
نتيجه نبرد وين
سليمان ۳سال بعد نيز قصد فتح وين را كرد اما پس از آنكه اطراف اين شهر را به آتش كشيد و اراضى هاپسبورگها را لگدكوب كرد وحتى به انتظار ورود ارتشهاى اروپايى نشست چون مطمئن شد كه آنها قصد مبارزه با وى را به روى زمين صاف و بى دفاع ندارند به اسلامبول بازگشت. اما وينيها نيز پيروزى خود را قطعى نمى دانستند بنابراين بارها با ارسال هدايا و ابراز دوستى سعى كردند سلطان عثمانى را وادار به قبول صلح كنند.
نبرد وين حدود ۸۰سال بعد از نبرد قسطنطنيه بود و مى توان آن را پايان يك دوران درخشان در تاريخ عثمانى دانست. دورانى كه هر روز آن توأم با پيشروى و فتح بود.
اما توقف در پاى دروازه هاى وين عملاً نقطه عطفى در تاريخ عثمانى بود. اين امپراتورى پس از ۱۵۲۹ هيچ گاه نتوانست پيشروى مهمى در اروپا كند.
نبرد وين از نبردهاى قطعى تاريخ بودكه سبب تغيير مسير تاريخ شد. سقوط اين شهر، بوهم و آلمان را در برابر قدرت ويرانگر عثمانى بلادفاع مى گذاشت چرا كه سلطان سليمان براى فتح اروپا تنها ۲نيرو در مقابل داشت امپراتورى اسپانيا و دولتهاى هاپسبورگ.
نبرد وين جانى دوباره به سربازان اروپايى نيز داد آنها كه از ۱۰۷۱ ميلادى يكسره تنها نظاره گر شكست از نيروهاى مشرق زمين بودند هرگز گمان نمى كردند در برابر ارتش ۱۲۰هزار نفرى عثمانى دوام بياورند.(اين نيروها تا۲۰۰هزار نفر نيز برآورد شده بودند.)
نبرد چهل و سوم : جنگ چالدران
يكى از دلايل پيشرفتهاى سريع عثمانيان در اروپا، ضعف دولتهاى شرقى (ايران، ميان رودان، شامات و عربستان) بود اما در سال۱۵۰۰ در ايران براى اولين بار پس از قرنها، حكومتى ايرانى بر سر كارآمد. وجود اين حكومت كه بعدها به صفويان معروف گشت از جمله دلايل ضعف پيشروى عثمانى ها در غرب است. شروع اين خاندان به دست شاه اسماعيل صفوى بود. وى مردى جنگاور، جوانمرد واصولاً شيعه گرا بود. وى ابتدا گيلان و تبريز و همدان را گرفت و پس از هم قسم شدن هفت طايفه ترك با وى غرب ايران را تصرف كرده و با در هم كوبيدن ازبكها شرق ايران و خراسان را نيز به دست آورد.
قدرت گرفتن دولت ايران و در خطر افتادن بغداد دولت عثمانى را نگران كرد. عثمانى ها در اين زمان فرمانروايى به غايت بى رحم موسوم به ياووز داشتند. سلطان سليم رامى توان يكى از ۴سلطان بزرگ عثمانى دانست.(سلطان مراد، سلطان محمد فاتح، سلطان سليمان وسلطان سليم).
آنگونه كه برخى مورخين نظير سرپرسى سايكس مى گويند، اعزام سفراى ايران به نزد مماليك مصر و مجارستان در ۱۵۱۴ دليل اصلى عجله سلطان براى نابودى صفويان بوده است. كشتار ۴۰هزار شيعه در آسياى صغير و فرستادن نامه هاى تند براى شاه اسماعيل نبرد را ناگزيرنشان مى داد.
۱۲۰هزار سرباز ترك در مرزهاى ايران
آنچه بر هيبت تركها در هنگام نبرد مى افزايد سپاههاى بزرگ و عظيم آنها بود به طورى كه به شهادت تاريخ آنها در قرون ۱۵ ۱۶، و ۱۷ همواره برترى خرد كننده اى از نظر نفرات در ميدان نبرد بر حريفان خود داشتند. در اين زمان نيز شاه اسماعيل براى كمك به «بابر فرمانرواى هند» ارتشى را به آسياى مركزى فرستاده و در نتيجه قادر به آماده كردن ارتشى در اين ابعاد نبود اما در عين حال دور از مردانگى مى دانست كه ارتش عثمانى را در غارت غرب ايران راحت بگذارد به همين دليل على رغم اينكه به او خبر دادند سلطان سليم از ۱۲۰هزار سرباز تربيت شده و منظم، سواره نظام، ينى چرى، تفنگدار و واحدهاى برگزيده توپخانه برخوردار است خود را در دشت چالدران در نزديك اروميه به سپاه عثمانى رساند. حال آنكه به گفته مورخان تنها نيرويى بين ۳۵ تا ۶۰هزار سرباز در اختيار داشت. عثمانيان از همان ابتدا با مشاهده سواران ورزيده ايرانى فهميدند كه توپخانه وينى چرى ها بايد سرنوشت جنگ را تعيين كنند. بنابراين توپها وينى چرى ها پشت سپاه پياده و سواره عثمانى پنهان شدند و در حقيقت نقش ذخيره استراتژيك تركها را بازى كردند.
شاه اسماعيل سپاه خود را به دوقسمت كرد و يك قسمتى را به فرماندهى رئيس طايفه استاجلو از طوايف جنگاور ترك سپرد و نيمى ديگر از سپاه را، خود فرماندهى كرد. شاه اسماعيل براى آنكه مى دانست تركها از توپ به خوبى استفاده مى كنند تنها راه را در حركت سريع به سمت دشمن ديد بنابراين همزمان، ۳۵هزار سوار (يا ۶۰هزار) ايرانى از ۲جناح به جناحين عثمانيان حمله بردند. حركت شاه اسماعيل به اندازه اى جسورانه و سريع بود كه امواج پياده و سوار ترك نتوانستند مانع رسيدن او به واحدهاى توپخانه شوند اما در جناح ديگر سواران استاجلو درست در زير آتش توپخانه قرار گرفتند و بيشتر آنها از جمله رئيس استاجلو از بين رفتند. شاه ايران و سواران باقيمانده اش وسط ميدان جنگ كه اكنون ديگر به دليل «مغلوبه شدن» جاى مناسبى براى آتش ريزى توپخانه نبود به سختى نيروهاى ترك را در هم مى كوبيدند اما سلطان سليم ناگهان نيروى مرگبار ينى چرى ها را وارد ميدان كرد. سواران ايرانى براى خروج از بن بست بى محابا به صفوف ينى چرى حمله كرده و گمان كردند حركت بسيار سريع آنها پياده نظام مذكور را از هم خواهد پاشيد اما اين مردان سراسر سرخپوش مانند ستونهاى متحرك سلاح به دست از جاى خود نجنبيدند وحتى صفوف خود را براى عبور سواران ايرانى باز نكردند در نتيجه نبرد وارد خونين ترين بخش خود شد و هزاران نفر از نيروهاى طرفين دشت چالدران را با خون خود رنگين كردند. نيروى سوار ايران در محاصره كامل در حال مقاومت بود كه ناگهان سربازى از نيروهاى ينى چرى شكم اسب شاه ايران را دريد و پاى او را نيز با ضربتى ديگر زخمى كرد. مردان قزلباش كه قصد نداشتند به هيچ وجه شاه خود را در ميدان تنها بگذارند با از جان گذشتگى شاه زخمى را بر اسب سوار كردند وسعى كردند از ميان مردان سمج ينى چرى بگذرند. سرعت عمل عشاير قزلباش و خستگى جنگاوران عثمانى سبب شد تا رخنه اى در بين آنها ايجاد شود وباقيمانده سواران ايرانى ميدان جنگ را ترك بگويند.
اردوى ايران توسط عثمانى ها غارت شد و تبريز نيز به دست تركها افتاد اما سليم تنها به تصرف كردستان و ديار بكر قناعت كرد.
نتيجه نبرد
ورود صفويان بار ديگر قدرت بزرگى را در شرق امپراتورى عثمانى ايجاد كرد. عثمانيها در اين زمان در اوج قدرت بودند آنها ۲سال بعد كل مصر را تسخير كردند و در شرق نزديك و شمال آفريقا دولتى از دست آنها نجات نيافت اما سرسختى سربازان ايرانى براى آنها اين پيام را داشت كه بايد منتظر رخداد جنگهاى عظيمى در اين بخش از جهان باشد.
نبرد چالدران سرآغاز جنگهاى ايران وعثمانى بود كه مانند جنگهاى ۸۰۰ساله ايران وروديكى از طولانى ترين نبردهاى تاريخ بود و عاقبت ۴قرن بعد به ضعف مفرط ۲كشور منجر شد در حالى كه هيچ يك از طرفين نتوانستند به برترى قطعى بر عليه ديگرى دست بيايند اما همين كه ايرانيان توانستند استقلال خود را در برابر دولتى كه دهها كشور را مسخر كرده بود حفظ كند نكته اى بسيار اميدوار كننده بود.
شاهنشاهى جوان صفوى در زمان شاه اسماعيل و شاه طهماسب نتوانست به ارتشهاى بزرگ و عثمانى غلبه كند اما مقاومت آنها پايه اى شد براى پيروزيهاى قرن۱۷ شاهان ايرانى بر عثمانيان.
نبرد چهل و چهارم: جنگ دريايى لپانت
توسعه تجارت در قرون ۱۴ و ۱۵ ميلادى سبب شد تا جزاير و راههاى دريايى اهميت زيادى پيداكنند. ازطرف ديگر پنجه هاى بزرگ عثمانى كليه پلهاى ارتباطى شرق و غرب را دراختيار گرفته بود و به قدرتهاى اروپايى اجازه تنفس نمى داد. از اواخر قرن ۱۵ پرتغاليها، ونيزيها، هلنديها و اسپانياييها به دنبال فضاهاى تازه و راههاى جديد رفتند درحالى كه مديترانه را نيز هنوز تخليه نكرده بودند. اما سلاطين عثمانى قصد داشتند مديترانه را نيز كاملاً دراختيار خود بگيرند. بنابراين در ۱۵۷۰ با اعزام نيروى عظيم به فرماندهى ورزيده ترين دريانوردان و سربازان عثمانى قصد قبرس را كه در تصرف ونيزى ها بود، كردند.
دژهاى نيكوزيا و فاماگوستا پس ازماهها مقاومت، مقهور ۵۰ هزار سرباز عثمانى شدند و مدافعان از دم تيغ گذشتند.
اكنون عثمانى كه در اين زمان سلطان سليم موسوم به «خمار» در آن حكومت مى كرد آرام آرام درحال فشردن گلوى دولتهاى مسيحى بود و اين بار قصد داشت «دريا» را نيز ازدست آنها به در آورد.
فرمان صليبى
پاپ پى پنجم در ۱۵۷۱ از پادشاهان اروپايى خواست تا نيروى بزرگى عليه عثمانيان به كار گيرند تا آنها را از قبرس بيرون كنند.
باكناركشيدن آلمان وفرانسه از اتحاد صليبى جديد، اتحاديه مذكور عملاً محدود به يك نيروى دريايى شد اما اين نيرو بسيارقوى و حرفه اى بود.
نيروهاى پاپ، اسپانيا (دشمن بزرگ دريايى عثمانى) ونيزيها، اتريشيها و مالتها در تابستان ۱۵۷۱ در مسينا در مديترانه شرقى جمع شدند. فرماندهى اين نيرو به دون خوان اتريشى پسر شارل پنجم رسيد و مقرر شد كه آخرين جنگ صليبى غرب عليه عثمانيها جنگى دريايى باشد.
۴۷۰ كشتى روبروى هم
نيروى دريايى طرفين در زمان خود بسيار بزرگ و بى همتا بود. تركها به فرماندهى على پاشا و علوج على دو فرمانده باسابقه عثمانى از ۲۷۰ كشتى و بيش از ۳۵ هزار سربازبهره مند بود ونيروى دريايى پيمان موسوم به مقدس نيز از ۳۰ هزار سرباز برخوردار بود. تنها مزيت نيروهاى غربى وجود ۶ كشتى عظيم بادبانى، پارويى جديد بود.
ناوگان غربى در سپتامبر ۱۵۷۱ نزديك خليج لپانت شده و قصد نبرد با نيروهاى عثمانى كردند. تركها مى دانستند كه در خليج لپانت كشتى هاى اروپايى به سراغ آنها نمى آيد اما سخنان مهيج فرماندهان ترك نظير على پاشا امير البحر سبب شد تا تركان به قصد درگيرى از خليج بيرون بيايند.
در ۷ اكتبر ۱۵۷۱ ، ۴۰۰كشتى كه مملو از پرچمهاى صليبى و هلال بودند در مديترانه رو در روى هم قرارگرفتند.
مسيحيان تامدتى تنها به انتظار حمله عثمانى ها نشستند و پس از شليك گلوله آنها اقدام به آتشبارى كردند. تركها كه با ديدن ۶ ناو عظيم اروپايى پى بردند كه هدف اصلى مسيحيان نابودى كليه كشتى هاى آنها با توپ است به سرعت از ۳ جناح خود را به ناوگان اروپايى نزديك كردند درحالى كه آتش ناوگان ونيزيها و اسپانياييها كشتى هاى آنها را درهم مى كوبيد.
در سمت راست سيروكو فرمانده ترك سعى كرد با نيروهايش خود را به موازات دشمن برساند تا با پهلو به پهلو دادن كشتيها از ضرب شمشير براى ازبين بردن دشمن استفاده كند.
ليكن آنها مصادف با دريانوردان كهنه كار ونيزى شدند و كل اسكادرانشان نابودشد و سر سيروكو ارتن جداگشت. اگرچه ونيزيها نيز فرمانده خود را به همراه جمعى از بهترين سربازانشان از دست دادند.
درمركز منطقه درگيرى، ناوهاى لارئال و سلطانه (۲ ناو اصلى فرماندهى طرفين) به يكديگر برخوردكرد و دو كشتى به گونه اى به هم گير كردند كه جدايى آن امكانپذير نبود. بنابراين سرنشينان ۲ناو براى نبرد تن به تن به سوى هم هجوم آوردند. اين درحالى بود كه دهها ناو اروپايى و عثمانى نيز خود را سراسيمه به منطقه درگيرى رساندند.
نبرد سختى بين نيروهاى طرفين درگرفت. اگرچه برترى توپخانه سبب شد نيمى از كشتى هاى ترك قبل از رسيدن به محل درگيرى ازبين بروند.
ينى چرى ها در ابتدا با جمع شدن به اطراف على پاشا يك هسته قوى مقاومت تشكيل دادند و درعرشه كشتى به دفاعى سخت پرداختند اما بتدريج تعداد سربازان اروپايى بيشتر مى شد و استفاده آنها از گلوله هاى شمخال نيز قدرت شمشير ينى چرى ها را بى اثر كرد.
دراين ميان دون خوان نيز با چندهزار نيروى جديد خود را به كشتى هاى درگير با هم رساند و پس از آنكه گلوله اى به سر على پاشا اصابت كرد پرچمهاى اروپايى به نشانه پيروزى بالا رفت. اقدام تركها براى بازپس گيرى ناو سرفرماندهى به جايى نرسيد و تنها سبب افزايش تلفات آنها شد.
اكنون تنها جناح چپ تركها به فرماندهى علوج على كه دريانوردى ماهر بود به فعاليت ادامه مى داد. او ابتدا سعى كرد از مقابل همتاى خود اندريا دوريا بگذرد و پس از موفقيت خود را به ناوگان دون خوان رساند. در آنجا خود را رودرروى ناوگان سيسيلى و مالتى ديد و پس از درهم كوبيدن آنها چون مطمئن شد با مرگ على پاشا و ازهم پاشيده شدن قلب ناوگان ترك شكست عثمانى قطعى است به همين پيروزى ها اكتفا كرد و شبانه با ۴۰ كشتى باقيمانده به سمت قسطنطنيه عقب نشينى كرد.
به اين ترتيب شكست نيروى دريايى عثمانى با سرعتى حيرت آور در تمام اروپا منعكس شد و نفسهاى حبس شده در سينه ميليونها اروپايى با خوشحالى تمام به بيرون داده شد. نكته جالب دراين جنگ معروف حضور سروانتس نويسنده اثر معروف دن كيشوت دراين نبرد بود. او كه در اثر اين نبرد دست چپ خود را براى هميشه ازدست داد درباره اهميت اين نبرد گفته بود كه «در آن روز فرخنده مسيحيت دريافت كه عثمانى ها هم شكست مى خورند».
نتيجه نبرد
لپانت مانند ضربه اى كوچك بر پيكر غول عثمانى بود. اما اثر روحى و روانى آن براى اروپاييها بسيار زيادتر بود. آنها اكنون مطمئن شده بودند كه با كمك قواى دريايى حداقل مى توانند جلوى پيشروى سريع تركها در مديترانه را بگيرند. در لپانت عثمانى نيروى دريايى خود را ازدست داد اما قبرس كماكان دراختيار عثمانى ها باقى ماند.
ثروت عظيم عثمانى سبب شد تا آنها ظرف ۲ سال ناوگانى با همان عظمت ساخته و وارد مديترانه كنند. اما تربيت هزاران ناوى جايگزين، سالها وقت مى برد و دراين مدت اروپا به سرعت به توسعه ناوگان خود پرداخت. اروپا قبرس را فراموش كرد چرا كه در قرن ۱۶ نمى شد «چيزى را كه يكبار سلطان عثمانى به دست آورده مجدداً از دست او گرفت.»
اما اسپانيا، ونيز، مالت، انگليس و پرتغال با قويتر كردن خطوط دريايى خود جلوى تسخير سواحل مهم شمال مديترانه توسط عثمانى ها را گرفتند.
اگر در لپانت عثمانى ها برنده مى شدند بطور قطع تمام جزاير كوچك و بزرگ مديترانه به تصرف عثمانى در مى آمد و مديترانه ديگر درياى اروپايى نبود.
لپانت شروع دنياى جديدى نيز بود، دنيايى كه در آن نيروهاى دريايى اهميتى همپاى نيروهاى زمينى مى يافتند.
جنگ: چهل و پنجم : نبرد قصر الكبير
تاريخ فراز و نشيبهاى فراوانى دارد ازجمله اين فراز و نشيبها سقوط سريع و بى سروصداى پرتغال بود. كشورى كه قدرتى عظيم در اوايل قرن ۱۶ داشت. اما به سرعت از روى نقشه جغرافياى سياسى جهان محوشد. دليل اين امر چه بود؟
واسكو دوگاما كاشف معروف پرتغالى از ۱۴۹۷ تا ۱۴۹۹ با اكتشافات گسترده خود راه را براى دريانوردان جسور پرتغالى گشود و پرتغاليها در اواخر قرن ۱۵ و اوايل قرن ۱۶ بخش بزرگى از درياهاى شرقى را تحت اختيار خود گرفتند. در ۱۵۰۰ پدرو كابرال پرتغالى برزيل را كشف و ضميمه پرتغال كرد.
پرتغاليها بين سالهاى ۱۵۲۰ تا ۱۵۷۰ بخش بزرگى از آفريقا را در نورديدند. درحقيقت پرتغاليها سريع تر از همه وارد آفريقا شدند و حتى عثمانيها نيز ديرتر از آنها وارد خاك عثمانى شدند.
حبشه، آنگولا، بخشهايى از آفريقاى مركزى و غربى بتدريج به دست آنها افتاد. اما آنها براى گسترش قدرت خود در شرق آفريقا با عثمانى طرف بودند و در غرب نيز دولت مراكش (مغرب) عامل توقف بود. بنابراين پرتغاليها كه توان مبارزه با دولت مخوف عثمانى را به خود نمى ديدند در ۱۵۷۸ تصميم به نبرد با مراكش گرفتند.
پيش ازاين آنها در نبردهاى ساحلى با مراكش برنده بودند اما اين بار قصد آنها ورود به عمق خاك مراكش بود.
پادشاه پرتغال براى آنكه از پيروزى مطمئن باشد ۲۶ هزار سرباز را براى نبرد آماده كرد و خود فرماندهى آنها را برعهده گرفت.
اما دولت شريف نشين مراكش از چنين سپاه بزرگى نهراسيد ودر پاييز آن سال در قصر الكبير سپاهى را به استقبال پرتغاليها فرستاد. پرتغاليها على رغم حجم بالاى نيرو و برخوردارى از زره و تفنگ به گونه اى حيرت آور در اين نبرد از سواران مراكشى شكست خوردند و شاه پرتغال نيز دراين نبرد كشته شد.
آنگونه كه كالين مك ايودى مى نويسد از اين نبرد سهمگين جز چند پرتغالى جان به در نبردند.
نتيجه نبرد
شكست قصرالكبير پرتغال را چنان ضعيف كرد كه ظرف ۲ سال به تصرف اسپانيا رقيب بزرگ خود درآمد و اين كشور به مدت ۶۰ سال در تصرف اسپانيا ماند.
دوم آنكه مراكش قدرت گرفت وظرف ۱۰ سال غرب آفريقا را به تصرف و امپراتورى سنغاى را ازپاى درآورد.
سوم آنكه پرتغال متصرفات خود را از دست داد و هلنديها بويژه در شرق جاى اين كشور را گرفتند.
جنگ چهل وششم نبردهاى شاه عباس كبير و عثمانيان
در اواخر قرن ۱۶ قدرت نظامى عثمانى به حد اعلاى خود رسيده بود و اگرچه اتحاد اروپاييان مانع حركت آنها به سمت مركز و غرب اروپا شده بود اما آنها در حال توسعه مرزهاى جنوبى و شرقى خود بودند. در چنين زمانى آنها به جز ايران عملاً مانعى پيش خود نداشتند.
عثمانيها در دوران قدرت خود در قرون شانزده و هفده شبه جزيره عربستان، خاورميانه عربى ، مصر، ليبى و حتى الجزاير را در اختيار داشتند اما على رغم ۲ لشكركشى بزرگ سلطان سليم و سلطان سليمان هنوز نتوانسته بودند خاك اصلى ايران را تصرف كنند اگرچه بين النهرين را از دست ايران خارج كرده بودند.
حملات جديد
در ۱۵۸۷ عثمانى از ضعف موقت پيش آمده در حكومت صفويه استفاده كرد و سردار خود فرهاد پاشا را با ارتشى بزرگ روانه شمال بين النهرين كرد ارتش وى سپاه ۱۵هزار نفره ايران را در نزديكى بغداد شكست داد و با تغيير جهت به شمال ايران تبريز را تصرف كرده و قصد جداكردن خوزستان و لرستان كرد. دراين زمان ايران شاه جوان و پرقدرتى را در اختيار داشت اما اين مرد بزرگ كه بعدها به شاه عباس كبير معروف شد در ابتداى كار خود كشورى را تحويل گرفته بود كه از چندين جهت تحت كنترل و تجاوز همسايگان بود.
وى كه تنها يك سال از سلطنتش مى گذشت در ابتداى حكومت درگير نبردهاى جنوب با پرتغاليها و شرق با ازبكان بود . بنابراين مجبور شد براى جلوگيرى از سقوط بخش غربى و جنوبى خاك ايران تن به مصالحه با عثمانى بدهد. در ۱۵۹۰ عثمانى ها شهرهاى تبريز، شيروان و ايالات گرجستان و لرستان را از دست ايران خارج كردند و در مقابل پيشنهاد صلح و تخليه جنوب ايران را دادند كه شاه عباس پذيرفت.
تشكيل ارتش منظم
شاه عباس به خوبى دريافته بود كه نبرد با قدرتهاى غربى نظير عثمانى و پرتغاليها متفاوت با جنگ با قدرتهاى محلى شرقى است و شكست سپاههاى آنها تنها در صورتى ممكن است كه ارتش از سلاحهاى آتشين و پياده نظام جنگ آزموده برخوردار شود. از طرفى او مى دانست كه عثمانى به چيزى كمتر از فتح كامل ايران (به مانند فتح دهها كشور ديگر منطقه) رضايت نمى دهد بنابراين تمام قدرت را صرف احياى ارتش ايران كرد. ارتشى كه عملاً پس از قدرت يافتن مغولان در ۴ قرن قبل از بين رفته بود.
در ۱۶۰۰ او به جز ۶۰ هزار نيروى سوار قزلباش از ۱۰هزار سوار مخصوص شاه و ۱۲ هزار نيروى پياده نظام برخوردار بود. الله وردى خان فرمانده معروف ايران نيز دراين زمان با استفاده از تجربيات اروپاييان (كه دشمن عثمانى بودند) تكنيك توپريزى را فرا گرفته و علاوه بر آن فنون استفاده از تفنگ را فرا گرفتند.
سرپرسى سايكس در كتاب تاريخ ايران خود از قول يك سياح انگليسى اوضاع را چنين نقل مى كند:
ايرانى مسلط، اكنون فنون جنگى را ياد گرفته و اكنون ۵۰۰ عراده توپ برنج و ۶۰هزار تفنگچى دارد ايرانيان زمانى كه شمشير داشتند تركها از آنها مى ترسيدندو حالا كه ضربات آنها جدى تر و با صنايع گوگردى آميخته شده مخوف شده اند.
نبرد عظيم اروميه
در ۱۶۰۲ ميلادى شاه عباس كه خود را آنقدر قوى ديد كه بتواند پنجه در پنجه قدرت اول نظامى دنياى قرن ۱۷ بيندازد بنابراين به سمت مناطق متصرفه عثمانى به راه افتاد و ظرف يك سال كليه متصرفات آن كشور را باز پس گرفت سپس قصد فتح بغداد كرد.
سلطان احمد پادشاه جوان عثمانى و پسر سلطان محمد سوم كه انتظار ضدحمله هاى ايران را نداشت تصميم گرفت كه به مانند اسلاف خود سپاهى عظيم به سمت ايران گسيل كند بنابراين در ۱۶۰۳ سپاه ۱۰۰هزارنفرى عثمانى به فرماندهى جقال اوغلى به سمت تبريز به حركت درآمد . نيروهاى محلى از برابر ارتش عظيم عثمانى جا خالى كردند و گمان همه به اين بود كه كار ايران تمام است. اين در حالى بود كه شاه ايران با جمع آورى نيروهاى خود در حوالى درياچه اروميه انتظار سردار عثمانى و سپاه بزرگش را مى كشيد. سپاه ايران دراين زمان حدود ۶۲ هزار نفر بود و توپخانه ايران نيز كوچكتر از تركها بود. تدبير شاه عباس تقسيم سپاه به دو قسمت بود بنابراين ابتدا ۱۰هزار سوار از جان گذشته حمله را به سپاه عثمانى آغاز كردند (شاه عباس ۵۰هزار پياده خود را از چشم فرماندهان عثمانى مخفى كرد) تركها به گمان آنكه با توپخانه قادر به دفع حمله سواران هستند نظم پياده نظام خود را بر هم زده و سواران ايرانى را نشانه رفتند اما سرعت سواران ايرانى دراين زمان جاى خود را به مانورى بى نظير داد يعنى سواران به جاى حركت مستقيم به سمت توپخانه و پياده نظام در عرض سپاه عثمانى حركت كردند و بدون توجه به آتش سنگين توپهاى عثمانى خود را به عقب سپاه ترك رساندند . جقال اوغلى به گمان آنكه ۱۰هزار سوار اكنون كاملاً در محاصره خواهند بود با پياده نظام راه برگشت سواران ايرانى را بست و با تغيير جهت توپها سعى در نابودى آنها كرد غافل از اينكه ۵۰هزار سرباز ايرانى با سرعت خود را به جلوى سپاه ترك رساندند و ناگهان نبرد به درجه اى شدت گرفت كه كار از دست فرماندهان ترك خارج شد همزمان با شدت گرفتن نبرد پياده نظام ، سواران ايرانى كه اكنون از كمند توپ و پياده نظام عثمانى خارج شده بودند با برگشت به سمت سپاه ترك قتل عام هولناكى را آغاز كردند.
توپخانه عثمانى نيز قادر به عمل نبود چرا كه ۲ سپاه درهم آميخته بودند.
تا پايان روز ۲۰ هزار سرباز عثمانى كشته شدند و سپاه متلاشى شده عثمانى كلاً منطقه را به سمت غرب ترك كرد.
شكست تركان در نبرد اروميه سبب تصرف مجدد آذربايجان ، كردستان ، بغداد، موصل، ديار بكر ، گنجه، تفليس و باكو شد و عثمانيان كليه متصرفات خود را در ۳ دهه اخير به ايران بازگرداندند.
تداوم حملات عثمانى به ايران
عثمانيان كه نمى خواستند شكست را از دولت ايران قبول كنند در ۱۶۰۷ سپاهى بزرگ به ايران فرستادند مرادپاشا فرمانده اين سپاه بود اما اين سپاه شكستى سخت از ايران خورد، ۹ سال بعد در ۱۶۱۶ سلطان مصطفى خليل پاشا را با ۶۰ هزار سوار به جنگ ايران فرستادند وى على رغم پيروزى هاى اوليه در تسخير تبريز ناموفق بود.
در ۱۶۲۳ تركها آخرين كوشش خود را با اعزام سپاهى مجهز به ۴ واحد بزرگ توپخانه براى بازپس گيرى بغداد انجام دادند اما در تلاش خود ناموفق ماندند و چون نبرد ۶ ماه به طول انجاميد در سپاه ترك شورش رخ داد و از اين زمان به بعد زمان به شدت به زيان تركها پيش رفت چرا كه حضور شخص شاه عباس در سپاههاى ايران قدرت مدافعان بغداد را دوبرابر كرده و پس از ۷ ماه محاصره عملاً سپاه ترك روحيه خود را از دست داده و توسط نيروهاى ايران كاملاً منهدم گرديدند. نفرات باقيمانده سپاه عثمانى به دليل گرسنگى هرگز موطن خود را نديدند و در بيابانهاى عراق و سوريه تلف شدند.
نتيجه نبردهاى شاه عباس
بى ترديد اگر در قرون شانزده و هفده شاهان پرقدرت صفويه در ايران حاكم نبودند ايران نيز جزو ايالات چهل و چندم عثمانى مى شد اما ضربات خردكننده ارتش شاه عباس و شجاعت سواران قزلباش بازوان متجاوز عثمانى را از كار انداخت و اين ارتش جهنمى را مجبور كرد كه به تصرفات سرزمين خود قانع بماند مضافاً آنكه نبردهاى اروميه و بغداد حداقل يك سوم نيروهاى امپراتورى مذكور را هدر داد و توان اين كشور را براى ادامه تجاوزاتش به غرب تحليل برد.
تاريخ دوباره تكرار شد و ايران به مانند ۱۷۰۰ سال قبل مجدداً شمشير قدرتى مخوف در جنوب اروپا را كند كرد و به سربازان مشابه لژيونرهاى رومى ضرب شست «شمشير ايران» را چشاند.
جنگ چهل و هفتم : نبردهاى خليج فارس
در قرن ۱۶ميلادى در اروپا دو قدرت بزرگ دريايى فعال بود. اسپانيا و پرتغال . واسكودو گاماى پرتغالى و فعاليت كاشفان بزرگ اين كشور ابتدا سبب بازشدن پاى مردان دريانورد به مناطق جديد شد و سپس جنگاورانى مانند البوكرك به سرعت فتوحات را گسترش دادند. در ۱۵۸۰ به مدت نيم قرن پرتغال به تصرف اسپانيا درآمد اما فتوحات اين كشور در سراسر جهان هنوز جزو داراييهاى پرتغال محسوب مى شد و اين كشور به سادگى حاضر به واگذارى ميدان به قدرتهاى «قرن هفدهمى » نبود.
ورود انگلستان به خليج فارس
از جمله نقاطى كه پرتغال در آن حضورى قوى داشت خليج فارس بود و انگليس و هلند كه براى ورود به آسياى نزديك و هند برنامه هاى فراوانى داشتند مجبور بودند ابتدا اين قدرت سنتى را از ميان بردارند. بنابراين بين كشتيهاى انگليسى و پرتغالى (كه مانع تجارت انگليسها شده بودند) در ۲۸ دسامبر ۱۶۲۰ در شرق بندر جاسك (در جنوب ايران) درگيرى به وقوع پيوست.
۴كشتى انگليسى در حالى حمله به ناوهاى پرتغالى را آغاز كردند كه ۴ ناو پرتغالى جثه اى بزرگتر داشته و از رقيب تازه وارد ترس چندانى نداشتند اما پشتكار انگليسها سبب شد تا پرتغاليها به سادگى شكست خورده و عقب نشينى كنند.
همكارى ايران و انگليس
چنانكه سرپرسى سايكس مى گويد در ۱۶۲۱ ايرانيها تصميم گرفتند با كمك نيروى دريايى انگليس، پرتغاليها را براى هميشه از منطقه بيرون كنند چرا كه مردان پرتغالى مبدل به چپاولگران دائمى بنادر جنوبى ايران شده بودند. قلعه پرتغاليها در جزيره بزرگ قشم واقع بود و ايرانيها موفق شده بودند از غفلت پرتغال استفاده كرده و يك لشكر كامل را به داخل جزيره بفرستند. تقسيم كار مشخص بود نبرد دريا با انگليسها و نبرد خشكى با ايرانيها. سود ايران نيز خلاصى از قدرت خشن دريانوردان پرتغال و سود انگليس توسعه تجارت دريايى خود در منطقه. در ژانويه ۱۶۲۲ ، ۹ كشتى انگليسى پس از آنكه در تنگه هرمز با مشكلى مواجه نشدند اقدام به پياده كردن توپ در جزيره قشم كرده و قلعه مذكور به سرعت به تسخير متفقين درآمد. بلافاصله نيروهاى ايرانى و انگليسى به هرمز حمله كرده و عمده قواى پرتغال را شكست داده و كليه كشتى هاى آن كشور را به آتش كشيدند.
نيروهاى ايرانى كه تحت فرمان امام قلى خان حاكم شجاع فارس بودند حمله را به قلعه اصلى هرمز آغاز كردند و على رغم كشته هاى زياد در نهايت قلعه به تصرف مهاجمان درآمد.
پايان كار پرتغال
اگرچه شكست هاى اخيرالذكر پرتغال را به شدت در منطقه ضعيف كرده بود اما هنوز آنقدر قدرت داشتند كه سواحل جنوب خليج فارس را در اختيار بگيرند و اتحاد هلند و انگليس نيز نتوانست آنها را از منطقه براند و حتى انگليس بهترين كشتى هايش را در نبرد از دست داد تا آنكه در ۱۶۳۰ پس از آنكه نيروهاى اعزامى پرتغال براى تصرف مجدد هرمز شكست خورد و در مسقط نيز «امام عمان» بر نيروهاى پرتغالى مسلط شد ناگهان امپراتورى پرتغال در شرق نزديك كاملاً از هم پاشيد.
نتيجه نبرد
نبردهاى هرمز سبب شد كه براى هميشه پرتغال از صحنه قدرتهاى دريايى حاضر در شرق كنار برود. اين كشور در ۱۵۷۸ مستعمرات خود در آفريقا را از دست داده بود و در قرن ۱۷ نيز مقدر بود تا بقيه تصرفات خود را نيز تقديم هلند و انگليس كند.
اما انگليس كه در اين زمان در درجه اعلاى دوستى با شاه عباس صفوى بود از آن زمان تا ۱۹۷۰ (يعنى ۳۴۰ سال بعد!) منطقه را ترك نكرد وثابت كرد كه ميهمان سپاسگزارى نيست.
نبردهاى دريايى خليج فارس اگرچه كوچك بودند اما تأثيرگذارى جدى در توسعه انگليس و در مرحله بعد فتح هند از خود نشان دادند.
منبع:روزنامه ايران