آخرین شکار - خاطره ای از امیر خلبان مصطفی روستایی

در اين بخش مي‌توانيد در مورد اخبار نظامي منتشر شده به بحث بپردازيد

مدیران انجمن: abdolmahdi, Java, Shahbaz, شوراي نظارت, مديران هوافضا

ارسال پست
Moderator
Moderator
نمایه کاربر
پست: 1432
تاریخ عضویت: پنج‌شنبه ۲۹ آذر ۱۳۸۶, ۳:۱۸ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 595 بار
سپاس‌های دریافتی: 10288 بار

آخرین شکار - خاطره ای از امیر خلبان مصطفی روستایی

پست توسط abdolmahdi »

سلام علیکم و رحمه ا...
 
 
آخرین شکار          
خاطره ای از امیر خلبان مصطفی روستائی
 درود 
 
[External Link Removed for Guests]

همه هواپیماهای یک نوع و یک مدل دقیقا مشابه همدیگه هستن و معمولا اگه به شماره روی دم و بدنه و گاهی هم رنگ استتاری هواپیماها دقت نکنی ، اونها رو از هم تشخیص نمیدی!  داخل کابین که تفاوت رنگ و شماره هم وجود نداره و توی کابین که نشستی ، دیگه نمیتونی بگی که با کدام یک از  "تامکت " ها ،  داری  پرواز میکنی !  

اما گاهی یه تفاوتهایی رو خلبان فقط "حس" میکنه ! نمیدونی چرا ، اما بعضی هواپیماها " یه جور دیگه " هستن و این ،  دیدنی نیست ، دریافتنی استبرای من چندتا از تامکت ها ،  این حس رو داشتن ،  ۷۹ ، ۶۵ ، ۰۶ ، ۴۳ ، . ولی تامکت شماره (  ۶۰۳۶-۳ ) ، برای من یه جور دیگه  بود ! خیلی نرم تر ،  حساس تر ،  شاید گوش بفرمان تر ،  اصلا  خیلی رفیق تر !  .
 
 
با ۳۶،  خیلی راحت و قبراق  بودم .  شاید هم  این یه موضوع روانی بود و تنها  در وهم و خیال من ، اما هر وقت  ۳۶ گیر من می اومد یه جورایی حس میکردم که ما دوتا ، من و تامکت ۶۰۳۶ ، همدیگه رو  خیلی خوب می فهمیم  !  . 

                                  ----------------

اونروز ،  13/07/1360 ،  همراه  با  دوستی  جسور  و دل دار ،  " احمد رضا فریدونی " که در کابین عقب نشسته بود ، چهارمین پرواز صبح بودیم .
 اولین تامکت صبح خیلی زود پریده و الان برگشته و روی زمین بود . ما ، بایستی  شماره دو را تعویض کرده و بهمراه شماره سه ،   زیر  کنترل رادار  " ماهشهر " ،  در  منطقه ۱۰ جنگی ،  از قسمتهای شمالی " خلیج فارس " و جنوب غربی کشور و جبهه هامحافظت میکردیم .

سر ساعت ۱۰ صبح ،  من بهمراه کابین عقب خوب و بسیار صمیمی ام  ،  " احمدرضا فریدونی " در  تامکت دلخواهم  ،  ۶۰۳۶-۳  با اسم پروازی " اژدهای - ۴ "  از اصفهان پرواز کردیم .  هواپیما  ،  مسلح به دو موشک راداری " AIM-54 ، فینیکس "  و دو موشک حرارتی " AIM-9سایدوایندر " بودسر راه  ،  پس از سوختگیری هوایی از هواپیمای تانکر سوخترسان ،  در رادیو  با " اژدهای -۲ "  که در حال برگشتن به اصفهان بود ،  حال و احوالی کردیم  و سپس با رادار  " ماهشهر " تماس گرفتیم
 
 
پیش از رسیدن به منطقه شروع به کم کردن ارتفاع کردم و در حوالی شهر  " هندیجان " وارد محدوده منطقه ۱۰ شدم .همزمان در رادیو صدای خلبان "  اژدهای-۳ "  رو شنیدم که مشغول سوختگیری از هواپیمای سوخترسان بود ، حدودا در  صد مایلی مامنطقه  ۱۰  بسیار  وسیع بودمرزهای  غربی آن که حدی نداشت و تا هرجا که بُرد رادار ما می رسید ،  در داخل خاک عراق امتداد داشت ، تا خودِ  " بغداد  "! .  
مرز جنوبی منطقه ۱۰ ،  تا مقداری از شمال خلیج فارس رو شامل می شد و محافظت مناطق پایینتر و مسیر کشتی های ورودی و خروجی به بنادر ایران   رو بچه های "فانتوم "  پایگاه شکاری  بوشهر بعهده داشتن ، اونزمان هنوز  اف- ۱۴  ها منتقل به بوشهر نشده بودن . حد شمالی منطقه هم تا نزدیکی های دزفول میرسد

چند دور شرقی/غربی در منطقه زدیم و با هماهنگی رادار ماهشهر رفتیم برای سوختگیری .  در  دور دوم هم منطقه آرام و بی فعالیت بود و ما فقط چرخ چرخ زدیم .از سوختگیری سوم برگشتیم و منطقه رو تحویل گرفتیم

دقایقی بعد " احمد فریدونی " چند هدف رو در داخل خاک عراق روی رادار هواپیما گرفت که خیلی در غرب "آبادان "  بودن و ظاهرا در پی کار خودشون .  حتی یه نگاه هم به سمت شرق نمیکردن ! . 

 در انتهای منطقه گشت مون  ،  در غرب " اهواز " ، به سمت شرق برگشتیم و هنوز گردش مون تموم نشده بود که رادار ماهشهر اولین  اخطار رو داد
 
"
اژدهای -۴ ،  هدف های شما چرخیدن بطرف شرق ،  ولی هنوز فاصله شون با شما زیاده ! " . گردش رو ادامه دادم  . 


[External Link Removed for Guests]
 

به  ابتدای منطقه که رسیدم ،  تازه  شروع به گردش کرده  بودم که در  وسطهای گردش ، " احمد"  سه تا هدف دیگه رو  در غرب "آبادان "  گرفت و به رادار  ماهشهر  گزارش کردرادار یه تغییر سمت کوچکی به ما داد تا در صورت انجام حرکتی از طرف اونها ،  ما موقعیت بهتری داشته باشیم

چند دقیقه بعد ،  اطلاعات جدیدتری از  رادار ماهشهر دریافت کردیم  :
" اژدهای-۴ ،  سه تا هدف دارم  درست روی آبادان  که مقداری به سمت راست شما  هستن  ، ارتفاعشون متوسط  و  احتمالا هر سه تا  بمب افکن  ،  الان سمت ۱۲۰ درجه رو گرفتن  " . احمد ،  که هر سه تا هدف رو روی رادار خودمون هم  داشت ،  اطلاعات کاملتری بمن داد
سپس رادار ماهشهر ادامه داد
" سه هدف رو  تایید  میکنم  ،  سمتشون الان ۱۰۰ درجه ، ارتفاع   ۸ تا ده هزار پا ، دارن سریع ارتفاعشون رو کم میکنن  ، احتمالا میگ های ۲۳ بمب افکن ،  بالا  و   پایین اونها  ، چیزی همراهشون  نمی بینم    . 
 به سرعت سویچ هارو تنظیم  و سویچ اصلی جنگ افزار ها ، مستر آرم ( master arm ) رو هم مسلح کردم
کمتر از یک دقیقه بعد احمد با خنده گفت : " مجید ، مث اینکه  ازمون ترسیدن ،  دارن برمیگردن عقب  ،" خندیدم و با تایید رادار ،  منم  به عقب برگشتم
هنوز به وسط های منطقه نرسیده بودم که رادار ماهشهر با نگرانی و عجله ،  از ما خواست که فورا به سمت ۲۷۰ درجه بگردیم ،  و چند لحظه بعد خیلی دستپاچه ادامه داد :  
 " سه فروند دیگه ، با فاصله کمی از همدیگه ، در ۱۵ مایلی "ماهشهر " دارم ، بنظر میاد اینها یه دسته پروازی دیگه هستن که زیر پوشش اون گروه قبلی ،  اومدن جلو ،  شما سمتتون رو  ادامه بدین به ۲۵۰ درجه "  .

 چند ثانیه بعد هم از ما خواست که به سمت  ۲۳۰ درجه بگردیم

احمد بلافاصله اونها رو روی رادار خودمون گرفت که با فاصله های کمتر از یه مایل از همدیگه ،  مستقیما بطرف "بندر ماهشهر "  می اومدن

به " ماهشهر "  گفتم  : 
 " اون قبلی ها کجان ؟  ما اونا رو نداریم ، ممکنه بین دو گروه ما رو " ساندویچ "  کنن ! " . 
 
" ماهشهر " جواب داد  :
 "  نه ،  الان اون قبلی ها رو دارم که در حال برگشتن هستن و خیلی از شما دور شدن ،  گردشتون رو ادامه بدین به  ۲۰۰ درجه ،  و آماده درگیری باشین " . 

تقریبا مطمئن بودم که ایندفعه دیگه  حتما درگیر میشیم ،  بلافاصله شروع به کم کردن ارتفاع کردم ،  ۲۰۰ درجه رو گرفتم و بازم رفتم پایینتر .

 یه نگاه دیگه به سویچ ها و نشان دهنده های کابین انداختم و به "  احمد " گفتم  :"  خودشه ، به رادار بگو فعلا دیگه اطلاعاتی لازم نداریم "  . 

 تامکت ۶۰۳۶ ،  بسیار عالی جواب میداد ،  مث همیشه  درست همان حرکاتی که میخواستم و در ذهن ام طراحی میکردم . نه بیشتر و نه کمتر ! . 

اینبار ،  نوبت احمد بود که هیجان زده و  با عجله فریاد بزنه  که : "  رادار ،  ما در حال درگیری با دشمن  هستیم ، یه بار دیگه دستور آتش رو تایید کن ! " .  

 " ماهشهر " ،  بلافاصله دستور آتش رو تایید کرد  و همزمان " آدرنالین "  با فشار بی نهایت ،  در رگ های هردوتامون  فواره زد ! . 

" احمد "  یه تغییر سمت خیلی کوچک  بمن داد و  سرحال و  شنگول  داد زد :  "  مجید ، زودباش  معطلش نکن ، بزن  اون بی معرفت رو  !  ".   

[External Link Removed for Guests]
[External Link Removed for Guests]


موشک " فینیکس " ، (  شماره سریال 60261  ) ،  بسیار سنگین و باوقار ،  از زیر بال چپ تامکت به جلو یورش برد و در یک چشم بهمزدن ،  صدها پا از ما جلو افتاد  و  لحظه ای بعد ،  غیب شد ! . 

هنوز پنج شش مایلی تا خود " بندر ماهشهر "  فاصله داشتم  . از این بالا ،  شهر چقدر  آروم و ساکت  بنظر می رسیداول یه شعله نسبتا کوچک درخشید  و  یهو   انفجار عظیمی  رو  حدوا در یکی دو مایلی غرب ماهشهر دیدیم  .   
 
تقریبا بلافاصله ،  در  روی زمین و قبل از اسکله ها ،  چشمم به دو سه تا " قارچ "  انفجار بمب افتاد  . 

 با خودم فکر کردم : " حتما  اون  بینوا ، بمب هاش رو یه لحظه ای پیش از مردنش ،  رها کرده بوده ! "  . 

در چشم بهمزدنی ، آتش پدافند ضد هوایی ،  با هر کالیبر ممکن ،  از تمام مناطق اطرافمون بلند شد  . مث این بود که همه باهم از خواب بیدار شدن !

حتی در دوردستها ،  از  سمت " آغاجاری " و " امیدیه"  هم  کپه های دود انفجار گلوله ها دیده می شدن
بخاطر اینکه از روی " بندر "  رد نشم  ، و از مسیر گلوله ها هم دور بمونم  ، خیلی سریع  و دیوانه وار به راست سپس به چپ و دوباره به راست  چرخیدم

از لابلای گلوله هایی که می دیدم و نمی دیدم ،  به چپ و راست می گشتم و " احمد " و " ۶۰۳۶ " رو هم با خودم  به اینطرف و اونطرف می کشوندم  . 

تمام آسمون رو با چشم می پاییدم .  پدافند بد جوری ما رو نشونه گرفته بود  !  .  انگار  ما  بهشون  حمله کرده بودیم ! !  . 

رادار ماهشهر ،  با خوشحالی و فریاد های الله اکبر "محو "  شدن هدف از روی صفحه رادارش رو تایید کرد و وقتی از نامهربونی های !  پدافند براش نالیدم  ،  سمت   جدیدی بمن داد که  تا اندازه ای از ترافیک گلوله های ضدهوایی اطرافمون ،  کم کرد .

 اطرافمون که کمی آرومتر شد ،  به  رادار  گفتم که علاوه بر انفجار و سقوط شکاری دشمن ،  انفجار چند بمب رو هم در بیابون های اطراف اسکله ها دیدم

 رادار در  جواب گفت  که
 " پس با این حساب شما ،  شماره دو دسته پروازی رو پیش از اینکه بمب هاش رو رها کنه زدین .  اون انفجار ها  که دیدین ،  بمب های لیدر دسته بودن
شماره سه اصلا نزدیک بندر نرسید و دور زد و برگشت .

  بعد هم  فورا اضافه کرد که "  الان فقط دو هدف رو در نزدیک " اهواز " دارم که از هم  جدا هستن  و با سرعت خیلی زیاد بطرف غرب میرن . در " اهواز"  هم  دوباره  "وضعیت قرمز "  اعلام  کردیم  "  . 

حرفش منطقی بنظرم رسید .  

کمی از " بندر ماهشهر "  دور شدم و خارج از محدوده آتش پدافند ،  شروع به گردش کردم

" احمد "  ضمن اعلام مختصات تقریبی محل سقوط هواپیمای عراقی به رادار ،  گفت که ما هیچ اثر انفجار یا برخورد بمب های شماره سه دسته پروازی در جایی ندیدیم

ظاهرا ،  یک دسته سه فروندی میگ های  ۲۳ ،  جهت بمباران اسکله ها و تاسیسات "  بندر ماهشهر " ، با آرایش بمباران تک فروندی  و چند صد پا فاصله از همدیگه ،  اومده بودن .
 
موشک ما ،  شماره دو اونها رو هدف گرفته و پس از بمباران لیدر دسته ،  قبل از اینکه شماره دو به نقطه رها کردن بمب هاش برسه ،  اون رو " شکار " کرده .

شماره سه هم با دیدن جهنم در جلو چشمهاش ،  بمب هاش رو تو بیابونهای اطراف ماهشهر  ریخته  و پا به فرار گذاشته  . 

یک تصمیم بجا و حرکتی کاملا  منطقی  ! . 
 
توضیحات :
سلام عرض خدمت استاد مهربان و عزیز خودم جناب روستایی عزیز و بزرگوار ، استاد قلم شما بی نظیر هست ، و خیلی خوب خواننده را می شناسید ، شما قدرت این را دارید که خواننده را با قلمتان تا پایان متن سر جایش بنشانید و کاری کنید که هیچ کاری جز خواندن متن نکند ، به ماننده همیشه در ابتدا غیر منتظره ، بی اندازه پرهیجان و بنده همیشه این را عرض می کنم که شما می توانید با قلم خودتان ما را هم در یک نبرد هوایی با خود شریک کنید و واقعا اون حس استرس ، آدرنالین ، خوشحالی ، ناراحتی و ... را کمی درک کنیم.
 
 
شاید برخی از عزیزان  استاد بی تکرار جناب احمدرضا فریدونی را ندیده باشند.تصویر زیر مربوط به قهرمانان گمنام هواپیمای اف-۱۴ تامکت هستند ، کسانی که همیشه در درگیری های هوایی بودند ، اهداف را پیک آپ کردند و هواپیما را به واسطه گذارش به موقعی که از شلیک موشک و یا هواپیمای دشمن بوده نجات دادند ، گاهی با شوخی هایشان در کابین عقب ، گاهی با ریختن یک لیوان چای برای کابین جلو و ...
 اما کمتر اسمشان آمده است و یادی از آنها شده و مگر گاهی همرزمان خودشان ، مثل شما استاد به این شکل زیبا یاد می کنید این عزیزان را. تصویر زیر مربوط به قهرمانان گمنام  کابین عقب ( RIO ) هواپیمای اف-۱۴ تامکت در سال های جنگ است :
 
[External Link Removed for Guests]
ایستاده از راست : محمد رستم پور ، پرویز مرادی ، محمد سال افزون ، ابراهیم انصارین
نشسته از راست : شهید بزرگوار و با اخلاق غلامرضا خورشیدی ، رضا باقری ، و جناب احمد رضا فریدونی.
 
اگر ديدار با مرگ حق است ، چه بهتر كه اين ديدار در ميدان جنگ باشد.
Major II
Major II
نمایه کاربر
پست: 60
تاریخ عضویت: شنبه ۲۳ بهمن ۱۳۹۵, ۱:۴۹ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 207 بار
سپاس‌های دریافتی: 199 بار

Re: آخرین شکار - خاطره ای از امیر خلبان مصطفی روستایی

پست توسط h.irani »

با سلام
بسيار مقاله جالبي بود. مخصوصا متمم شما در خصوص يادآوري زحمات افسران كابين عقب اف 14 نيز بسيار بجا بود و همين دليلي شد براي طلب آرامش براي روح بزرگ جناب حسن نجفي كه در اولين روز سال 98 از ميان ما پر كشيدند. عزيزي كه متاسفانه نام ايشان همواره به دليل حضور در پرواز جنجالي فرار هواپيماي اف 14 به خاك عراق بوسيله احمد مرادي خائن برده مي شود و عجيب اينكه اسرار اين پرواز با گذشت زمان پيچيده تر شد و با رفتن ايشان شايد هرگز فاش نشود.
با تشكر
تصویر
مرگ بر روی پاها بهتر از زندگی بر روی زانوان است
Captain
Captain
نمایه کاربر
پست: 1454
تاریخ عضویت: چهارشنبه ۲۶ اسفند ۱۳۸۸, ۱۱:۱۷ ق.ظ
سپاس‌های ارسالی: 8701 بار
سپاس‌های دریافتی: 13240 بار

Re: آخرین شکار - خاطره ای از امیر خلبان مصطفی روستایی

پست توسط Java »

h.irani نوشته شده: دوشنبه ۱ مهر ۱۳۹۸, ۱۲:۱۸ ب.ظ با سلام
بسيار مقاله جالبي بود. مخصوصا متمم شما در خصوص يادآوري زحمات افسران كابين عقب اف 14 نيز بسيار بجا بود و همين دليلي شد براي طلب آرامش براي روح بزرگ جناب حسن نجفي كه در اولين روز سال 98 از ميان ما پر كشيدند. عزيزي كه متاسفانه نام ايشان همواره به دليل حضور در پرواز جنجالي فرار هواپيماي اف 14 به خاك عراق بوسيله احمد مرادي خائن برده مي شود و عجيب اينكه اسرار اين پرواز با گذشت زمان پيچيده تر شد و با رفتن ايشان شايد هرگز فاش نشود.
با تشكر


چه اسراری جناب.....؟
پیشنهاد میکنم کتاب ویرانی دروازه شرقی رو مطالعه بفرمائید. سرلشکر وفیق السامرایی بطور مختصر نحوه تطمیع و فرار رو شرح دادن. 
یک میلیون دلار نقد!

[External Link Removed for Guests]
تا در طلب گوهر کانی کانی      تا در هوس لقمهٔ نانی نانی

این نکتهٔ رمز اگر بدانی دانی     هر چیزی که در جستن آنی آنی


https://www.instagram.com/javad.molaiee/
Major II
Major II
نمایه کاربر
پست: 60
تاریخ عضویت: شنبه ۲۳ بهمن ۱۳۹۵, ۱:۴۹ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 207 بار
سپاس‌های دریافتی: 199 بار

Re: آخرین شکار - خاطره ای از امیر خلبان مصطفی روستایی

پست توسط h.irani »

Java نوشته شده: شنبه ۶ مهر ۱۳۹۸, ۱۱:۰۴ ب.ظ
h.irani نوشته شده: دوشنبه ۱ مهر ۱۳۹۸, ۱۲:۱۸ ب.ظ با سلام
بسيار مقاله جالبي بود. مخصوصا متمم شما در خصوص يادآوري زحمات افسران كابين عقب اف 14 نيز بسيار بجا بود و همين دليلي شد براي طلب آرامش براي روح بزرگ جناب حسن نجفي كه در اولين روز سال 98 از ميان ما پر كشيدند. عزيزي كه متاسفانه نام ايشان همواره به دليل حضور در پرواز جنجالي فرار هواپيماي اف 14 به خاك عراق بوسيله احمد مرادي خائن برده مي شود و عجيب اينكه اسرار اين پرواز با گذشت زمان پيچيده تر شد و با رفتن ايشان شايد هرگز فاش نشود.
با تشكر

چه اسراری جناب.....؟
پیشنهاد میکنم کتاب ویرانی دروازه شرقی رو مطالعه بفرمائید. سرلشکر وفیق السامرایی بطور مختصر نحوه تطمیع و فرار رو شرح دادن. 
یک میلیون دلار نقد!

[External Link Removed for Guests]

با سلام
حتما كتاب را مطالعه مي كنم. اما قبل از آن منظورم از اسرار اين پرواز ،تفاوت گفته هاي مرحوم نجفي قبل از وفات در مورد سقوط هواپيما و يافته هاي افرادي نظير جناب فريدون علي مازندراني در مورد نشستن هواپيما در عراق است. مطالب گيج كننده ديگري هم در اين خصوص وجود دارد كه انشاالله مطالعه اين كتاب آنها را حل نمايد.
با تشكر از شما
مرگ بر روی پاها بهتر از زندگی بر روی زانوان است
Major II
Major II
نمایه کاربر
پست: 60
تاریخ عضویت: شنبه ۲۳ بهمن ۱۳۹۵, ۱:۴۹ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 207 بار
سپاس‌های دریافتی: 199 بار

Re: آخرین شکار - خاطره ای از امیر خلبان مصطفی روستایی

پست توسط h.irani »

Java نوشته شده: شنبه ۶ مهر ۱۳۹۸, ۱۱:۰۴ ب.ظ
h.irani نوشته شده: دوشنبه ۱ مهر ۱۳۹۸, ۱۲:۱۸ ب.ظ با سلام
بسيار مقاله جالبي بود. مخصوصا متمم شما در خصوص يادآوري زحمات افسران كابين عقب اف 14 نيز بسيار بجا بود و همين دليلي شد براي طلب آرامش براي روح بزرگ جناب حسن نجفي كه در اولين روز سال 98 از ميان ما پر كشيدند. عزيزي كه متاسفانه نام ايشان همواره به دليل حضور در پرواز جنجالي فرار هواپيماي اف 14 به خاك عراق بوسيله احمد مرادي خائن برده مي شود و عجيب اينكه اسرار اين پرواز با گذشت زمان پيچيده تر شد و با رفتن ايشان شايد هرگز فاش نشود.
با تشكر

چه اسراری جناب.....؟
پیشنهاد میکنم کتاب ویرانی دروازه شرقی رو مطالعه بفرمائید. سرلشکر وفیق السامرایی بطور مختصر نحوه تطمیع و فرار رو شرح دادن. 
یک میلیون دلار نقد!

[External Link Removed for Guests]

با سلام
طبق فرمايش شما كتاب رو مطالعه كردم ولي مطلب دندانگيري به چشمم نيامد. شايد علت سرعت بالاي مطالعه (600 صفحه در يك هفته) بود. تنها مطلب مرتبط در صفحه 450 كتاب به سقوط يك تامكت بر اثر آتش موشكهاي زمين به هوا در منطقه لوكت عراق و ارسال قطعات آن به همراه يك موشك فونيكس به روسيه به چشمم خورد. لطفا اگر مطلب ديگري در كتاب بوده كه من نديدم (مثل ماجراي يك ميليون دلار كه به آن اشاره كرديد) راهنمايي نماييد.
با تشكر
مرگ بر روی پاها بهتر از زندگی بر روی زانوان است
Captain
Captain
نمایه کاربر
پست: 1454
تاریخ عضویت: چهارشنبه ۲۶ اسفند ۱۳۸۸, ۱۱:۱۷ ق.ظ
سپاس‌های ارسالی: 8701 بار
سپاس‌های دریافتی: 13240 بار

Re: آخرین شکار - خاطره ای از امیر خلبان مصطفی روستایی

پست توسط Java »

متاسفانه مطالعه هم زمان چند کتاب احتمالا"  باعث شده من اشتباه کنم....

[External Link Removed for Guests]

سعی میکنم صفحه کتاب رو هم خدمتتون عرض کنم.
تا در طلب گوهر کانی کانی      تا در هوس لقمهٔ نانی نانی

این نکتهٔ رمز اگر بدانی دانی     هر چیزی که در جستن آنی آنی


https://www.instagram.com/javad.molaiee/
ارسال پست

بازگشت به “اخبار نظامي”