظرف يك ماه چيزى نبود كه بتوان آن را ساده انگاشت. نبرد پروس ناگهان فرانسه را به قدرت بى چون و چراى اروپاى غربى و مركزى تبديل كرد. اكنون اين ارتش عظيم در برابر خود هيچ مانعى و رادعى نداشت. تنها روس هاى نيمه جان در شرق مى توانستند اندكى خيال ناپلئون را نگران كنند. سرعت عمل و ضربات پى درپى و خردكننده ناپلئون و ۷ مارشال بزرگ وى سبب شد تا در ۱۸۰۶ اروپا بپذيرد كه مالك اروپا تنها يك نفر است. ناپلئون بناپارت.
نبرد ۶۲ : نبرد فريدلند
روس ها هنوز نمى توانستند بپذيرند ناپلئون اكنون مالك كليه متصرفات پروس از جمله پروس شرقى باشد. آنها بويژه به روى لهستان نظر داشتند، حال آنكه ناپلئون لهستان را از خود مى دانست. اوايل دسامبر ۱۸۰۶ پس از آنكه ناپلئون باخبر شد روس ها وارد ورشو شده اند، مطمئن شد كه گوشمالى روس ها ضرورى است بنابراين ژنرال مورا و ژنرال داوو حركت به سوى ورشو را آغاز كردند.
نبرد ايلو
۲۶ دسامبر ۱۸۰۶ سربازان دو طرف در «پلتوسك» به يكديگر حمله بردند اما سرسختى سربازان روس سبب شد، فرانسويان نتيجه اى از حمله نبرند. زمانى كه ناپلئون باخبر شد روس ها با ۹۰ هزار سرباز به فرماندهى ژنرال بنيگسن در رودخانه «نارو» منتظر او است، با ۷۵ هزار سرباز به سمت او حركت كرد. وى در نزديكى ايلو در پروس شرقى به سپاه روس رسيد. ۸ فوريه ۱۸۰۷ نبرد سخت بين طرفين آغاز شد. توپخانه روس ها در اين نبرد برترى خود را نشان داد و يك واحد بزرگ فرانسوى قتل عام شد و ناپلئون و پياده نظام مخصوصش نيز زير بارانى از گلوله قرار گرفت. روس ها با برنامه ريزى دقيق اين بار تاكتيك ناپلئون را عليه خودش به كار گرفتند يعنى مانع به هم پيوستن سپاهيان فرانسوى به يكديگر شدند. روس ها كه مانع رسيدن قواى كمكى فرانسه به پياده نظام (گارد) ناپلئون شده بودند، آتش توپخانه خود را بر روى محل استقرار شخص ناپلئون متمركز كرده و مانع تحرك واحد او شدند اما اين سردار بزرگ تاريخى بدون واهمه از انبوه گلوله ها مردان خود را تشويق به مقاوتم كرد و فرمانهاى خود را به سواره نظامهاى فرانسوى رساند. فشار بى امان مردان روس سبب عقب نشينى گارد ناپلئون شد و نارنجك اندازان و سربازان زره پوش فرانسه عاقبت سربازان روس را عقب راند و از آن طرف نيز سواران فرانسوى توپ هاى بنيگسن را از كار انداختند. نبرد در بوران شديد، در حالى به پايان رسيد كه ۳۰ هزار سرباز فرانسوى و همين تعداد سرباز روس كشته شده بودند. ناپلئون چاره كار را در درخواست قواى امدادى از گراند آرمه دانست. طرفين موقتاً دست از جنگ كشيدند اما هر دو مى دانستند كه نبرد بزرگى در راه است. ايلو اولين نبردى بود كه ناپلئون در آن به پيروزى قطعى دست نيافت و مجبور شد، به چشم خود مرگ بى نتيجه ۳۰ هزار سرباز گراند آرمه را ببيند. اگرچه او در ۳ ماه بعد نبرد را با روس ها در لهستان پى گرفت و با ۱۲۵ هزار نفر به سپاه ۸۵ هزار نفرى بنيگسن روس حمله كرد. در نبرد ۱۰ ژوئن در هايسلبرگ نيز ۸ هزار فرانسوى و ۱۰ هزار روس كشته شدند. ناپلئون پى برده بود كه روس ها اين بار با سرسختى تمام مى جنگيدند و تنها بايد با تاكتيك آنها را از بين برد روس ها هنوز تن به شكست و يا تصميم درستى يك جبهه كوچك نيز نداده بودند.
نبرد فريدلند
در ۱۳ ژوئن به ناپلئون خبر رسيد، بنيگسن قصد دارد سپاه خود را براى نجات پايتخت پروس شرقى از رود آل عبور دهد. اكنون فرصت طلايى براى ناپلئون فراهم آمده بود. امپراتور فرانسه ۳ صبح ۱۴ ژوئن قواى روس را در حالى به دام انداخت كه در كنار رودخانه به صورت توده اى بى دفاع درآمده بودند. بنيگسن كه با تعجب از سرعت عمل ناپلئون خود را آماده نبرد مى كرد، دريافت اولين اشتباه او در برابر سردارى مانند ناپلئون آخرين اشتباه است. توپخانه فرانسويها و پياده نظام مارشال لان حمله را آغاز كرده و روس ها را زير باران آتش گرفتند. مارشال نى نيز به مركز قواى روسيه حمله برد اما روس ها به ويژه سواران گارد به فرماندهى كوگلرى ووف قصد عقب نشينى نداشتند (اگرچه رودخانه در پشت سر آنها مانع از عقب نشينى مى شد) نارنجك اندازان فرانسوى نيز به سرعت كليه پلهاى بر روى رودخانه آل را خراب كردند تا روس ها راهى جز مردن يا تسليم نداشته باشند. مقاومت روس ها موجب نابودى بخش بزرگى از سپاه مارشال نى شد اما روس ها نيز لحظه به لحظه بيشتر آب مى شدند. تا پايان روز ۲۵ هزار روس كشته شده و سپاه روس با از هم گسيختگى كامل با عبور از رود نيمن به داخل خاك روسيه (تيلسيت) عقب نشستند. مردم شهر كوچك فريدلند (در شمال شرق پروس) روز بعد با مشاهده جنازه ده ها هزار سرباز پى بردند كه نبرد مرگبار ۱۴ ژوئن چه نتيجه اى داشته است. روس ها ۵ روز بعد درخواست صلح كردند.
نتيجه نبرد
نبردهاى ايلو و فريدلند آخرين رقيب ناپلئون يعنى روسيه را از صحنه اروپا حذف كرد و امير پروس، اتريش و انگلستان را براى تضعيف ناپلئون به يأس مبدل ساخت. پس از نبرد فريدلند الكساندر از ناپلئون درخواست صلح كرد و معاده تيلسيت منعقد شد.
منبع:روزنامه ايران
تصویر
زنده باد بهار...
هر کس به دنبال معنای این جمله است،این فایل را [External Link Removed for Guests] کند...
به امید ظهور مهدی صاحب الزمان،پایان یافتن زمستان دنیا و شروع بهار انسانیت...
"
ارسال پست

بازگشت به “اخبار نظامي”