سلام علیکم و رحمه ا...
مصاحبه با ستوان ویکتور بلنکو خلبان Mig-25 پناهنده به غرب
[External Link Removed for Guests]
جنگنده بلنکو در واپسین مترهای انتهای باند فرودگاه هاکوداته متوقف شد
سئوال – هنگامیکه شما در روسیه یک خلبان جنگنده بودید ، قطعا زندگی بهتری نسبت به یک کارگر عمومی داشتید . چه چیزی شما را بر آن داشت تا روسیه را ترک کنید در حالیکه واقعا نمی دانستید اوضاع در ایالات متحده چگونه است ؟
بلنکو – در آن زمان ماشین تبلیغاتی شوروی کشور شما را مانند یک اجتماع فاسد و پوسیده که به زودی متلاشی خواهد شد معرفی کرده بود . نه حقوق بشری و نه چیزهای دیگر . اما من سئوالاتی در ذهن داشتم .
سئوال - چه چیزی شما را به سئوال می کشاند ؟
بلنکو – من انسانی بسیار عملگرا هستم ، و بر مبنای منطق و اصول فنی توجیه می شوم . من دوست دارم در طبیعت بکر و سرکش با یک چاقوی ارتشی سوئیسی و یک قوطی کبریت تنها باشم تا اینکه اثاثیه زیادی داشته باشم و در میان جمعیت انبوه زندگی کنم . هنگامی که شما در کنار تجهیزات پیچیده قرار بگیرید ، یا باید آنقدر صادق باشید که کارتان را به درستی انجام دهید و لذت ببرید و یا خطا کنید و بمیرید . شما نمی توانید برای زنده ماندن ایدئولوژی داشته باشید و یا مثل قانون گذاران آمریکائی باشید که خودشان را از هر وضعیتی خارج می دانند. از این رو من سیستم شوروی را با استفاده از دانش فنی خودم زیر سئوال بردم . من گفتم ، بسیار خوب آمریکا خیلی بد است پس چطور می توانند آدم به کره ماه بفرستند و او را سالم برگردانند ؟ ( روسها تنها می توانستند در یک مسیر بدون بازگشت آدم به کره ماه بفرستند ) . اگر آمریکائی ها خیلی بد هستند پس چگونه می توانند می توانند بهترین جنگنده های دنیا را بسازند ؟ اگر آمریکا در حال فروپاشی است پس چگونه آنها بیشترین جوایز نوبل را در مقایسه با جامعه در حال پیشرفت کمونیستی کسب می کنند ؟ در آن زمان من نمی توانستم همه این سئوالات را از کسی بپرسم . اگر این سئوالات را در آن موقع می پرسیدم ( دراواخر دهه 1960 ) سرو کارم به تیمارستان می کشید . بنابراین شخصا به این نتیجه رسیدم که ایالات متحده آنقدرها هم بد نیست . البته در آن زمان من تصویر واضحی از جامعه امریکا نداشتم . موقعی که وارد ایالات متحده شدم مانند کسی که از کره دیگری آمده رفتارمی کردم . من خودم را در موقعیتهای خیلی خنده داری قرار می دادم . آمریکائی ها به من می خندیدند . رفتار من حتی بدتر از کمدین سریال های تلویزیونی بود . (1)
سئوال - مثلا چه کارهائی را انجام می دادی ؟
بلنکو – برای مثال اولین بازدید من از یک سوپر مارکت آمریکائی ، تحت نظر CIA بود. من فکر می کردم آن سوپر مارکت ساختگی است . من باور نمی کردم که آن سوپر مارکت واقعی باشد. من فکر می کردم که خب ... من مهمانی غیرعادی هستم و آنها هم احتمالا همه را به زور آنجا جمع کرده اند. آن سوپر مارکت مکانی بود عالی و بزرگ و مملو از جنس و هیچ صف طولانی هم وجود نداشت ! شما در روسیه به صف های طولانی عادت داشتید . اما بعدها هنگامی که فهمیدم سوپرمارکت ها واقعا وجود دارند واقعا از جستجو برای محصولات جدید لذت می بردم . می توانستم هر روز خرید کنم ، یک چیز جدید ، و نحوه استفاده از آن را تمرین کنم . در روسیه آن زمان ( وحتی امروزه ) به سختی میتوان غذای کنسرو شده با کیفیت خوب را یافت . اما من هر روز می توانم کنسروهای جدید با غذاهای متفاوتی را بخرم . یکبار یک کنسرو را برای نهارم خریدم و آن را با سیب زمینی ، سیر و پیاز طبخ کردم که واقعا خوشمزه بود. صبح روز بعد دوستم از من پرسید : ویکتور گربه خریدی ؟ آن کنسرو در واقع غذای گربه بود بر پایه گوشت جوجه . اما خیلی خوشمزه بود ! این کنسرو حتی از غذاهای کنسرو شده برای مردم در روسیه امروز هم خوشمزه تر بود. من این را تجربه کرده ام . سال گذشته من چهار نفر میهمان از روسیه برای انجام پروژه های تجاری داشتم و همه آنها را متعجب ساختم . من یک لقمه کوچک نان را گرفتم و توی آن pâté که یک نوع غذای گربه است را ریختم و آنها هم خوردند و خوششان هم آمد . البته به شرطی که کسی طعم غذای گربه آمریکائی را نشناخته باشد . این بسیار غذای مطمئن و خوشمزه است و بعضی اوقات حتی از غذای انسانی هم بهتر است آن هم بدلیل جامعه انسانی (آمریکاست ) .
من یک بسته Freedom که تصویر زن زیبایی بر روی آن نقش بسته بود خردیدم . ( منظور ایشان لوازم بهداشتی ویژه خانم هاست ) . آن را با خودم به آپارتمان آوردم و بازش کردم و سعی کردم تا بفهمم آن چیست ؟ با خودم فکر کردم خب احتمالا این یک نوع وسیله پاک کننده برای آشپزخانه است که به خانم های آمریکائی این آزادی را می دهد تا آشپزخانه خود را تمیز کرده و همه چیز را جذب کنند. چون حتی تا به امروز زن های روس چنین وسیله ای را نمی شناسند.(!)
سئوال - پس آنها از چه چیزی استفاده می کنند ؟
بلنکو – خب همان کاری را می کنند که زنان آمریکائی در دهه 1920 انجام می دادند. این فاصله بین دو جامعه را نشان می دهد. من در جریان آشنائی ام با فرهنگ آمریکائی به استفاده از نمونه ها در زندگی روزانه اهمیت می دادم . من در جریان همگونی با فرهنگ آمریکائی ماجراهای خنده آور زیادی داشتم . شما میتوانید در این مورد یک کتاب بنویسید یا فیلمی بسازید و نامش را هم بگذارید Top-Gunski in America . ( تاپ گان روس در آمریکا ) . من می دانم روسها امروزه چگونه زندگی می کنند ، و از زمانی که در اینجا زندگی می کنم هرگز از کمکهای دولتی استفاده نکرده ام بر خلاف آنچه که بسیاری از امریکائیان برای برخورداری از این کمک ها انجام می دهند.
سئوال - چه مدت برای فرار برنامه ریزی می کردید ؟ چگونه آن را اجراء کردید ؟
بلنکو – از منظر تکمیل افکار و تصمیم قطعی برای فرار نمی توانم زمان دقیقی را تعیین کنم . من این تصمیم را بر اساس نارضایتی خودم از آن کشور اتخاذ کردم . من بهترین تلاش هایم را بکار بستم . من یکی از بهترین خلبانان شکاری آنها بودم . زمانی که جوان بودم با عقاید سوسیالیستی و کمونیستی بزرگ شدم که این عقاید بسیار جذاب و خوش آب و رنگ بودند چرا که آنها وعده اشتغال کامل ، تحصیل رایگان ، خدمات درمانی رایگان ، بازنشستگی با مزایای خوب ، مراقبت رایگان کودکان و خیلی چیزهای دیگر را می دادند . اما بعدها فهمیدم که این عقاید فقط شمار کمی از کمونیست های خاص را شامل می شود و بقیه مردم اساسا برده هستند. من به این نتیجه رسیدم که نمی توانم سیستم را تغییر دهم . سیستم کمونیستی بسیار بزرگ بود و من نمی توانستم آن را تغییر دهم و حتی به عنوان یک انسان معمولی قادر نبودم در آن حضور داشته باشم . برای من بهترین چیز این بود که خودم را از آن سیستم برهانم . من یک خلبان شکاری بودم و اجرای تصمیم به فرار برایم کاری نداشت . اما اگر یک خلبان شکاری نبودم ، باید راهی برای فرار از آن اردوگاه کار اجباری می یافتم . حتی امروز با وجود تمام شعارها و فضای باز بوجود آمده ، آن کشور هنوز هم جامعه ای بسته به شمار می رود.
این مرا بر آن داشت تا ایده کلی اجرای این نقشه در ذهن بپرورانم اما تصمیم نهائی را تقریبا یک ماه پیش از اجرای نقشه فرار گرفتم و زمانی هم که تصمیم قطعی شد ، احساس خیلی خوبی نسبت به خودم پیدا کردم ! احساس می کردم که بر روی ابرها در حال پرواز هستم . احساس آزادی می کردم . اما برای اجرای نقشه به لحاظ فنی لازم بود تا هوای خوبی در ژاپن و نیز 100% سوخت را در اختیار داشته باشم . در اختیار داشتن این دو عامل به صورت همزمان یک ماه به طول انجامید. در طول ماه مورد نظر من وظایف خود را به نحو احسن انجام می دادم تا جائی که فرماندهان ارشد من آماده بودند تا درخواست من را اجابت کنند. اما در ششم سپتامبر 1976 دیگر همه چیز سرجای خودش قرار داشت . در ضمن ، من هواپیما را ندزدیدم . من با استفاده از اختیارات خودم نقشه پروازم را در آسمان کمی تغییر دادم .
سئوال - چرا شما در میان همه کشورها آمریکا را انتخاب کردید ؟
بلنکو : ما در دبیرستان تاریخ ایالات متحده را خوانده بودیم . من آمریکا را کشور مهاجرین می دانستم و از طرفی من یک نتیجه گیری تحلیلی از پیشرفتها در آن کشور داشتم . من به این نتیجه رسیدم که آمریکا هنوز هم بهترین کشور در دنیاست . اگرچه در آن هنوز تصویر واضحی از آمریکا در اختیار نداشتم .
سئوال - پس از ورود شما ( به آمریکا ) درک چه چیزی برایتان از همه دشوارتر بود ؟
بلنکو – پس از ورود من ، سخت ترین چیز درک آزادی در انتخاب بود. زمانی که شما در یک جامعه بسته زندگی می کنید و دولت تصمیم می گیرد کجا زندگی کنید ، برای زندگی چه کاری باید انجام دهید و حتی کجا بمیرید ، در آنصورت درک آزادی در انتخاب بسیار دشوار خواهد بود. کسانی که سالهای زیادی را در ایالات متحده در زندان گذرانده اند پس از آزادی دوران سختی خواهند داشت . اما هنگامیکه من آزادی انتخاب را در آمریکا کشف کردم ، امروز این برایم بهترین بخش زندگی ام به شمار می رود.
[External Link Removed for Guests]
[External Link Removed for Guests]
کارشناسان ژاپنی در حال دمونتاژ و بررسی فنی جنگنده MIG-25 هستند
سئوال - از آن موقع به چه کاری مشغول بوده اید ؟
بلنکو – من بعنوان مشاور آژانس های دولتی مشغول بکار شدم و از گردش و اکتشاف در ایالات متحده واقعا لذت بردم . من با شرکت های مختلف هوا فضائی در اینجا سر و کار داشتم . آنچه که من کشف کردم این بود که بزرگترین ارزش من برای غربی ها نه جنگنده MiG-25 بلکه ذهن روسی من بود. دانشمندان و طراحان آمریکائی و روس با یکدیگر برابرند اما روس ها کاستی ها بزرگی دارند . روسها برای انتقال دستاوردهای خود به خطوط تولید یا فرآیندی که مردم بتوانند به صورت عملی از منافع آنها بهره مند شوند تجهیز نشده اند. در روسیه دانشمندان باهوش و با استعدادی وجود دارد که اکتشافات را خلق می کنند اما دستاوردهای آنها در در قفسه ها بایگانی می شوند . در سال 1990 آقای گورباچف در جریان ملاقات و معرفی خود به دانشمندان روس چنین نکته ای را متذکر شد . بنابراین از دیدگاه تجهیزات محرمانه ، من هیچ چیزی را با خود لو نداده ام چرا که آمریکائی خودشان همه چیز را در باره جنگنده MiG-25 می دانستند. (2) از نظر فن آوری ، آمریکائی ها دو دهه از روسها جلوتر هستند.
سئوال – آیا این بخاطر برچسب سرخ نیست ؟ آیا هرکس مجاز است هر تصمیمی که بخواهد بگیرد ؟
بلنکو – تنها بخاطر برچسب سرخ نیست . دانشمندان در ساختار دولتی دارای انگیزه لازم برای اتنقال دستاوردهای علمی خود به استفاده عمومی و عملی نیستند. به همین دلیل نتایج تحقیقات آنها برای مدتهای طولانی در قفسه ها خاک می خورد . در ضمن ، فن آوری انتقال نوری رادیوئی که آمریکائیها آن را در بمب افکن های F-117 و B-2 بکار برده اند در اصل از دانشمندان روسی گرفته شده است . یک مهندس شاغل در یک کارخانه آمریکائی پس از مطالعه یک صفحه پی به این نکته برد و گفت : هی ، ما میتوانیم با این کار جدیدی را انجام دهیم. در سایر حوزه ها هم روس ها از دستاوردهای خود برای استفاده عملی توسط مردم کاری انجام نداده اند. در همان زمان آمریکائی ها می توانستند به آنها کمک کنند. جامعه آمریکائی همواره در حال جستجوی بهترین و سریعترین راه برای استفاده عمومی از برخی اختراعات هستند. من در مورد یک همکاری دوستانه و این که چگونه این کار به روس ها کمک می کند صحبت می کنم . ما می دانیم که در صنعت هوافضا روسها بدنه های خیلی خوبی برای هواپیماها می سازند . در حال حاضر روسها هواپیماهای کوچک برای پروازهای کوتاه مسافری در اختیار ندارند . ما با استفاده از بدنه های خوب روسی و موتورها و سامانه های ناوبری خوب آمریکائی نه فقط به روسها ، بلکه به تمام کشورهای دنیا که هواپیماهای کوچک برای پروازهای کوتاه را در اختیار ندارند می توانیم کمک کنیم و هواپیماهای خیلی خوبی راتولید کنیم و انحصار بازار را بدست بگیریم .
به همان سرعت که آزادی انتخاب را بدست آوردم توانستم کارهای متفاوتی را انجام دهم . من خانه خودم را به اشتباه بنا کردم اما همه چیز را از اول شروع کردم . من تعداد کمی کارگر ساختمانی را استخدام کردم و به آنها گفتم : نگاه کنید ، من هم مثل شما دارم کار می کنم . من خیلی چیزها را آموختم و اکنون با شرکایم در حال تاسیس یک شرکت هستیم . من دوست دارم کارها را با دست های خودم انجام دهم . کار بر روی زمین مثل یک تکه کیک می ماند . ورزش ماهیگیری تجاری ، یک کار بزرگ اقتصادی است و من در آلاسکا در بخشی از این کار مشغول فعالیت هستم .
سئوال - چه صحبت و توصیه ای برای شنوندگان انجام می دهید ؟
بلنکو - من اصولا در چهار گروه صحبت می کنم ، در زمینه تجارت ، نظامی ، سیاسی و آموزشی . من صحبت هایم را بر اساس شنوندگانم نتظیم می کنم . بغرنج ترین شنوندگان من دانش آموزان دبیرستانی هستند. اگر شما بتوانید این مستمعین را برای مدت یکساعت و نیم روی نیمکت هایشان نگه دارید ، شما در حال صحبت تجاری هستید . و من این کار را انجام می دهم . برای دانش آموزان دبیرستانی ، تصاویر اسلاید از زندگی دانش آموزان دبیرستانی در روسیه امروز نمایش می دهم . برایشان اسلایدهائی از یک روز زندگی در یک روستا در سیبری شامل تمام کارهای عادی و روزمره شان را نمایش می دهم . این برای من یک چالش است و در همان زمان تمام مهارت های حرفه ای من را روی لبه تیزی قرار می دهد. برای گروه های تجاری من مثل یک پل بین روسیه و ایالات متحده رفتار می کنم . در روسیه امروز فرصت های تجاری زیادی وجود دارد و تعداد زیادی از سرمایه گذاران ارشد آمریکائی سعی می کنند تا کارهائی را انجام دهند. از آنجا که من هر دو طرف را می شناسم ، به هر دوی آنها کمک می کنم . برای مثال ، من چهار نفر را از مسکو برای انجام 5 پروژه مختلف به اینجا دعوت کردم . روس ها خیلی فقیر ولی پر تکبر بودند ، ولی سرانجام توانستم آنها را متقاعد کنم که برایشان بهتر است که به آمریکا بیایند. اگر آنها به آمریکا بیایند به مراتب تولیدات بیشتر و ارزانتری خواهند داشت تا اینکه آمریکائی ها به روسیه بروند. من در خلال یک هفته تفریحات زیادی با آن گروه روسی داشتم . من احساس می کردم که 4 کودک را در دست دارم . رفتارشان دقیقا مانند رفتار ویکتور ( خودم ) در 20 سال قبل بود. من آنها را به سوپر مارکت بردم ، به فروشگاه مال بردم یک محله فقیر ، یک محله متوسط و یک محله ثروتمند را به آنها نشان دادم . برای گروه های نظامی من تحولات نظامی روسیه و تجربه آنها را در افغانستان و جمهوری چچن بیان می کنم . برای گروه های سیاسی توضیح می دهم که چگونه باید از ( بوریس ) یلتسین حمایت کرد و یلتسین کیست ؟ مارمولک رنگارنگ دیگری از کرملین .
سئوال - آیا راجع به او زیاد فکر نمی کنید ؟
بلنکو – نه او فقط یک سمبل است و اگر همین فردا بمیرد چیزی تغییر نخواهد کرد . شما باید به آنها به عنوان یک سیستم نگاه کنید و من اطلاعات دقیقی از آن سیستم دارم .
سئوال - چه تفریحاتی دارید ؟
بلنکو – در این کشور کارهای زیادی برای تفریح کردن وجود دارد . من مرد گشت و گذار هستم . من برای مدت 16 سال با ژنرال چاک یاگر پیاده روی و ماهیگیری کردم که اغلب دو هفته زمان می برد.
[External Link Removed for Guests]
بلنکو ( نفر اول از چپ) در حال بازگشت از یک پرواز با جنگنده آمریکائی F-5
سئوال - شما جایزه گولدن ترات ( قزل آلای طلایی ) را دریافت کردید ؟
بلنکو – بله گولدن ترات . شما می دانید که کالیفورنیا یک ایالت بسیار پر جمعیت است اما در همان ایالت شما می توانید حیات وحش واقعی را بیابید ... هوای پاک ، آب تمیز . البته سه روز و نیم طول می کشد تا با پای پیاده به آنجا برسید . در کنار کالیفورنیا ایالت های بسیار زیبای دیگری هم در آمریکا وجود دارد . من نمی توانم درک کنم که چطور بعضی از آمریکائیها دوست دارند تعطیلاتشان را در سوئیس یا ایتالیا یا اروپا بگذرانند . عده زیادی از آنها هنوز پارک Yellowstone یا پارک Glacier را ندیده اند. اما این انتخاب آنهاست ، من هم انتخاب خودم را دارم . من پس از دریافت پاسپورت آمریکائی ، از 68 کشور مختلف دیدن کرده ام .
موقعی که شهروند آمریکائی با پاسپورت شدم ، به دور دنیا سفر کردم . نخستین سفر من در واقع یک سفر تجاری با نیروی هوائی آمریکا بود . من به انگلیس رفتم . موقعی که به آمریکا آمدم انگلیسی صحبت نمی کردم و آنگلیسی را به زبان آمریکائی آموختم . هنگامیکه به انگلیس رفتیم فکر می کردم اصل انگلیسی در انگلیس است . اما پس از ورود ، انگلیسی بسیار عجیبی به گوشم خورد . این انگلیسی بریتانیائی بود. من زمان بسیار سختی را برای فهمیدن صحبتهای آنها سپری کردم . اما بریتانیائی ها انگلیسی صحبت می کنند. آداب و رسوم همان است اما گاوهای انگلیسی به جای شیر چای می دهند. ضمن آنکه آنها در جهت خلاف رانندگی می کنند ! و شراب را به صورت گرم مصرف می کنند . این خنده دار است . اما من متوجه شدم که بر خلاف تجربه ام در آمریکا ، هنگامیکه ( در انگلیس ) بعنوان یک غریبه وارد میخانه می شوی از تو استقبال گرمی نمی شود. بعدها در این مورد به دوستانم در ایالت وایومینگ گلایه کردم . آنها گفتند : ویکتور بریتانیائی ها کاوبوی ها را دوست دارند. من گفتم : واقعا ؟ در سفر بعد با خود یک کلاه کاوبوی و یک چکمه کاوبوی داشتم . من توی میخانه ها آنها را می پوشیدم . آنها با شگفتی من را نگاه می کردند . شما کاوبوی هستید ؟ من گفتم : Yup . کلمات من خیلی محدود بود : Yup and Nope . ولی متوجه شدم که آنها با کاوبوی های آمریکائی با احترام برخورد می کنند. بنابراین من به دوستانم توصیه کردم که در سفر به انگلیس کلاه و چکمه کاوبوی برتن کنند و مانند یک کاوبوی رفتار کنند. کاوبوی های آمریکایی به تمام دنیا تعلق دارند !
به هر حال تفریحات زیادی در آمریکا وجود دارد . کارهائی را انجام می دهم که دوست دارم ، ماهیگیری ، شکار ، سفر . من در تمام 50 ایالت آمریکا دوستانی دارم در واقع من در تمام 50 ایالت جا و مکان دارم . و این یعنی آنکه من نیازی به صرف هزینه برای هتل ها ندارم . حتی در کالیفورنیای شمالی ، ژنرال چاک یاگر به من دستور داده : ویکتور موقعی که در این شهر هستی به خانه من بیا . این افتخار بزرگی است برای من که در خانه یک قهرمان واقعی آمریکائی سکونت کنم . من با جک ویلر بر روی تور سفر دور دنیا کار می کنم . همانطور که گفتم در آمریکا تفریحات زیادی وجود دارد و من کسانی را که بر روی بالش بزرگ در مقابل تلویزیون نشسته و گله و شکایت می کنند را اصلا درک نمی کنم.
سئوال - پس از آنکه شما موفق به فرار شدید دولت روسیه در مورد شما چه گفت ؟
بلنکو – در آن زمان افکار عمومی بر این بود که من چندین دهه قبل کشته شده ام . مرگ من در تابستان سال جاری ( سال 1996 ) در یک روزنامه در شهر سنت پطرزبورگ تائید شده بود .
سئوال – اوه واقعا ! آنها هنوز راجع به شما فکر می کردند ؟
بلنکو – اوه بله ، آن هم توسط یکی از افسران بلند پایه نظامی که در مورد فعالیت های سازمان های جاسوسی خارجی در روسیه مطرح شده بود. آنها 10 آژانس را گرفته بودند که اکثر آنها از آلمان بودند. موقعی که من آن مقاله را خواندم ، به زبان روسی بود و نتیجه گیری من این بود که تا هنگامی که افرادی مثل ژنرال الکساندر رودیونوف داریم هرگز روابط خوبی با مردم روسیه نخواهیم داشت . او بخشی از همان سیستم است به همین دلیل ما باید یک دهه دیگر هم صبر کنیم تا او بازنشسته شود یا بمیرد .
سئوال - او در این مقاله گفته بود که شما مرده اید ؟
بلنکو - آه بله . آنها تائید کرده بودند که من در یک حادثه رانندگی کشته شده ام. من این مقاله را قاب کرده اما . موقعی که کتاب من بیرون آمد می خواهم نامش رابگذارم : مردی که مرده صحبت می کند !
سئوال - آنها گفتند که شما در روسیه مرده اید یا در آمریکا ؟
بلنکو - در آمریکا
سئوال - پس مردم می دانستند شما با یک جت گریخته اید ؟
بلنکو – اوه بله . اما آنچه که سیستم حاکم انجام داد انتشار شایعه ای بود مبنی بر اینکه من در یک سانحه تصادف اتومبیل کشته شده ام که طرح و اجرای آن را خودشان انجام داده بودند.
سئوال - تا دیگران را بترسانند .
بلنکو – بله و این احساس را تلقین کند که خیلی مقتدر و مهم هستند.
[External Link Removed for Guests]
جنگنده MiG-25 بلنکو در حال انتقال از فرودگاه هاکوداته
سئوال - از زمان سقوط اتحاد جماهیر شوروی آیا فکر کرده ای که آنها تو را بخشیده اند یا اصلا دیگر برایشان اهمیتی نداری ؟
بلنکو – خب ، در حال حاضر نمی دانم . به این موضوع اهمیتی نمی دهم چون من یک شهروند ایالات متحده هستم . اگر من قوانین شوروی را نقض کرده ام ، دیگر چنین کشوری وجود ندارد . من از وضعیت فعلی آنها اطلاعی ندارم اما یک چیز را می دانم ... آنها بسیار درگیر تحقیقات از خودشان هستند و دیگر اطاقی ندارند تا برای نگرانی در مورد من تخصیص دهند . این برای من اهمیتی ندارد .
در ضمن ، در امور تجاری ام با شهرهای سنت پطرزبورگ ، مسکو و سیبری در ارتباط هستم و هنگام برقراری ارتباط با افراد ، از نام اصلی خودم استفاده نمی کنم . من اسم مستعار استفاده می کنم بنابراین آنها هرگز برایم خطری نخواهند داشت . وظیفه من هم این است که فرصت های بین دو کشور را برای انجام تجارتی متفاوت را واقعا عملی سازم . من علاقه ای به ایدئولوژی ندارم . من می دانم که نمی توانم تمام آن مارمولک های رنگارنگ کرملین که تنها نامشان عوض شده را تغییر دهم . آنها هم خواهند مرد . اما ما این فرصت را داریم تا کارهائی را انجام دهیم که برای هر دو کشور منافعی را خواهد داشت .
سئوال – آیا بهبودی در وضعیت زندگی مردم در روسیه رخ داده است ؟
بلنکو – اوضاع حتی از سال 1976 هم بدتر شده است .
سئوال – چرا ؟
بلنکو – چون سیستم قدیم هنوز نمرده است . افراد هنوز هم نمی توانند مالک چیزی برای خود باشند. اکنون دوره بسیار دشوار انتقال است . هنوز هم نمی توانید سیستم قدیم را بازنشسته کنید یا به او بگوئید بمیر . دیگر هم اعضای قدیمی نظامی یا KGB خودشان را رفیق نمی نامند بلکه یکدیگر را gospoda که عنوانی بدنام مربوط به دوران پس از انقلاب کمونیستی است می نامند. مردم بخاطر همین کلمه به گولاگ ( اردوگاه کار اجباری ) می رفتند . الان آنها دوباره خود را gospoda صدا می زنند . این لقبی است به معنای ارباب یا خان . اما پاسخ سئوال شما : زندگی مردم بدتر شده چرا که آنها در حال گذر از این دوره هستند . آنها دارند زیان می بینند . من آنها را با کسی مقایسه می کنم که در این زندان متولد شده ، رشد کرده ، بالغ شده و پیر شده است . اما اکنون که درها باز شده آن شخص می ترسد که به بیرون برود چون ( تصور می کند ) در آنجا هیچ سرپناه ، برنامه زمانی و حتی غذا وجود ندارد . این بهترین مقایسه ای است که من می توانم بیاورم .
سئوال – آیا در آنجا هنوز هم به صورت رسمی دروغ می گویند؟
بلنکو – آنجا فضا بازتر شده است . من روزنامه های آنها را می خوانم . کمتر دروغ می گویند اما هنوز هم افراد قدیمی اگر فرصتی بیابند تا کاری بر ضد آمریکا انجام دهند ، حتما این کار را می کنند. (4)
توضیحات :
- منظور ایشان سریال تلویزیونی "Mork and Mindy" بود که از سال 1978 تا سال 1982 در آمریکا پخش می شد.
- به نظر می رسد که بلنکو درحال توجیه فرار خود است . با توجه به سلسله مقالاتی که قبلا در مورد جنگنده Mig-25 مظالعه فرمودید این نکته کاملا محرز است که اطلاعات مربوط به جنگنده مذکور تا چه حد برای غربی ها مهم و با ارزش بود هر چند که آنها در ارزیابی های خود در موردآن جنگنده قدری اغراق کرده بودند.
- این مصاحبه در سال 1995 و توسط کارن ریداستورم صورت گرفته است .
[External Link Removed for Guests]
دفترچه شناسائی بلنکو در نیروی هوائی شوروی