از خاك ايران تا قلب انگليس
گرچه فرزاد بازفت يكي از خبرسازترين خبرنگاران در دهههاي اخير است، اما هنوز اطلاعات صددرصدي و تائيد شدهاي از وي در دست نيست. برخي رسانههاي غربي مانند گاردين، تلگراف، بيبيسي، نيويوركتايمز و... در خصوص او مطالبي را منتشر كردهاند و در مطالب خود نيز به اسناد مختلفي، استناد كردهاند. بخش «بازفت» مربوط به شهرستان كوهرنگ در چهارمحالوبختياري است، اما گفته ميشود كه وي در سال 1958 (1337) ميلادي در آبادان متولد شدهاست. به دلايل نامشخص در 16 سالگي و در حدود 1354 براي ادامهی زندگي به بريتانيا مهاجرت ميكند و تحصيلات خود را ادامه ميدهد تا اينكه به عنوان يك روزنامهنگار آزاد شروع به فعاليت كرده و پس از مدتي به عنوان خبرنگار رسمي در روزنامهی «آبزرور» كارش را ادامه ميدهد، در حالي كه مقالات وي صرفا تحولات حوزهی خاورميانه و بهخصوص جنگ ايران و عراق را دربرميگرفت. بازفت، چندي بعد به يك تحليلگر و كارشناس حرفهاي مبدل شد. تعلق عجيب وي به رسانههاي انگليسي بركسي پوشيده نبود.

«جان سيمپسون»، سردبير بخش جهاني بيبيسي در كتاب Strange Places دربارهی «بازفت» اينچنين ميگويد: «اوایل ۱۹۸۰ (1359) با يك جوان ايراني كه به نظر باهوش ميآمد، در يك مهماني آشنا شدم. او نسبت به گزارشهاي من دربارهی ايران اظهار لطف كرد و معلوم شد كه خواهان گرفتن شغلي در بيبيسي است. بعدها او به من تلفن ميكرد و به من اطلاعاتي جسته گريخته دربارهی ايران ميداد كه معمولا صحيح بود. گاهي به او مبالغي براي كارش پرداخت ميكردم. او به جاي بيبيسي به (روزنامهی) آبرزور رفت. آشكار بود كه در آبزرور نيز به او اعتماد زيادي نداشتند، زيرا گرچه كارهاي او را گهگاه چاپ ميكردند اما به او شغل دائم ندادند. فرزاد بازفت بيچاره هميشه احساس ميكرد كه بايد سختتر بكوشد و كمي جلوتر (از ديگران باشد) تا بتواند توجه كساني را كه با آنها كار ميكرد، جلب كند. به همين دليل به عراق رفت. به عنوان يك ايراني كه كشورش در جنگي سبعانه از سال ۱۹۸۰ تا ۱۹۸۸ (1359 تا 1367) با عراق جنگيده بود، اين كاري خطرناك بود. بهويژه آنكه يك گذرنامهی موقت بريتانيايي بيشتر نداشت. او بين سالهاي ۱۹۸۷ تا ۱۹۸۹ (1367 تا 1368)پنج بار به عراق سفر كرد.
آخرين بار سپتامبر ۱۹۸۹(شهريور 1368) بود. روزي كه او لندن را ترك كرد، خبرهايي درز كرد كه ماه قبل انفجار عظيمي در كارخانهی توليد تسليحات رژيم بعث در القعقع در نزديكي شهر حله در ۹۰ كيلومتري بغداد روي داده است.»
فرزاد؛ كنجكاوي يا جاسوسي
كنجكاويهاي بازفت ناشي از هر انگيزهاي كه باشد، اما او را در جهت افشاي موجوديت سلاحهاي كشتار جمعي در عراق رهنمون ميكرد. برخي گمانهزنيها حاكي از آن است كه وي جاسوس انگليس و رژيمصهيونيستي در عراق بود و تنها به جمعآوري آن دسته از اطلاعاتي ميپرداخت كه طرفهاي مذكور به آن نياز دارند. برخي ديگر مانند خود او معتقدند كه صرفا براي كنجكاوي و فعاليت خبري، دست به اين اقدامات زدهاست. در آگوست ۱۹۸۹ (مرداد1368) انفجاري بزرگ در كارخانهی توليد تسليحات بهوقوع ميپيوندد. به گفتهی مسئولان رژيم بعث، 17 نفر و بنابر اظهارات ديگر حدود 700 نفر بر اثر اين انفجار جان خود را از دست ميدهند. همين موضوع نظر فرزاد بازفت را به خود جلب ميكند و بعد از آشنايي با يك پرستار زامبيايي ساكن بغداد به نام دافنه پريش به محل وقوع حادثه ميرود. اظهارنظرهاي متفاوتي درخصوص نحوهی حضور او در منطقهی حادثه وجود دارد.

جان سيمپسون معتقد است: «در آنجا هيچ چيز پنهاني وجود نداشت. او از يك وزير عراقي و وزارت اطلاعات براي رفتن به آنجا كمك خواست و در يك مكالمهی تلفني با آبزرور از خطي كه كاملا كنترل ميشد، گفت كه چه كار ميخواهد بكند. اين يك قمار بود و البته قمار در طبيعت بازفت بود.» اما برخي ديگر از حضور پنهاني وي سخن ميگويند كه طي دو مرحله صورت گرفت. در هرحال او همراه دافنه پريش درحالي كه قصد بازگشت به انگلستان را داشت، توسط ماموران رژيم بعث در فرودگاه دستگير شد، در حالي كه در چمدان وي نمونههايي از آثار باقي مانده ناشي از انفجار كشف شد.
اعتراف با طعم شكنجه
برابر گزارش منتشر شده در روزنامه گاردين، كاظم عسکر، افسر اطلاعاتي رژيم بعث بازجويي پروندهی فرزاد بازفت را عهدهدار ميشود. سرانجام پس از تحمل شش ماه حبس و بعد از اينكه فرزاد بازفت تحت شكنجهی شديد نيروهاي اطلاعاتي رژيم بعث قرار ميگيرد، به جاسوسي براي انگليس و رژيم صهيونيستي اعتراف ميكند.
جان سمپسون در بخش ديگري از كتاب خود ميگويد: «او شكنجه شد و بالاخره به هر چه آنها ميخواستند اعتراف كرد، بهويژه به جاسوسي براي بريتانياييها و اسرائيليها. خانم پريش از اعتراف سر باز زد، براي اينكه او هيچ كار اشتباهي انجام نداده بود. وقتي مقامهاي عراقي آنها را با هم روبهرو كردند، فرزاد سعي كرد پريش را قانع به اعتراف كند. فرزاد به او گفته بود اين باعث رهايياش ميشود. البته اينطور نبود. اعتراف فقط به اين معنا بود كه عراقيها زمينهاي (و بهانهاي) براي اعدام فرزاد يافتند. در محاكمهی آنها، فرزاد به مرگ محكوم شد و خانم پريش به 15 سال حبس.»
فرزاد بيگناه بود؟!
سرانجام صبح 15 مارس 1990 (۲۴ اسفند ۱۳۶۸) و رأس ساعت 6:30دقیقه به دستور شخص صدام حسين، فرزاد بازفت اعدام شد. براساس گزارش گاردين و براساس يك فايل صوتي، صدام حسين خطاب به مارگارت تاچر ميگويد: «آيا آنها ما را دستكم گرفتهاند؟ بعد از اينكه در اين هشت سال (جنگ ايران و عراق) اين همه خسارت به ما وارد شد؟ بريتانيا هنوز ما را خوب نشناخته. تاچر براي ما يك پيام فرستاد و ماهم به او يك جواب خوب ميدهيم.»
اعدامي كه در نتيجه يك دادگاه يكروزه و پشت درهاي بسته برگزار شد و هيچ حق اعتراضي نسبت به حكم صادره وجود نداشت. با همه اين تفاسير، افسر اطلاعاتي پروندهی فرزاد بازفت در سال 2003 دست به يك اعتراف بزرگ زد؛ «من بارها درخصوص بيگناهي فرزاد به صدام هشدار دادم. او با اطلاع ما به منطقهی انفجار رفته بود. فرزاد بازفت، بيگناه بود.»
نقل از رجا نیوز