تعطيلات آمريكايي در طبس

در اين بخش مي‌توانيد در مورد اخبار نظامي منتشر شده به بحث بپردازيد

مدیران انجمن: abdolmahdi, Java, Shahbaz, شوراي نظارت, مديران هوافضا

Administrator
Administrator
نمایه کاربر
پست: 15899
تاریخ عضویت: جمعه ۷ بهمن ۱۳۸۴, ۷:۵۱ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 72687 بار
سپاس‌های دریافتی: 31680 بار
تماس:

تعطيلات آمريكايي در طبس

پست توسط Mahdi1944 »

پنجم اردیبهشت سالروز شكست نیروهای آمریكایی در صحرای طبس است. عملیات آمریكایی «پنجه عقاب» در طبس، بیش از هر چیز، شبیه یك تعطیلات دل انگیز آخر هفته بود كه ناگهان منظره زیبای آن یعنی غروب طلایی خورشید در طبیعت بكر یك صحرای دور افتاده با در گرفتن طوفانی شدید ویران شد. این تعطیلات آمریكایی كه می‌رفت تا خاطره برانگیزترین‌های نوع خود باشد، با وزیدن طوفانی از شن‌های صحرا مبدل به یك كابوس وحشتناك در حافظه تاریخی رهبران آمریكا شد. البته اگر بتوانیم در مورد این رهبران از حافظه تاریخی سخن بگوییم!

* * *

اگر می‌خواهید بدانید كه رئیس جمهوری آمریكا چگونه به مسأله «شكست نیروهای دلتا در عملیات طبس» نگاه می‌كند، پس به خواندن این مطلب ادامه بدهید: «هنوز هم از یادآوری خاطرات آن روز آزرده خاطر می‌شویم. امید موفقیت زیاد بود. وقایع ناگوار و عصبیت، شهامت گروه نجات، شرمساری ناشی از شكست و بالاتر از همه، مرگ فاجعه آمیز افراد ما در كویر، همه و همه در خاطرم نقش بسته است. من برای چند ساعت موفق شدم بخوابم و صبح زود آماده شدم تا از طریق تلویزیون آن چه را كه رخ داده بود، برای مردم آمریكا تشریح كنم. من تمام مسئولیت را شخصا به عهده گرفتم. آن چه را كه روی داده بود، تشریح كردم و دلایل خود را برای این تلاش شرح دادم. من عملی را كه ایران مرتكب شده بود به دنیا یادآوری كردم و داوطلبانی را كه با شهامتی بی نظیر، زندگی خود را از دست داده بودند، مورد ستایش قرار دادم.»

اینها بخشی از خاطرات جیمی كارتر رئیس جمهور وقت آمریكاست كه پس از پایان دوره ریاست جمهوری اش منتشر كرد. بعدها آن بخش از خاطرات كارتر كه مربوط به ایران بود ترجمه شد و در كتابی به نام ۴۴۴ روز منتشر شد.

ناشر ایرانی كتاب در مقدمه ترجمه در این باره چنین نوشته است: «در میان زمامداران غرب، رسم است كه بعد از كناره گیری از كار، خاطرات دوره زمامداری خود را جهت ثبت در تاریخ و مطالعه نسل‌های بعدی، می‌نویسند و به یادگار می‌گذارند، كارتر نیز چنین كرده است. او بعد از آن كه از انقلاب ایران سیلی خورد و نتوانست در انتخابات بعدی ریاست جمهوری آمریكا موفق شود دست به كار نوشتن خاطرات خود زده است».

این توصیف دوستدارانه ناشر ایرانی از فرهنگ سیاسی آمریكا پر بیراه نیست. مردم آمریكا، فرهنگ خاصی دارند كه دانستن زندگی نیمه خصوصی سیاستمداران، جزئی از آن است. این فرهنگ آمریكایی است كه رئیس جمهور را وا می‌دارد تا خاطرات دوره ریاست خود را منتشر سازد. همین فرهنگ خاص آمریكایی بود كه مانع از راهیابی مجدد كارتر به كاخ سفید شد. آن چه در این نوشتار پی گیری می‌شود بیشتر همین فرهنگ مورد بحث است تا شكست مفتضحانه نیروهای دلتا در طبس. فرهنگی كه در آن، گذراندن یك تعطیلات آخر هفته آرام، لذت بخش و خاطره انگیز، اصلی ترین انگیزه برای به پایان رساندن یك هفته كاری بسیار سخت است.

* * *

سرانجام كاخ سفید برای انجام برنامه اش در ایران مصمم شد. آمریكایی‌ها برنامه ای بلندپروازانه در ذهن داشتند. چیزی كه اكنون پس از گذشت سال ها، شبیه یك رؤیای خام به نظر می رسد. طرحی شبیه همین بازی‌های كامپیوتری كه در آن همیشه كماندوهای آمریكایی به موفقیت كامل می‌رسند!

برژینسكی مشاور امنیت ملی رئیس جمهوری آمریكا «طرح عملیات پنجه عقاب در ایران» را در كتابی كه با نام «انتخاب‌های دشوار» به چاپ رساند، تشریح كرده است. مطابق آنچه او نوشته، عملیات نظامی نیروهای دلتا جمعا دو روز (از چهارم تا ششم اردیبهشت ۱۳۵۹) به طول می‌انجامید. در شب اول، هشت هلی كوپتر و شش هواپیمای سی ـ۱۳۰ در عمق خاك ایران در میان كویر فرود می‌آمدند. هلی كوپترها پس از سوخت گیری شبانه در نزدیكی طبس، به نقطه ای در نزدیكی تهران ـ حوالی دماوند ـ پرواز می‌كردند و تمام روز را در انتظار فرا رسیدن شب در این نقطه توقف می‌نمودند. حمله به سوی سفارت كه محل نگاهداری گروگانهای آمریكایی بود، در شب دوم با كامیون‌های ارتشی كه قبلا تدارك شده بود، انجام می‌گرفت و یك گروه جداگانه هم برای نجات بروس لینكن كاردار سفارت و دو آمریكایی دیگر كه در محل وزارت امور خارجه ایران نگاهداری می‌شدند در نظر گرفته شده بود.

برنامه ای كه برای ورود به ساختمان سفارت طراحی شده بود، آن قدر دقیق و حاوی جزئیات مختلف است كه نمی‌توانیم به آن بپردازیم. به هر حال قرار بود گروگان‌ها پس از رهایی و شاید همراه چند نفر ایرانی كه به اسارت گرفته می‌شدند به استادیوم شهید شیرودی كه در نزدیكی سفارت قرار داشت منتقل شوند. این چیزی است كه در اكثر منابع آمریكایی مثل خاطرات كارتر دیده نمی‌شود. شاید به خاطر حفظ «سیمای بشر دوستانه آمریكا» و لكه دار نشدن شرافت ملی بود كه كارتر ترجیح می‌دهد این بخش از عملیات را در خاطرات خود ننویسد. زیرا بدین ترتیب كشور او متهم به آدم ربایی و خشونت ورزی غیر موجه می‌شود. به هر حال قرار بود از آنجا به یك فرودگاه مجاور پرواز كنند. فرودگاهی كه شبانه توسط كماندوهای همیشه پیروز آمریكایی اشغال می‌شد تا برای پرواز نیروهای آمریكایی به بیرون خاك ایران آماده شود. در این مرحله چند جنگنده پرواز هواپیماهای آمریكایی را پوشش می‌دادند. آن چه در طرح این عملیات مهم است نه جزئیات نظامی آن بلكه هماهنگی جالب توجه قدرت‌های جهانی و منطقه ای با انقلاب نوپای ایران است. هواپیماهای آمریكایی از پایگاههای نظامی آمریكا در عمان و مصر بر می‌خیزند. عملیات نظامی پس از پایان موفقیت آمیز از فراز آسمان عربستان سعودی، مراحل پایانی خود را طی می‌كند. و از همه مهمتر، دولت انگلستان ـ به عنوان شریك همیشگی اقدامات مداخله جویانه دولت آمریكا ـ در جریان جزئیات حمله به ایران قرار می‌گیرد. كارتر به شیوه ای غیرصادقانه در خاطرات خود می‌نویسد یك افسر انگلیسی كه در خدمت پادشاهی عمان بود، به لندن گزارش كرده بود كه آمریكایی‌ها از طریق عمان، هواپیماهایی مجهز به ادوات جنگی برای مجاهدین افغان می‌فرستند! و در نتیجه، دولت انگلستان كه به دنبال منافع خود در افغانستان بود، روی این مسأله حساس شد و بدین ترتیب فرستاده ویژه رئیس جمهوری آمریكا با مارگارت تاچر نخست وزیر وقت انگلیس ملاقات كرد و جزئیات عملیات را به اطلاع آنها رساند. صرف نظر از صحت داستانی كه كارتر برای ما تعریف می‌كند، این را می‌دانیم كه دولت خانم تاچر قطعا در جریان جزئیات این حمله نظامی بوده است.

در همین روزها كه آمریكایی‌ها در تدارك آخرین مقدمات حمله نظامی به ایران بودند، روزنامه نگاران دو روزنامه آمریكایی به نام‌های «واشینگتن استار» و «هرستون كرونیكل» در دو مطلب جداگانه كه به چاپ رساندند خبر از حمله قریب الوقوع نیروهای آمریكایی به ایران دادند. روزنامه نگاران این دو روزنامه نه چندان مشهور آمریكایی شاید به خاطر جنجال آفرینی و فروش بیشتر روزنامه خود، چنین «سناریوی زیبایی» را طراحی كرده بودند. اما به هر حال چند روز بعد پیش بینی آنها به وقوع پیوست و احتمالا نویسندگان خوش شانس این مطالب، یك شبه شهرت و اعتباری همسان «نوستر اداموس» پیشگوی مشهور یهودی به دست آوردند.

همچنین در همین روزها نامه‌ای از یك شخص ناشناس به دست دانشجویان مستقر در سفارت رسید كه در آن نویسنده كه هرگز هویت خود را فاش نكرد، مدعی شده بود اطلاعات مفیدی از یك افسر اطلاعات ارتش اسرائیل به دست آورده كه به خاطر «داشتن احساسات دوستانه نسبت به ملت ایران» آنها را در اختیار دانشجویان ایرانی و شورای انقلاب می‌گذارد.

در این نامه آمده بود كه شورای امنیت ملی آمریكا با همكاری سازمان جاسوسی اسرائیل سرگرم طرح نقشه‌ای نظامی به منظور آزادی گروگانهای سفارت آمریكا در تهران می‌باشد. و سپس طرح عملیات با جزئیات كامل شرح داده شده بود. اگر چه جزئیات مطرح شده در این نامه با آنچه كه بعدها توسط همیلتون جوردن، برژینسكی، سرهنگ چارلی بكویث و رئیس جمهور كارتر منتشر شد متفاوت است اما دارای اهمیت نسبتا زیادی است. به هر حال این نامه نه چندان قابل اعتماد، پس از كشف توطئه آمریكایی‌ها در یكی از انتشارات دانشجویان، تحت عنوان «طبس، مصداقی بر سوره فیل» منتشر شد. اما با تمام مقدماتی كه فراهم شده بود، عملیات «پنجه عقاب» شكست خورد. زیرا طوفان شن، چیزی نبود كه تحت كنترل آمریكایی‌ها قرار گیرد.
هامیلتون جوردن در كتاب بحران می‌نویسد: «نزدیك ظهر، رئیس جمهوری مرا احضار كرد. وقتی وارد دفترش شدم، او را خیلی افسرده و ناراحت دیدم. پیش از آن كه من سخن بگویم، خود او شروع به صحبت كرد و گفت الان خبر بدی به من داده اند». بله، پنجه عقاب شكسته بود و دقیقا به همین دلیل، «همه ناراحت و ماتمزده بودند و هیچ كس حرفی برای گفتن نداشت حال می‌بایست بین صبر و جنگ، یكی را انتخاب می‌كردیم» شاید هامیلتون جوردن هنگامی كه این خط آخر از خاطرات روز ۴ اردیبهشت ۵۹ را می‌نوشت بیش از آن كه به واقعیت بیاندیشد، به آمریكایی بودن و آنچه «شرافت ملی» اش می‌نامید فكر می‌كرد. زیرا به غلط می‌گوید دو راه پیش رو داشتیم یكی صبر و دیگری جنگ. اما حتی او هم می‌ داند كه جنگ با ایران ـ كه یكپارچه غرق شور و نشاط انقلاب بود ـ عملی غیرممكن و یك شكست حتمی است. اما به هر حال همین عبارت هم گویای ابعاد بزرگ شكست آمریكایی هاست. از مشاور رئیس جمهوری قدرتی كه هرگز به شكست عادت ندارد، نمی‌توان انتظار داشت كه آشكارا شكست سیاست‌های خود را بپذیرد آن هم نه از شوروی، چین یا فرانسه بلكه از كشوری كه «جزیره ثبات» می‌پنداشتش كه چون گربه ای دوست داشتنی و دست آموز قدرتمندانه بر روی نقشه خاورمیانه نشسته است!

سرهنگ چارلی بكویث فرمانده نیروهای نظامی آمریكا در عملیات پنجه عقاب، در كتاب «نیروی دلتا» جزئیات شكست عملیات را تشریح كرده است. همه ایرانی‌ها كم و بیش جزئیات این شكست را در فیلم «طوفان شن» اثر جاودان جواد شمقدری دیده اند و به یاد دارند. به علت مواجه شدن ناگهانی هلی كوپترهای آمریكایی با طوفان شن: دو تا از هلی كوپترها دچار نقص فنی شدند و به ناچار فرود آمدند بعد از نشستن هلی كوپترها، سیستم هیدرولیكی یكی از آنها به كلی خراب شد به طوری كه اصلا قادر به پرواز نبود.
به دلیل ناهماهنگی‌های یاد شده، «كنترل» اوضاع از دست فرمانده عملیات خارج شد و او اعلام كرد كه به دلیل در اختیار نداشتن سه هلی كوپتر از مجموع هشت هلی كوپتر، او قادر به انجام عملیات نیست. چند لحظه بعد كه پرزیدنت مأیوسانه متقاعد می‌شد كه عملیات را عقیم بگذارد، حادثه بزرگتری رخ داد. یكی از هلی كوپترها كه از هواپیمای سی ـ۱۳۰ سوختگیری كرده بود، بلند شد تا جای خود را به یك هلی كوپتر دیگر بدهد اما در اثر طوفان شن و اشتباه خلبان، با هواپیما برخورد كرد و در یك لحظه آتش همه جا را فرا گرفت، ۳ نفر آمریكایی در هواپیمای سی ـ۱۳۰ و ۵ نفر دیگر در آن هلی كوپتر نابود شدند. رئیس جمهور حالا دیگر مجبور بود عملیات را لغو كند، زیرا فرمانده شجاع و همیشه پیروز عملیات، سرهنگ چارلی بكویث، اكنون یك گوشه در صحرا نشسته بود و گریه می‌كرد. او این را بعدها در خاطراتش خواهد نوشت. اگر می‌خواهید بدانید فرمانده عملیات شكست خورده پنجه عقاب در آن شرایط بحرانی چه حالی داشته، می‌توانید صحنه‌های ماندگار فیلم طوفان شن را به یاد بیاورید كه «احمد نجفی» با آن لهجه كاملاً آمریكایی اش كه نتیجه بیش از ده سال اقامت او در آمریكا است، در نقش سرهنگ چارلی بكویث اضطراب یك فرمانده شكست خورده و مایوس را به نمایش درآورد. «احمد نجفی» در آن صحنه ها، یاس و بهت و ترس را به طور همزمان بازی می‌كرد. یاس از نتیجه رسوایی برانگیز عملیات نیروی دلتا در این صحرای خشك، بهت از سرعت و سادگی این شكست و كنترل ناپذیری آنچه رخ می‌داد، و ترس از نیرویی ناشناخته و مجهول كه این چنین مهارناشدنی همه چیز را خراب می‌كرد و تا لحظه ای دیگر معلوم نبود چه بلایی می‌خواهد سر بقیه افراد نیروی دلتا بیاورد. شاید در آن لحظه او فقط برای این در جهت نجات زندگی خودش و نیروهایش می‌كوشید كه دوست داشت یك بار دیگر تعطیلات خود را در اطراف ساوت همپتون انگلیس بگذراند. جایی كه به گواهی خاطراتش در ژوئن ۱۹۶۲ به اتفاق همسر و دو دخترش روزهای خوشی را سپری كرده بود. اما اكنون او مبهوت بود. آیا این شكست توسط عوامل جاسوسی و نظامی شوروی رقم خورده بود. یا آن طور كه بعدها اشاراتی پیدا شد، دست غیب آمد و بر سینه نامحرم زد؟
به هر حال سرهنگ بكویث در آن لحظات چیزی نمی‌دانست و جز به فرار و نجات جان بقیه نیروهایش نمی‌اندیشید. یك شكست تمام عیار برای سربازان آمریكایی. انقلاب اسلامی ایران، تنها حادثه ای بود كه به آمریكایی‌ها برای اولین بار آموخت كه باید به شكست خوردن نیز عادت كنند.

* * *

چندی بعد جنازه آمریكایی‌ها تحویل دولت آمریكا شد و دولت كارتر زیربار انتقادات فراوانی كه از در و دیوار می‌بارید، مراسم استقبال و تدفین باشكوهی ترتیب داد تا «شرافت ملی» لكه دار شده آمریكا را طوری بپوشاند كه دیگر دیده نشود. اگر چه این اقدام كارتر تا اندازه ای برای غرور زخم خورده آمریكایی‌ها مفید بود اما باعث نشد تا سرهنگ چارلی بكویث فرمانده نیروهای دلتا در طبس، آن حادثه را فراموش كند. او همیشه این حادثه را به خاطر داشت و از آن نیروی شگرف كنترل نشدنی كه در طبس دیده بود، رهایی نمی‌یافت. شاید دلیل این، بر می‌گردد به فرهنگ آمریكایی و مؤلفه‌های آن. فرهنگی كه در آن، همه چیز باید كنترل شود چون اگر كنترل نشود، نمی‌توان آن را پیش بینی كرد پیشاپیش محاسبه كرد و بر آن چیره شد. و طوفان شن در طبس دقیقا چنین چیزی بود. اوج این خصیصه فرهنگ آمریكایی را می‌توان در لهجه ای كه آمریكایی‌ها صحبت می‌كنند مشاهده كرد. «سامرست موام» داستان نویس شهیر انگلیسی در كتاب «خوشبختی‌های یك زندگی» می‌گوید «آمریكایی‌ها برای هر وضعیت خاص یك اصطلاح یا عبارت ویژه جعل كرده اند كه همگی در شرایط مشابه، آن اصطلاح را به كار می‌برند و این خیلی جالب توجه است».
او درست می‌گوید. این خصلت سلطه جویی در دولت آمریكاست كه آنها را وامی دارد كه حتی زبان را - این شخصی ترین جلوه شخصیت آدمی را - به صورت اصطلاحاتی كلیشه ای درآورند تا یكسان و قابل پیش بینی باشد. این ویژگی فرهنگ آمریكایی تا آنجا رفته كه «علم» را مثل پیتزا سفارش می‌دهند! به عبارت دیگر «علم» نمی‌جوشد بلكه با دلو «قدرت» از چاه تاریك آكادمی‌ها و مجامع روشنفكری بیرون كشیده می‌شود.

* * *

بی نتیجه ماندن دیپلماسی كارتر در حل بحران ایران وقتی كه با شكست نظامی در طبس همراه شد، حیات سیاسی دولت او را چنان متزلزل ساخت كه پس از چهار سال مجبور به ترك كاخ سفید شد تا ریگان جمهوری خواه بر جای او بنشیند. قطعا از مهمترین عواملی كه نتیجه انتخابات ریاست جمهوری آمریكا را در آن سال رقم زد انقلاب اسلامی ایران، رهبری‌های امام خمینی و اقدام شجاعانه دانشجویان مسلمان پیرو خط امام بود. كارتر در حالی برای حل مسأله گروگانها آخرین تلاش‌ها را به سرعت انجام می‌داد كه آخرین روز از دوره چهار ساله ریاست جمهوری اش را می‌گذراند. چهار سال پر حادثه كه نام ایران همچون كابوسی بر فراز آن ایستاده است او حتی مجبور شد تعطیلات آخر هفته اش را به خاطر جمع بالای كارها لغو كند. شاید در آن لحظه ناگوار، به لحظات شیرینی می‌اندیشید كه در تهران، ساده لوحانه در جلسه ضیافت شامی كه به افتخار او ترتیب داده شده بود این تعبیر را به كار برده بود كه «من از همسرم پرسیدم كه در تعطیلات كریسمس كجا مایلی برای مسافرت برویم، گفت من مایلم این ایام را كنار شهبانو در ایران باشم». و فقط چند ماه بعد از این ضیافت شام بود كه انقلاب اسلامی ایران به پیروزی رسید و كارتر بهای سنگینی برای حمایت خود از شاه پرداخت.

* * *

شكست كارتر در انتخابات ریاست جمهوری آمریكا همان قدر نشان دهنده نقش تعیین كننده تعطیلات آخر هفته در سیاست آمریكاست كه بیان گر نقش مذهب و رهبران مذهبی در ایران، و البته آن هنگام كه طوفانی از شن در می‌گیرد، بازنده همیشه آمریكاست. طوفان، بزرگترین خطری است كه همواره یك تعطیلات آخر هفته را تهدید می‌كند. طوفان، حركتی كنترل ناشدنی است و این آسیب پذیرترین نقطه در سیاست آمریكا است.

تصویر

نويسنده: محسن حیدری
زندگي صحنه يکتاي هنرمندي ماست هرکسي نغمه خود خواند و از صحنه رود
صحنه پيوسته به جاست خرم آن نغمه که مردم بسپارند به ياد


[External Link Removed for Guests] | [External Link Removed for Guests] | مجله الکترونيکي سنترال کلابز

[External Link Removed for Guests] | [External Link Removed for Guests] | [External Link Removed for Guests]

لطفا سوالات فني را فقط در خود انجمن مطرح بفرماييد، به اين سوالات در PM پاسخ داده نخواهد شد
Colonel II
Colonel II
نمایه کاربر
پست: 4122
تاریخ عضویت: سه‌شنبه ۱۱ بهمن ۱۳۸۴, ۶:۱۶ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 4507 بار
سپاس‌های دریافتی: 4337 بار
تماس:

سالروز عمليات پنجه ي عقاب

پست توسط Reza6662 »

[font=Times New Roman]Operation Eagle Claw 
[font=Times New Roman]عمليات پنجه ی عقاب و خاطراتي از يك تفنگدار نيروي  

نوشته: George C. Larson

پس از آنكه تماسهاي ديپلماتيك براي خاتمه دادن به گروگان‏گيري ديپلماتها و كاركنان سفارت ايالات متحده به نتيجه‏اي نرسيد، به دستور پرزيدنت جيمي كارتر، نهادي ويژه در پنتاگون براي عمليات نظامي تشكيل شد. اين گروه دو راهكار (جهت رسيدن به آزادي گروگانها) پيش رو داشتند:

1- عمليات فرعي نظامي با استفاده از بمب افكن هاي B-1 و موشكهاي كروز با كلاهك هسته‏اي جهت فشار به تهران.

2- استفاده از تكاوران بسيار ماهر جهت اجراي يك عمليات نجات در تهران (تكاوران گروه دلتا).

اما برنامه ی دوم مد نظر قرار گرفت و تنها پس از دو ساعت از دريافت دستور، ما به راه افتاديم. عمليات برطبق برنامه در حال پيشرفت بود. غروب روز 24 آوريل 1980 (4 ارديبهشت 1359) هشت تفنگدار نيروي دريايي (خودم هم يكي از آنان بودم) سوار بر هليكوپتر سيكورسكي RH-53D موسوم به سي استاليون (Sea Stallions) عرشه‏ي ناو هواپيمابر يواس‏اس نيميتز (USS Nimitz) را به نقطه‎‏اي واقع در عمق 500 مايلي خاك ايران ترك كرد، منطقه‏اي بياباني كه نزديك شهر طبس واقع شده بود. (منطقه ای بین رباط پشت بادام و رباط خان) آنها قرار بود به ساير نيروهاي رزمي و شش هواپيماي ترابري C-130 ملحق شوند. برخي از اين هواپيماهاي ترابري فقط حامل سوخت جهت هليكوپترها بودند. اما يك اتفاق باعث وقوع آن حوادث ناگوار شد.

تصویر
تصویر

عکس یادگاری (روز 23 آوریل 1980)
تصویر

ناو هواپیمابر نیمیتز (غروب 24 آوریل 1980)
تصویر

هر هليكوپتر RH-53D يك سيستم به نام BIM يا (Blade Inspection Method) دارد. هر ملخ اين هليكوپتر توخالي است و درون آن از گاز نيتروژن فشرده پر شده است. ميزان فشار اين گاز درون ملخ با يك گيج به چراغ هشدار دهنده‏اي در درون كابين خلبان متصل شده است. اگر ملخ دچار آسيب شود، اخطار به وسيله‏ي گيج به صورت روشن شدن چراغ به خلبان اعلام مي‏شود. اكنون يكي از هليكوپترها قبل از رسيدن به نقطه‏ي تعيين شده در ايران، دچار اين نقص مي‏‎شود. خلبان و كمك او هليكوپتر را در مكاني (استان كرمان) فرود مي‏‎آورند و ديگر هليكوپتر همراهشان آنها را سوار مي‏كند.

پس از آن، يك هليكوپتر ديگر نيز دچار اشكال فني در سيستم آويونيك خود شده و به سرعت به سمت ناو نيميتز باز مي‏گردد. اكنون تنها شش هليكوپتر باقي مانده است، يعني حداقل تعدادي كه براي تكميل عمليات لازم است. متاسفانه طوفانهاي شديد شن كه از خصوصيات اين منطقه در ماههاي آوريل و مي است در محاسبات پيش بيني نشده بود و باعث مشكلات زيادي در پرواز هليكوپترها شد. اين موضوع نيز در دفتر خاطرات فرمانده عمليات، سرهنگ چارلز بكويث (Colonel Charles Beckwith) نيز آمده است: «آنها (هليكوپترها) به نظر مي‏آمد كه از نقاط مختلف جغرافيايي به محل تعيين شده مي‏رسند.»
(نقل از كتاب نيروي دلتا – Delta Force – نوشته‏ي سرهنگ چارلز بكويث) بنابراين ما با يك ساعت تاخير در آنجا بوديم.
(محل به نام رمز Desert One معرفی شده بود)

سرهنگ Charles Beckwith
تصویر

هلیکوپترها در Desert One (حومه ی طبس)
تصویر

هنگامي كه سرهنگ بكويث به نيروهايش دستور داد تا سوار هليكوپترها شده و به سمت نقطه‏ي تعيين شده در حومه‏ي تهران (لشگرك) حركت كنند، خبر بد ديگري دريافت كرد: يكي ديگر از هليكوپترهاي RH-53 دچار نقص فني در سيستم هيدروليك شده بود. بكويث ماموريت را لغو كرد تا نيروها و تجهيزات را به سلامت برگرداند، اما در تاريكي شب 24 آوريل 1980، يك هليكوپتر RH-53 كه در حال پرواز ايستا (ثابت) بود، به يكي از هواپيماهاي C-130 برخورد كرد و بكويث صداي انفجار شديدي را شنيد. C-130 كه در حال سوخترساني به هليكوپتر RH-53 بود به سرعت آتش گرفت. 8 سرباز قبل از آنكه بتوانند از مهلكه فرار كنند در آتش سوختند و كشته شدند و 52 گروگان آمريكايي، شبي ديگر را در اختيار گروگانگيرها سپري كردند.
روز بعد و در جريان يك برنامه‏ي مستقيم تلويزيوني، پرزيدنت جيمي كارتر شخصن مسئوليت عمليات ناموفق نجات گروگانها را برعهده گرفت.
عمليات ناموفق نيروي دلتا در صحراي ايران، باعث شد تا ايالات متحده يك سال بعد قدم به طراحي يك هواپيماي مناسب نمايد و بدينگونه هواپيماي V-22 موسوم به Osprey ساخته شد. هواپيمايي كه هنگام معرفي آن، اعلام شد كه با پرنده‏اي مناسب مانند V-22 عمليات نجات گروگانها در ايران، به گونه‏اي ديگر رقم مي‏خورد.
هليكوپترهاي RH-53 برد پروازي و سرعت بسيار كمي داشتند و بدين سان بود كه هنگام سوختگيري، آن برخورد غم‏انگيز پيش آمد.

V-22 Osprey (هم هلیکوپتر هم هواپیمای ترابری)
تصویر



[External Link Removed for Guests]
[External Link Removed for Guests]
[External Link Removed for Guests]
[External Link Removed for Guests]
آخرین ويرايش توسط 7 on Reza6662, ويرايش شده در 0.
[External Link Removed for Guests]
Colonel II
Colonel II
نمایه کاربر
پست: 4122
تاریخ عضویت: سه‌شنبه ۱۱ بهمن ۱۳۸۴, ۶:۱۶ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 4507 بار
سپاس‌های دریافتی: 4337 بار
تماس:

گالري تصاوير

پست توسط Reza6662 »

اشغال سفارت و آغاز 444 روز گروگان گیری دیپلماتهای ایالات متحده (13 آبان 1358)
تصویر
تصویر

تمرینات نیروی دلتا در مکانی شبیه به سفارت (آریزونا)
تصویر
تصویر

غروب 24 آوریل 1980 (ناو نیمیتز)
تصویر

نقشه پروازی عملیات
تصویر

پایان ماجرا
تصویر
تصویر
تصویر
تصویر
تصویر

تصویر روی جلد نیوزویک (12 می 1980)
تصویر
آخرین ويرايش توسط 1 on Reza6662, ويرايش شده در 0.
[External Link Removed for Guests]
Colonel II
Colonel II
پست: 1065
تاریخ عضویت: یک‌شنبه ۲۸ اسفند ۱۳۸۴, ۲:۰۴ ب.ظ
محل اقامت: زیر آسمون خدا
سپاس‌های دریافتی: 407 بار
تماس:

پست توسط آرمان »

Reza6662, رضا جان از مطلب مفیدت ممنون تصویر
راستی درمورد اینکه بعد از حادثه بقایای حادثه به وسیله جنگنده های ایرانی
بمباران شدند چیزی نگفتی تصویر
Colonel II
Colonel II
نمایه کاربر
پست: 4122
تاریخ عضویت: سه‌شنبه ۱۱ بهمن ۱۳۸۴, ۶:۱۶ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 4507 بار
سپاس‌های دریافتی: 4337 بار
تماس:

پست توسط Reza6662 »

آرمان,
حق با شماست. :-(
1- طبق هماهنگي ايالات متحده با رئيس جمهور وقت ايران (ابوالحسن بني صدر) قرار بود در نيمه شب 4 ارديبهشت 1359 يا ساعت 0 روز 5 ارديبهشت 1359 ، چراغهاي استاديوم امجديه (شيرودي) روشن شوند تا هليکوپترها در آنجا فرود بيايند. اين استاديوم بسيار به سفارت آمريکا نزديک بود.

2- احتمال مي رفت اسناد و مدارکي دال بر همکاري برخي مقامات بلندپايه ي ايران در پايان دادن ماجراي گروگانگيري و کمک به عمليات نظامي آمريکا در منطقه باقي مانده باشد که به دستور بني صدر (فرمانده کل قواي وقت) محل موسوم به Desert One بمبارن شد تا اثري باقي نماند.
[External Link Removed for Guests]
Captain
Captain
نمایه کاربر
پست: 2132
تاریخ عضویت: چهارشنبه ۱۵ شهریور ۱۳۸۵, ۱۲:۵۱ ق.ظ
محل اقامت: تهران
سپاس‌های ارسالی: 1980 بار
سپاس‌های دریافتی: 6841 بار
تماس:

تعطیلات آمریكایی در طبس

پست توسط Mr.Amirhessam »

محسن حیدری



پنجم اردیبهشت سالروز شكست نیروهای آمریكایی در صحرای طبس است. عملیات آمریكایی «پنجه عقاب» در طبس، بیش از هر چیز، شبیه یك تعطیلات دل انگیز آخر هفته بود كه ناگهان منظره زیبای آن یعنی غروب طلایی خورشید در طبیعت بكر یك صحرای دور افتاده با در گرفتن طوفانی شدید ویران شد. این تعطیلات آمریكایی كه می‌رفت تا خاطره برانگیزترین‌های نوع خود باشد، با وزیدن طوفانی از شن‌های صحرا مبدل به یك كابوس وحشتناك در حافظه تاریخی رهبران آمریكا شد. البته اگر بتوانیم در مورد این رهبران از حافظه تاریخی سخن بگوییم!

* * *

اگر می‌خواهید بدانید كه رئیس جمهوری آمریكا چگونه به مسأله «شكست نیروهای دلتا در عملیات طبس» نگاه می‌كند، پس به خواندن این مطلب ادامه بدهید: «هنوز هم از یادآوری خاطرات آن روز آزرده خاطر می‌شویم. امید موفقیت زیاد بود. وقایع ناگوار و عصبیت، شهامت گروه نجات، شرمساری ناشی از شكست و بالاتر از همه، مرگ فاجعه آمیز افراد ما در كویر، همه و همه در خاطرم نقش بسته است. من برای چند ساعت موفق شدم بخوابم و صبح زود آماده شدم تا از طریق تلویزیون آن چه را كه رخ داده بود، برای مردم آمریكا تشریح كنم. من تمام مسئولیت را شخصا به عهده گرفتم. آن چه را كه روی داده بود، تشریح كردم و دلایل خود را برای این تلاش شرح دادم. من عملی را كه ایران مرتكب شده بود به دنیا یادآوری كردم و داوطلبانی را كه با شهامتی بی نظیر، زندگی خود را از دست داده بودند، مورد ستایش قرار دادم.»

اینها بخشی از خاطرات جیمی كارتر رئیس جمهور وقت آمریكاست كه پس از پایان دوره ریاست جمهوری اش منتشر كرد. بعدها آن بخش از خاطرات كارتر كه مربوط به ایران بود ترجمه شد و در كتابی به نام ۴۴۴ روز منتشر شد.

ناشر ایرانی كتاب در مقدمه ترجمه در این باره چنین نوشته است: «در میان زمامداران غرب، رسم است كه بعد از كناره گیری از كار، خاطرات دوره زمامداری خود را جهت ثبت در تاریخ و مطالعه نسل‌های بعدی، می‌نویسند و به یادگار می‌گذارند، كارتر نیز چنین كرده است. او بعد از آن كه از انقلاب ایران سیلی خورد و نتوانست در انتخابات بعدی ریاست جمهوری آمریكا موفق شود دست به كار نوشتن خاطرات خود زده است».

این توصیف دوستدارانه ناشر ایرانی از فرهنگ سیاسی آمریكا پر بیراه نیست. مردم آمریكا، فرهنگ خاصی دارند كه دانستن زندگی نیمه خصوصی سیاستمداران، جزئی از آن است. این فرهنگ آمریكایی است كه رئیس جمهور را وا می‌دارد تا خاطرات دوره ریاست خود را منتشر سازد. همین فرهنگ خاص آمریكایی بود كه مانع از راهیابی مجدد كارتر به كاخ سفید شد. آن چه در این نوشتار پی گیری می‌شود بیشتر همین فرهنگ مورد بحث است تا شكست مفتضحانه نیروهای دلتا در طبس. فرهنگی كه در آن، گذراندن یك تعطیلات آخر هفته آرام، لذت بخش و خاطره انگیز، اصلی ترین انگیزه برای به پایان رساندن یك هفته كاری بسیار سخت است.

* * *

سرانجام كاخ سفید برای انجام برنامه اش در ایران مصمم شد. آمریكایی‌ها برنامه ای بلندپروازانه در ذهن داشتند. چیزی كه اكنون پس از گذشت سال ها، شبیه یك رؤیای خام به نظر می رسد. طرحی شبیه همین بازی‌های كامپیوتری كه در آن همیشه كماندوهای آمریكایی به موفقیت كامل می‌رسند!

برژینسكی مشاور امنیت ملی رئیس جمهوری آمریكا «طرح عملیات پنجه عقاب در ایران» را در كتابی كه با نام «انتخاب‌های دشوار» به چاپ رساند، تشریح كرده است. مطابق آنچه او نوشته، عملیات نظامی نیروهای دلتا جمعا دو روز (از چهارم تا ششم اردیبهشت ۱۳۵۹) به طول می‌انجامید. در شب اول، هشت هلی كوپتر و شش هواپیمای سی ـ۱۳۰ در عمق خاك ایران در میان كویر فرود می‌آمدند. هلی كوپترها پس از سوخت گیری شبانه در نزدیكی طبس، به نقطه ای در نزدیكی تهران ـ حوالی دماوند ـ پرواز می‌كردند و تمام روز را در انتظار فرا رسیدن شب در این نقطه توقف می‌نمودند. حمله به سوی سفارت كه محل نگاهداری گروگانهای آمریكایی بود، در شب دوم با كامیون‌های ارتشی كه قبلا تدارك شده بود، انجام می‌گرفت و یك گروه جداگانه هم برای نجات بروس لینكن كاردار سفارت و دو آمریكایی دیگر كه در محل وزارت امور خارجه ایران نگاهداری می‌شدند در نظر گرفته شده بود.

برنامه ای كه برای ورود به ساختمان سفارت طراحی شده بود، آن قدر دقیق و حاوی جزئیات مختلف است كه نمی‌توانیم به آن بپردازیم. به هر حال قرار بود گروگان‌ها پس از رهایی و شاید همراه چند نفر ایرانی كه به اسارت گرفته می‌شدند به استادیوم شهید شیرودی كه در نزدیكی سفارت قرار داشت منتقل شوند. این چیزی است كه در اكثر منابع آمریكایی مثل خاطرات كارتر دیده نمی‌شود. شاید به خاطر حفظ «سیمای بشر دوستانه آمریكا» و لكه دار نشدن شرافت ملی بود كه كارتر ترجیح می‌دهد این بخش از عملیات را در خاطرات خود ننویسد. زیرا بدین ترتیب كشور او متهم به آدم ربایی و خشونت ورزی غیر موجه می‌شود. به هر حال قرار بود از آنجا به یك فرودگاه مجاور پرواز كنند. فرودگاهی كه شبانه توسط كماندوهای همیشه پیروز آمریكایی اشغال می‌شد تا برای پرواز نیروهای آمریكایی به بیرون خاك ایران آماده شود. در این مرحله چند جنگنده پرواز هواپیماهای آمریكایی را پوشش می‌دادند. آن چه در طرح این عملیات مهم است نه جزئیات نظامی آن بلكه هماهنگی جالب توجه قدرت‌های جهانی و منطقه ای با انقلاب نوپای ایران است. هواپیماهای آمریكایی از پایگاههای نظامی آمریكا در عمان و مصر بر می‌خیزند. عملیات نظامی پس از پایان موفقیت آمیز از فراز آسمان عربستان سعودی، مراحل پایانی خود را طی می‌كند. و از همه مهمتر، دولت انگلستان ـ به عنوان شریك همیشگی اقدامات مداخله جویانه دولت آمریكا ـ در جریان جزئیات حمله به ایران قرار می‌گیرد. كارتر به شیوه ای غیرصادقانه در خاطرات خود می‌نویسد یك افسر انگلیسی كه در خدمت پادشاهی عمان بود، به لندن گزارش كرده بود كه آمریكایی‌ها از طریق عمان، هواپیماهایی مجهز به ادوات جنگی برای مجاهدین افغان می‌فرستند! و در نتیجه، دولت انگلستان كه به دنبال منافع خود در افغانستان بود، روی این مسأله حساس شد و بدین ترتیب فرستاده ویژه رئیس جمهوری آمریكا با مارگارت تاچر نخست وزیر وقت انگلیس ملاقات كرد و جزئیات عملیات را به اطلاع آنها رساند. صرف نظر از صحت داستانی كه كارتر برای ما تعریف می‌كند، این را می‌دانیم كه دولت خانم تاچر قطعا در جریان جزئیات این حمله نظامی بوده است.

در همین روزها كه آمریكایی‌ها در تدارك آخرین مقدمات حمله نظامی به ایران بودند، روزنامه نگاران دو روزنامه آمریكایی به نام‌های «واشینگتن استار» و «هرستون كرونیكل» در دو مطلب جداگانه كه به چاپ رساندند خبر از حمله قریب الوقوع نیروهای آمریكایی به ایران دادند. روزنامه نگاران این دو روزنامه نه چندان مشهور آمریكایی شاید به خاطر جنجال آفرینی و فروش بیشتر روزنامه خود، چنین «سناریوی زیبایی» را طراحی كرده بودند. اما به هر حال چند روز بعد پیش بینی آنها به وقوع پیوست و احتمالا نویسندگان خوش شانس این مطالب، یك شبه شهرت و اعتباری همسان «نوستر اداموس» پیشگوی مشهور یهودی به دست آوردند.

همچنین در همین روزها نامه‌ای از یك شخص ناشناس به دست دانشجویان مستقر در سفارت رسید كه در آن نویسنده كه هرگز هویت خود را فاش نكرد، مدعی شده بود اطلاعات مفیدی از یك افسر اطلاعات ارتش اسرائیل به دست آورده كه به خاطر «داشتن احساسات دوستانه نسبت به ملت ایران» آنها را در اختیار دانشجویان ایرانی و شورای انقلاب می‌گذارد.

در این نامه آمده بود كه شورای امنیت ملی آمریكا با همكاری سازمان جاسوسی اسرائیل سرگرم طرح نقشه‌ای نظامی به منظور آزادی گروگانهای سفارت آمریكا در تهران می‌باشد. و سپس طرح عملیات با جزئیات كامل شرح داده شده بود. اگر چه جزئیات مطرح شده در این نامه با آنچه كه بعدها توسط همیلتون جوردن، برژینسكی، سرهنگ چارلی بكویث و رئیس جمهور كارتر منتشر شد متفاوت است اما دارای اهمیت نسبتا زیادی است. به هر حال این نامه نه چندان قابل اعتماد، پس از كشف توطئه آمریكایی‌ها در یكی از انتشارات دانشجویان، تحت عنوان «طبس، مصداقی بر سوره فیل» منتشر شد. اما با تمام مقدماتی كه فراهم شده بود، عملیات «پنجه عقاب» شكست خورد. زیرا طوفان شن، چیزی نبود كه تحت كنترل آمریكایی‌ها قرار گیرد.
هامیلتون جوردن در كتاب بحران می‌نویسد: «نزدیك ظهر، رئیس جمهوری مرا احضار كرد. وقتی وارد دفترش شدم، او را خیلی افسرده و ناراحت دیدم. پیش از آن كه من سخن بگویم، خود او شروع به صحبت كرد و گفت الان خبر بدی به من داده اند». بله، پنجه عقاب شكسته بود و دقیقا به همین دلیل، «همه ناراحت و ماتمزده بودند و هیچ كس حرفی برای گفتن نداشت حال می‌بایست بین صبر و جنگ، یكی را انتخاب می‌كردیم» شاید هامیلتون جوردن هنگامی كه این خط آخر از خاطرات روز ۴ اردیبهشت ۵۹ را می‌نوشت بیش از آن كه به واقعیت بیاندیشد، به آمریكایی بودن و آنچه «شرافت ملی» اش می‌نامید فكر می‌كرد. زیرا به غلط می‌گوید دو راه پیش رو داشتیم یكی صبر و دیگری جنگ. اما حتی او هم می‌ داند كه جنگ با ایران ـ كه یكپارچه غرق شور و نشاط انقلاب بود ـ عملی غیرممكن و یك شكست حتمی است. اما به هر حال همین عبارت هم گویای ابعاد بزرگ شكست آمریكایی هاست. از مشاور رئیس جمهوری قدرتی كه هرگز به شكست عادت ندارد، نمی‌توان انتظار داشت كه آشكارا شكست سیاست‌های خود را بپذیرد آن هم نه از شوروی، چین یا فرانسه بلكه از كشوری كه «جزیره ثبات» می‌پنداشتش كه چون گربه ای دوست داشتنی و دست آموز قدرتمندانه بر روی نقشه خاورمیانه نشسته است!

سرهنگ چارلی بكویث فرمانده نیروهای نظامی آمریكا در عملیات پنجه عقاب، در كتاب «نیروی دلتا» جزئیات شكست عملیات را تشریح كرده است. همه ایرانی‌ها كم و بیش جزئیات این شكست را در فیلم «طوفان شن» اثر جاودان جواد شمقدری دیده اند و به یاد دارند. به علت مواجه شدن ناگهانی هلی كوپترهای آمریكایی با طوفان شن: دو تا از هلی كوپترها دچار نقص فنی شدند و به ناچار فرود آمدند بعد از نشستن هلی كوپترها، سیستم هیدرولیكی یكی از آنها به كلی خراب شد به طوری كه اصلا قادر به پرواز نبود.
به دلیل ناهماهنگی‌های یاد شده، «كنترل» اوضاع از دست فرمانده عملیات خارج شد و او اعلام كرد كه به دلیل در اختیار نداشتن سه هلی كوپتر از مجموع هشت هلی كوپتر، او قادر به انجام عملیات نیست. چند لحظه بعد كه پرزیدنت مأیوسانه متقاعد می‌شد كه عملیات را عقیم بگذارد، حادثه بزرگتری رخ داد. یكی از هلی كوپترها كه از هواپیمای سی ـ۱۳۰ سوختگیری كرده بود، بلند شد تا جای خود را به یك هلی كوپتر دیگر بدهد اما در اثر طوفان شن و اشتباه خلبان، با هواپیما برخورد كرد و در یك لحظه آتش همه جا را فرا گرفت، ۳ نفر آمریكایی در هواپیمای سی ـ۱۳۰ و ۵ نفر دیگر در آن هلی كوپتر نابود شدند. رئیس جمهور حالا دیگر مجبور بود عملیات را لغو كند، زیرا فرمانده شجاع و همیشه پیروز عملیات، سرهنگ چارلی بكویث، اكنون یك گوشه در صحرا نشسته بود و گریه می‌كرد. او این را بعدها در خاطراتش خواهد نوشت. اگر می‌خواهید بدانید فرمانده عملیات شكست خورده پنجه عقاب در آن شرایط بحرانی چه حالی داشته، می‌توانید صحنه‌های ماندگار فیلم طوفان شن را به یاد بیاورید كه «احمد نجفی» با آن لهجه كاملاً آمریكایی اش كه نتیجه بیش از ده سال اقامت او در آمریكا است، در نقش سرهنگ چارلی بكویث اضطراب یك فرمانده شكست خورده و مایوس را به نمایش درآورد. «احمد نجفی» در آن صحنه ها، یاس و بهت و ترس را به طور همزمان بازی می‌كرد. یاس از نتیجه رسوایی برانگیز عملیات نیروی دلتا در این صحرای خشك، بهت از سرعت و سادگی این شكست و كنترل ناپذیری آنچه رخ می‌داد، و ترس از نیرویی ناشناخته و مجهول كه این چنین مهارناشدنی همه چیز را خراب می‌كرد و تا لحظه ای دیگر معلوم نبود چه بلایی می‌خواهد سر بقیه افراد نیروی دلتا بیاورد. شاید در آن لحظه او فقط برای این در جهت نجات زندگی خودش و نیروهایش می‌كوشید كه دوست داشت یك بار دیگر تعطیلات خود را در اطراف ساوت همپتون انگلیس بگذراند. جایی كه به گواهی خاطراتش در ژوئن ۱۹۶۲ به اتفاق همسر و دو دخترش روزهای خوشی را سپری كرده بود. اما اكنون او مبهوت بود. آیا این شكست توسط عوامل جاسوسی و نظامی شوروی رقم خورده بود. یا آن طور كه بعدها اشاراتی پیدا شد، دست غیب آمد و بر سینه نامحرم زد؟
به هر حال سرهنگ بكویث در آن لحظات چیزی نمی‌دانست و جز به فرار و نجات جان بقیه نیروهایش نمی‌اندیشید. یك شكست تمام عیار برای سربازان آمریكایی. انقلاب اسلامی ایران، تنها حادثه ای بود كه به آمریكایی‌ها برای اولین بار آموخت كه باید به شكست خوردن نیز عادت كنند.

* * *

چندی بعد جنازه آمریكایی‌ها تحویل دولت آمریكا شد و دولت كارتر زیربار انتقادات فراوانی كه از در و دیوار می‌بارید، مراسم استقبال و تدفین باشكوهی ترتیب داد تا «شرافت ملی» لكه دار شده آمریكا را طوری بپوشاند كه دیگر دیده نشود. اگر چه این اقدام كارتر تا اندازه ای برای غرور زخم خورده آمریكایی‌ها مفید بود اما باعث نشد تا سرهنگ چارلی بكویث فرمانده نیروهای دلتا در طبس، آن حادثه را فراموش كند. او همیشه این حادثه را به خاطر داشت و از آن نیروی شگرف كنترل نشدنی كه در طبس دیده بود، رهایی نمی‌یافت. شاید دلیل این، بر می‌گردد به فرهنگ آمریكایی و مؤلفه‌های آن. فرهنگی كه در آن، همه چیز باید كنترل شود چون اگر كنترل نشود، نمی‌توان آن را پیش بینی كرد پیشاپیش محاسبه كرد و بر آن چیره شد. و طوفان شن در طبس دقیقا چنین چیزی بود. اوج این خصیصه فرهنگ آمریكایی را می‌توان در لهجه ای كه آمریكایی‌ها صحبت می‌كنند مشاهده كرد. «سامرست موام» داستان نویس شهیر انگلیسی در كتاب «خوشبختی‌های یك زندگی» می‌گوید «آمریكایی‌ها برای هر وضعیت خاص یك اصطلاح یا عبارت ویژه جعل كرده اند كه همگی در شرایط مشابه، آن اصطلاح را به كار می‌برند و این خیلی جالب توجه است».
او درست می‌گوید. این خصلت سلطه جویی در دولت آمریكاست كه آنها را وامی دارد كه حتی زبان را - این شخصی ترین جلوه شخصیت آدمی را - به صورت اصطلاحاتی كلیشه ای درآورند تا یكسان و قابل پیش بینی باشد. این ویژگی فرهنگ آمریكایی تا آنجا رفته كه «علم» را مثل پیتزا سفارش می‌دهند! به عبارت دیگر «علم» نمی‌جوشد بلكه با دلو «قدرت» از چاه تاریك آكادمی‌ها و مجامع روشنفكری بیرون كشیده می‌شود.

* * *

بی نتیجه ماندن دیپلماسی كارتر در حل بحران ایران وقتی كه با شكست نظامی در طبس همراه شد، حیات سیاسی دولت او را چنان متزلزل ساخت كه پس از چهار سال مجبور به ترك كاخ سفید شد تا ریگان جمهوری خواه بر جای او بنشیند. قطعا از مهمترین عواملی كه نتیجه انتخابات ریاست جمهوری آمریكا را در آن سال رقم زد انقلاب اسلامی ایران، رهبری‌های امام خمینی و اقدام شجاعانه دانشجویان مسلمان پیرو خط امام بود. كارتر در حالی برای حل مسأله گروگانها آخرین تلاش‌ها را به سرعت انجام می‌داد كه آخرین روز از دوره چهار ساله ریاست جمهوری اش را می‌گذراند. چهار سال پر حادثه كه نام ایران همچون كابوسی بر فراز آن ایستاده است او حتی مجبور شد تعطیلات آخر هفته اش را به خاطر جمع بالای كارها لغو كند. شاید در آن لحظه ناگوار، به لحظات شیرینی می‌اندیشید كه در تهران، ساده لوحانه در جلسه ضیافت شامی كه به افتخار او ترتیب داده شده بود این تعبیر را به كار برده بود كه «من از همسرم پرسیدم كه در تعطیلات كریسمس كجا مایلی برای مسافرت برویم، گفت من مایلم این ایام را كنار شهبانو در ایران باشم». و فقط چند ماه بعد از این ضیافت شام بود كه انقلاب اسلامی ایران به پیروزی رسید و كارتر بهای سنگینی برای حمایت خود از شاه پرداخت.

* * *

شكست كارتر در انتخابات ریاست جمهوری آمریكا همان قدر نشان دهنده نقش تعیین كننده تعطیلات آخر هفته در سیاست آمریكاست كه بیان گر نقش مذهب و رهبران مذهبی در ایران، و البته آن هنگام كه طوفانی از شن در می‌گیرد، بازنده همیشه آمریكاست. طوفان، بزرگترین خطری است كه همواره یك تعطیلات آخر هفته را تهدید می‌كند. طوفان، حركتی كنترل ناشدنی است و این آسیب پذیرترین نقطه در سیاست آمریكا است.
زنده باد بهار...
هر کس به دنبال معنای این جمله است،این فایل را [External Link Removed for Guests] کند...
به امید ظهور مهدی صاحب الزمان،پایان یافتن زمستان دنیا و شروع بهار انسانیت...
"
Major II
Major II
نمایه کاربر
پست: 1796
تاریخ عضویت: شنبه ۲۵ شهریور ۱۳۸۵, ۴:۱۸ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 35 بار
سپاس‌های دریافتی: 215 بار
تماس:

تنها حمله واقعي آمريكا به خاك ايران !

پست توسط Karim1504 »

در شرايطي كه روزنامه‌هاي غربي هر روز گزارش‌هايي تخيلي در سبك‌هاي گوناگون از حمله نظامي احتمالي آمريكا به ايران منتشر مي‌كنند، «بازتاب» در گزارش مشروحي به بازخواني تنها حمله نظامي واقعي پنتاگون به خاك جمهوري اسلامي ايران مي‌پردازد.

اين حمله واقعي و موضعي تنها حدود يك سال پس از پيروزي انقلاب اسلامي و پيش از استقرار كامل قواي امنيتي و نيز در دوره‌اي تشكيل شد كه دولت مهندس بازرگان استعفا كرده و دولت بني‌صدر و شهيد رجايي هنوز زمام امور را به دست نگرفته بود و دولت شوراي انقلاب موقت مديريت كشور را در اختيار داشت.

اين گزارش كه برگرفته كه از تحقيقات مشروح گروهي در فصلنامه حضور (وابسته به مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني(ره)) است، به برنامه‌ريزي‌هاي دقيق و پيچيده دولت ايالات متحده آمريكا اشاره شده و جزييات جالبي را با استفاده از منابع خود آنها به دست داده است.

پيشينه حمله

در نيمه دوم قرن بيستم، امپرياليسم آمريکا، ابرقدرتي بود که هيمنه اقتدارش را بر ذهن و دل ملت‌ها چيره ساخته بود و کسي را ياراي مقابله با آن نبود. آمريکا در نيمه دوم قرن بيستم، ژاپن، کره، ويتنام و... را به خاک و خون کشيده و با لشکرکشي به بسياري از کشورها، زهر چشم گرفته بود.

در آوريل 1980 ميلادي، مصمم شد، طرح‌هاي نظامي عليه ايران انقلابي را به اجرا درآورد. با وجود آن‌که ايرانيان با رهبري و هدايت‌هاي امام خميني(ره)، قاطعانه و بي هيچ قيد و شرطي، خواستار استرداد شاه، عذرخواهي آمريکا و بازگرداندن اموال بلوکه شده و اموالي که شاه از ايران خارج کرده بود، بودند اما آمريکايي‌ها براي رعايت اصول غافلگيري در عمليات نظامي همچنان تظاهر به تمايل براي حل مسالمت‌آميز مسئله مي‌کردند. «برژينسکي» و «هميلتون جردن» در يادداشت‌هاي خويش متذکر مي‌شوند که در روزهاي پيش از آغاز عمليات نجات، بار ديگر، باب مذاکره تازه‌اي را با ايراني‌ها گشودند تا آنها را اغفال کنند و ايراني‌ها احتمال ندهند که آمريکا قصد اجراي عمليات نظامي را دارد و هم‌زمان به آمريکايي‌هاي مقيم ايران از راه هاي مختلف توصيه مي‌کردند که ايران را ترک کنند.

طراحي حمله

 تصویر
 

«برژينسکي» مي‌نويسد: «طرح عمليات که پس از هفته‌ها بررسي و تحليل تهيه شده بود، جمعا دو روز (از 24 تا 26 آوريل 1980 برابر با 4 تا 6 ارديبهشت 1359) طول مي‌کشد. در شب اول، هشت هليکوپتر و سه هواپيماي «C-130» در عمق خاک ايران در وسط بيابان فرود مي‌آمدند. بالگردها پس از سوخت‌گيري شبانه به نقطه‌اي در نزديکي تهران پرواز مي‌کردند و تمام روز را در انتظار فرا رسيدن شب در اين نقطه توقف مي‌کردند. حمله به سوي سفارت که محل نگاهداري گروگان‌ها بود، در شب دوم با وسايط نقليه‌اي که پيشتر تدارک شده بود، انجام مي‌گرفت و يک گروه جداگانه هم براي نجات «بروس لينکن» کاردار سفارت و دو تن از همکارانش به محل وزارت خارجه ايران مي‌رفتند. برنامه دقيقي براي ورود به ساختمان سفارت و آزاد ساختن گروگان‌ها پيش‌بيني شده بود و گروگان‌ها پس از رهايي و شايد به همراه چند اسير از اشغال‌کنندگان سفارت به استاديومي که در نزديکي سفارت قرار داشت، منتقل مي‌شدند و با بالگرد ها به يک فرودگاه مجاور پرواز مي‌کردند. قرار بود، اين فرودگاه، شبانه به وسيله يک گروه کماندويي اشغال شود و گروگان‌ها و کماندوها با هواپيماي مستقر در فرودگاه به پرواز درآيند. تمام مراحل عمليات در تاريکي شب پيش‌بيني شده بود و با تمرين‌هاي مکرر براي اين عمليات به وسيله گروه ورزيده‌اي که داوطلب انجام اين مأموريت شده بودند، همه ما به نتيجه آن اميدوار بوديم».

قرار شد، عمليات توسط گروه رزمي مشترکي انجام شود که متشکل بود از گروه دلتا و بخش‌هايي از نيروي هوايي، دريايي و رنجرها.

نيروي دلتا که نيروي عمل‌کننده اصلي در زمين و يورش به سفارت بود و در عمليات به کار گرفته شد، از پيچيده‌ترين و سخت‌ترين آموزش‌ها و مهارت‌هاي نظري و عملي برخوردار بود، چنان که مي‌توان اعضاي آن را افراد استثنايي دانست که به ندرت، ديگران قادرند به چنين ظرفيت‌هايي برسند. نيروي دلتا آموزش ديده است که در پشت خطوط دشمن در جبهه جنگ يا در شهر، دست به عمليات ترور، از بين بردن نخبگان، تخريب، انفجار، شناسايي و نجات و ضدتروريسم بزند و تا آن زمان، نيروي دلتا همچون يک گروه سري براي مردم و حتي نيروهاي آمريکايي هم ناشناخته بود.

طرح عمليات


 تصویر
 

نام رمز مأموريت براي آزاد کردن گروگان‌ها «پنجه عقاب» و طرح آن از اين قرار بود: سه هواپيماي «MC-130» حامل نيروها و سه هواپيماي «EC-130» حامل سوخت (جمعا شش هواپيما) جزيره مصيره، واقع در سواحل شيخ‌نشين عمان را ترک مي‌کنند و به سوي ايران به پرواز درمي‌‌آيند و در محلي در کوير طبس که «کوير يک» نامگذاري شده، فرود مي‌آيند و در آنجا منتظر ورود هشت بالگرد «R-H-53D» مي‌شوند.

بالگردها قرار بود، از عرشه ناو هواپيمابر «نيميتز» که در خليج عمان مستقر شده بود، به پرواز درآمده و در مسيري متفاوت حرکت کرده و تقريبا سي دقيقه پس از فرود آخرين هواپيما، وارد کوير شوند. بالگردها به محض ورود، سوختگيري کرده و نيروي يورش 118 نفري را سوار مي‌کنند. محاسبات چنان انجام شده بود که شش بالگرد، کمترين رقمي بود که براي بلند کردن وزن تيم يورش و تجهيزات آنها و گروگان‌ها لازم بود و دو بالگرد هم براي پشتيباني و يا زاپاس در صورت بروز اشکال فني يا آسيب ديدن يکي از شش بالگرد در اثر تيراندازي و غيره در نظر گرفته شده بود. هواپيماها به مصيره بازمي‌گردند و بالگردها، نيروي دلتا را سوار کرده و رهسپار تهران مي‌شوند، به نحوي که يک ساعت پيش از طلوع آفتاب به محل اختفاي خود در نزديکي تهران رسيده و با طلوع آفتاب، ساعات روز را در تپه‌هاي اطراف گرمسار پنهان مي‌شوند که همه اين محل‌ها از قبل به وسيله افرادي که داخل ايران شده بودند، شناسايي شده بود و در اين محل، تيم يورش با دو مأمور وزارت دفاع آمريکا که چندين روز پيش از عمليات وارد تهران شده بودند، ملاقات مي‌کنند.

پس از غروب آفتاب، دو مأمور وزارت دفاع با يک وانت داتسون و يک فولکس واگن مي‌آيند و يکي از اين وسايل نقليه، شش راننده و شش مترجمي را که با دلتا آمده‌ بودند، به انباري در حومه تهران مي‌برند که در آن شش کاميون مرسدس پارک شده و قرار است در هنگام عمليات، ديوار شرقي سفارت با بمب منفجر شود، به گونه‌اي که کاميون‌هاي هجده چرخ به راحتي عبور کرده و وارد محوطه سفارت شوند.

وسيله نقليه ديگر سرهنگ «چارلي بکويث»، فرمانده عمليات را براي شناسايي از محل اختفا تا سفارت مي‌برند و بکويث پس از وارسي مسير و محوطه اطراف سفارت به محل اختفا بازمي گردد. قرار است با فرارسيدن زمان يورش، شش کاميون افراد دلتا را که به عناصر قرمز، سفيد و آبي تقسيم شده و هر کدام وظايف خاصي در يورش دارند، سوار کرده و از گرمسار در طول جاده دماوند در ساعت 8:30 شب حرکت کنند و با جلوداري سرهنگ بکويث که پيشتر مسير را شناسايي کرده، به تهران بروند. اگر به دليلي کاميون‌ها متقوف شوند و مورد تفتيش قرار گيرند، مأموران بازرسي، دستگير و همراه دلتا برده مي‌شوند.

در مورد روش عبور کاميون‌ها در شهر تهران به شکل کاروان و يا به شکل سبقت‌گيري به نوبت از يکديگر توصيه‌هاي لازم انجام شده است.

يک تيم يورش سيزده نفري که وظيفه آنان، نجات سه گروگاني است که در ساختمان وزارت خارجه نگهداري مي‌شوند با يک اتومبيل فولکس واگن استيشن در مسيري متفاوت به سوي هدف خود حرکت مي‌کند.

بين ساعت يازده و نيم شب يک گروه برگزيده از افراد در يک وانت داتسون با اسلحه کمري با صداخفه‌کن پس از تصرف دو پست نگهباني، نگهباناني را که در طول خيابان روزولت کشيک مي‌دهند، دستگير مي‌کنند و افراد تيم يورش با استفاده از نردبان‌، از ديوار سفارت بالا مي‌روند. آن گاه سرگرد اسنافي (اسم مستعار) که به عنوان افسر هوايي دلتا عمل مي‌کند، به بالگردها که در اطراف گرمسار در حال آماده‌باش هستند، اطلاع مي‌دهد و آنها شروع به چرخيدن در شمال شهر مي‌کنند. با علامت او، بالگردها به نزديکي سفارت مي‌آيند و اگر همان طوري که انتظار مي‌رود تيرک‌هاي کار گذاشته شده در محوطه باز سفارت را (که پيشتر در عکس‌ها شناسايي شده بودند و احتمالا ايراني‌ها آنها را براي جلوگيري از امکان فرود بالگردها کار گذاشته بودند) بتوانيم برداريم، اولين بالگرد، مستقيما به داخل سفارت فرا خوانده مي‌شود و سپس، تمام گروگان‌هاي آزاد شده سوار اولين بالگرد مي‌شوند و دکترهاي دلتا آنها را معاينه مي‌کنند. در صورتي که امکان جابجا شدن تيرک‌ها وجود نداشت، طرح ديگر اجرا مي‌شود و گروگان‌ها به استاديوم امجديه برده مي‌شوند. پس از آنکه تمامي گروگان‌هاي آزادشده به وسيله بالگرد از محوطه دور شدند، عنصر قرمز و به دنبال آن عنصر آبي از شکافي که در ديوار ايجاد شده است، عقب‌نشيني مي‌کنند و با عبور از عرض خيابان روزولت (شهيد دکتر مفتح) به استاديوم مي‌روند و در آنجا به همراه عنصر سفيد سوار باقي مانده بالگرد مي‌شوند.

چنانکه گروگان‌هاي نگهداري شده در وزارت خارجه در خاطرات خود در کتاب «444 روز» گفته‌اند، در محل اقامت آنان، دايما ديپلمات‌هاي خارجي که براي ديدارهاي ديپلماتيک به وزارت خارجه مي‌رفتند، با آنها هم ديداري مي‌کردند و آمريکايي‌ها نيز از اين طريق، اطلاعات دقيق و جزيي در مورد نگهداري آنها در ساختمان وزارت خارجه ايران داشته‌اند.

قرار بود در حالي که عمليات در تهران ادامه دارد، در جنوب تهران در منظريه (نزديک شهر قم و بخشي از ميدان تمرين بمباران‌هاي هواپيماهاي جنگي که پيش از انقلاب مورد استفاده قرار مي‌گرفت و اوايل انقلاب متروکه شده و خالي از نيرو بود) يک واحد رنجر با هواپيما وارد شود و پس از تصرف فرودگاه آنجا، امنيت آن را تأمين کند و پس از رسيدن تمام گروگان‌ها، مترجمان، خلبانان، خدمه، مأموران وزارت دفاع و نيروي دلتا، همگي با هواپيماي «استارليفترسي ـ 141» ايران را ترک کرده و به پايگاه مصيره در عمان مي‌روند. قرار بود رنجرها پس از نابود کردن منظريه ايران را ترک کنند.

آمريکايي‌ها ادعا مي‌کنند که در اين عمليات، جمعا 132 نفر بودند که شامل دو ژنرال ايراني که پس از انقلاب به آمريکا رفته بودند و دوازده راننده و يک تيم دوازده نفري مترجم که نظارت بر جاده‌ها و امنيت کوير يک را به عهده داشتند و تيم مخصوص ضربت سيزده نفره و 93 تن از عمل‌کننده‌ها و ستاد دلتا که تيم ناظر با يکي از «C-130»ها به مصر بازمي‌گشت و 120 نفر سفر را تا مخفيگاه ادامه مي‌دادند که همگي داوطلبانه اين کار را قبول کرده بودند. «ترتيباتي هم براي پرواز دو بالگرد توپدار «AC-130EH» بر فراز شهر تهران اتخاذ شده بود.

به اين ترتيب، قرار شد يکي از آنها با پرواز بر فراز سفارت از نزديک شدن هر زره‌پوش به خيابان روزولت (شهيد دکترمفتح) جلوگيري کند و ديگري نيز بر فراز فرودگاه بين‌المللي مهرآباد که از قرار معلوم دو فانتوم «F-14» در باند آن در حال آماده‌باش بودند، دور بزند. هرگز قصد بمباران تهران در کار نبود و پرواز بالگردهاي توپدار بر فراز تهران فقط براي خنثي کردن هرگونه تهديدي بود که دلتا قدرت مقابله با آن را نداشت. بعضي از ما در ويتنام با اين بالگردها کار کرده بوديم و مي‌دانستيم که خمپاره‌انداز 105 ميليمتري و تفنگ کاتلينگ 20 ميليمتري آن مي‌تواند، در تهران به ما کمک کند. روحيه افراد بهتر شود. ديگر در اين حرفي نبود که دلتا قادر خواهد بود گروگان‌ها را خارج کند به خصوص آن زنگ خطر ذهني نيز از زنگ زدن باز ايستاد».

کشتن نيز جزو ضروري طرح عمليات نجات بود. در جلسه‌اي که در کاخ سفيد تشکيل شد تا آخرين نتايج طرح عمليات مورد بحث قرار گيرد و به سوالات و ابهامات رئيس‌جمهوري و ديگران پاسخ داده شود.
«هر ايراني مسلح در داخل ساختمان‌ها بايد کشته مي‌شد. ما نمي‌رفتيم که نبض آنها را بگيريم و ضربان قلبشان را بشماريم. ما آن قدر گلوله خرج آنها مي‌کرديم تا مسئله‌اي برايمان به وجود نياورند. وقتي که عمليات شروع شود، تعداد زيادي از ايراني‌ها براي آوردن کمک پا به فرار مي‌گذارند، دلتا وظيفه دارد که آنها را مثل آبکش سوراخ سوراخ کند؛ اين طرح بود».

در مورد فرود آمدن يک باند متروک در نزديکي يک شهر کوچک ايران، چارلي بکويث مي‌گويد: به نظر من، جاي چندان مناسبي نبود. اين بدان معني بود که عده‌اي از مردم احتمالا کشته مي‌شدند، کشتن مسئله‌اي نبود اين کار يکي از وظايف دلتا بود، اما کشتن غيرضروري مردم، احمقانه به نظر مي‌رسيد. البته احمقانه تلقي کردن آن هم از سوي چارلي به اين دليل بود که خود او مي‌افزايد: «همچنين يک درگيري مسلحانه خطر کشف شدن مأموريت را افزايش مي‌داد».

حال بايد دانست که آنها براي اجراي عمليات و درک اين‌که در وهله نخست به چه ساختمان‌هايي در سفارت بايد يورش ببرند و بنابراين چه تعداد نيرو و تجهيزات لازم دارند، علاوه بر استفاده از عکس‌هاي هوايي، عکسبرداري از محل سفارت به وسيله خبرنگاران مرتبط، استفاده از تصاوير تلويزيوني و اطلاعات افراد و جاسوسان و... از روانپزشکاني که به وسيله افسران اطلاعاتي گرد آورده شده بودند نيز استفاده کردند. آنان با استفاده از اين اصل بديهي که بايد به 53 گروگان منزل و غذا داده مي‌شد، آغاز کردند و دريافتند که: «دانشجويان مبارز تا آنجا که امکان دارد، نمي‌خواهند به گروگان‌ها آسيب برسانند؛ بنابراين، بايد ديد چه نوع تسهيلاتي در داخل سفارت وجود داشت که مي‌شد، از آنها براي مراقبت از گروگان‌ها استفاده کرد. با استفاده از منطق استقرايي، دو ساختمان از چهارده ساختمان موجود در سفارت، تقريبا بلافاصله از بحث خارج و حذف شدند، زيرا تسهيلات آشپزي در آنها وجود نداشت و سيستم‌هاي گرم‌کننده نيز در وضع خوبي نبودند». از اين ديدگاه در مورد تک تک ساختمان‌هاي اداري و موتوري و... در سفارت، بحث‌هاي مفصلي شد که ثابت شود کدام ساختمان، محل اقامت گروگان‌هاست و کدام نيست که در نهايت از چهارده ساختمان به شش و يا هشت ساختمان رسيدند و از آن پس بود که امکان تعيين ويژه و تعداد افراد مورد لزوم مشخص مي‌شد، البته در آخرين روزها تعداد ساختمان‌هاي مورد نظر به چهار تا رسيد.

در آن زمان در ايران کسي نمي‌دانست که تصاوير تلويزيوني که هر روز از تظاهرات مردم در مقابل سفارت آمريکا در تلويزيون پخش مي‌شد و روي ماهواره‌ها مي‌رفت، حاوي نکات اطلاعاتي بي‌شمار و مهمي براي طراحان عمليات است. کسي نمي‌دانست که آنان از روي نحوه نگهباني و در دست گرفتن سلاح و جابه‌جا کردن آن به ارزيابي کيفيت نيروها پرداخته و برآورد مي‌کنند که افراد مسلح داخل سفارت، چقدر آموزش ديده يا آماتور هستند. کسي نمي‌دانست که نحوه تردد مسافران در فرودگاه و کنترل و بررسي مدارک در فرودگاه و يا سفرهاي بين شهري و نوع کنترل‌هاي پليس بين شهري و نحوه رفت‌وآمدهاي عادي و روزمره مردم در شهر و ... با دقيق‌ترين اطلاعاتي که اصلا مهم به نظر نمي‌آيد، بايگاني شده و براي طراحي يک عمليات نظامي مورد استفاده قرار مي‌گيرد.

براي اجراي عمليات حتي افکار و تخيلات نگهبانان سفارت مطالعه شده بود، چون اين ترديد وجود داشت که هواپيماهاي «EC-130» که 300 گالن سوخت را در مخازن عظيم خود جاي مي‌دادند، بتوانند براي سوخت‌گيري بالگردها در کوير فرود آيند و احتمال آن مي‌رفت که پوسته خارجي زمين، نتواند وزن آنها را تحمل کند و در نتيجه، قادر به فرود يا پرواز مجدد نباشند، لذا يک هواپيما با همان وزن به کوير رفت و فرود آمد و محل را بررسي کرد، عکس گرفت و از خاک آنجا نمونه‌برداري کرد و در سي و يکم مارس با اطلاعات از لازم از کوير بازگشت. در اين پرواز آزمايشي، وقتي هواپيما فرود آمده بود، آنها چراغ‌هاي مخصوصي را که از قبل ساخته بودند در کوير کار گذاشتند. اين چراغ‌ها به گونه‌اي طراحي شده بود که از درون يک هواپيماي «C-130» مي‌شد، آنها را با کنترل از راه دور؛ يعني از فاصله دو يا سه مايلي روشن کرد. اين چراغ‌ها که منطقه فرود را مشخص مي‌کردند، حجم کوچکي داشتند.

افرادي که به تهران به منظور پيشقراول‌هاي جاسوسي فرستاده شدند، تحت آموزش‌هاي دقيق سرويس‌هاي اطلاعاتي قرار گرفتند که شامل ياد گرفتن رسوم، امور محرمانه، به خاطر سپردن خيابان‌ها و بلوارهاي تهران، مطالعه وضع و کيفيت حمل و نقل در تهران و ياد گرفتن مقدار لازمي از زبان فارسي و سيستم پولي ايران و ياد گرفتن زندگي مخفيانه و تبادل رمز و مکالمات رمزي و...

تمرين‌هاي مکرر

اعضاي دلتا بارها و بارها عمليات را به طور آزمايشي تکرار و تمرين کردند. طراحي استاديوم فوتبال امجديه در نزديکي سفارت و تمرين عقب‌نشيني از سفارت براي سوار شدن به بالگردها در استاديوم، دست کم يکصد بار انجام شد، يکصد بار سفارت ساختگي در ميدان تير مورد حمله قرار گرفت و صدها و صدها بار افراد از ديوار 9 فوتي که ساخته شده بود، بالا رفته و پايين پريدند. طراحي ديوار سفارت و انفجار آن به نحوي که به آساني، کاميون‌ها از آن عبور کنند، بارها و بارها توسط يک متخصص انفجار انجام شد.

کساني که نقش پاسداران ايراني را بازي مي‌کردند، در حال گشت در اطراف ديوار ساختگي سفارت مورد حمله قرار گرفتند. افراد از ديوار بالا رفتند و به ساختمان‌هاي ساختگي حمله شد و آنجا خيلي زود پاکسازي شد و بالگردها فرود آمدند. رنجرها در يک منظريه ساختگي، باند فرودگاه را در اختيار داشتند و هواپيماهاي «C-141» با موفقيت همه را سوار کردند. تمرين براي هفتمين بار کاملا بدون اشکال انجام شد.

چارلي بکويث مي‌نويسد: در روزهاي آخر، روش باز کردن درها، محل کليدها و باز کردن قفل‌ها را مي‌دانستيم و تمرين‌هاي زيادي هم در اين مورد انجام شده بود و مي‌گويد، برنامه کار نگهبانان را در دست داشتيم و محل زندگي آنها را مي‌دانستيم.

همکاري کشورهاي خارجي
برژينسکي در کتاب خود مي‌نويسد: «در انجام اين عمليات ما از همکاري صميمانه يک کشور دوست و همکاري غيرمستقيم چند کشور ديگر منطقه که از چگونگي اين عمليات و هدف آن اطلاع نداشتند برخوردار شديم. بايد يادآوري کنم که چند کشور هم در تدارک اين عمليات در داخل ايران با ما همکاري کردند که ما از اين حيث مديون هستيم و بايد روزي آن را جبران کنيم».

به رغم همه پيش‌بيني‌ها، دقت‌ها، تمرين‌ها، محاسبات، کمک‌هاي خارجي و... عمليات نجات با وقوع يک رويداد بسيار ساده شکست خورد و نتايجي کاملا معکوس به بار آورد.

شکست عمليات نجات و فکر ادامه آن


 تصویر
تصویر
تصویر
تصویر
 

هواپيماهاي «C-130» در کوير يک فرود آمدند. نيروهاي عملياتي، موتورسيکلت‌ها و جيپ چهار تني را از هواپيماها تخليه کردند. در اين حال، يک اتوبوس بنز حامل مسافر در جاده‌اي در آن نزديکي مي‌آمد، قبل از اين‌که گروه حفاظت از جاده به طور کامل مستقر شود، چارلي به لاستيک‌هاي اتوبوس شليک کرده و آن را متوقف مي‌کند و مسافران را پياده کرده و تحت مراقبت قرار دادند. در اين حال، يک تانکر بنزين هم نزديک شد که آن را هم با يک سلاح ضدتانک هدف قرار دادند و تانکر آتش گرفت. پس از آن کاميون کوچک تري از راه رسيد و به محض مشاهده وضع به سرعت دور زد و در تاريکي دور شد و در همين حال، راننده کاميون قبلي که خود را نجات داده بود نيز با آن گريخت.

چارلي بکويث مي‌نويسد: امکان اين‌که دو راننده کاميون ما را ديده باشند، دليل نمي‌شد که ما جل و پلاسمان را جمع کنيم و برگرديم و البته اين يک ريسکي بود که من آن را پذيرفتم.

بالگردها با يک ساعت و نيم تأخير رسيدند. اين تأخير براي عملياتي که همه لحظه‌ها در آن محاسبه شده بود، خيلي جانکاه بود. شش بالگرد، هر کدام از جهت متفاوتي آمدند، اما دو بالگرد هرگز نيامدند. بالگردها با طوفان شن مواجه شده بودند. پس از سوخت‌گيري يکي از آنها هم نقص فني پيدا کرد و تنها پنج بالگرد براي عمليات مانده بود.

«با خود گفتم يا عيسي مسيح، دستم به دامنت... ما فقط پنج بالگرد داريم که مي‌توانند، پرواز کنند... کاملا به ستوه آمده بودم. به جيم گفتم: وضع خراب است. آن خلبان‌هاي لعنتي مي دانند که ما نمي‌توانيم با پنج بالگرد پيش برويم. کايل و من نقشه را مرور کرديم. چطور اين بار لعنتي را سبک‌تر کنيم. اين بالگردها فقط قادرند مقدار معيني بار حمل کنند».

تصميم به لغو عمليات گرفته و با واشنگتن و مراکز فرماندهي هماهنگ مي‌شود. خلبانان «C-130» موتورهايشان را گرم مي‌کردند و گرد و غبار در اطراف پراکنده مي‌شد. ساعت تقريبا 2:40 دقيقه پس از نيمه شب بود. در ميان تندبادي (که وزيدن گرفت) يکي از بالگردها را ديدم که از زمين بلند و به سمت چپ کج شد و به آرامي به عقب خزيد سپس صداي مهيبي بلند شد، صداي انفجار بمب نبود، صداي شکستن نبود، صداي چيزي بود که با يک ضربه متلاشي شود؛ يک انفجار بنزين. گلوله آتشين آبي رنگ مثل بالون به هوا رفت. ظاهرا بالگرد سرگرد شافر به «EC-130» هواپيمايي که تازه عنصر آبي را سوار کرده بود، برخورد کرد. حرارت خيلي زياد بود. يکي ديگر از بالگردها که در فاصله نزديکي به محل انفجار بود، هر لحظه امکان داشت، آتش بگيرد... هوا مثل روز روشن شده بود... موشک‌هاي روي منفجر مي‌شدند.

افراد عنصر آبي طبق تعليماتي که ديده بودند، سريعا در همان لحظه اول از هواپيما خارج شده و بعضي مجروح شده و مسافران ايراني هم در نزديکي جاده محتاطانه ايستاده و نظاره‌گر بودند.
«در تمام راه بازگشت به مصيره، احساس پوچي و پژمردگي مي‌کردم. يأس بر وجودم سايه افکنده بود، گريه‌ام گرفت. اين موقعي بود که نشستم و با تمام وجود، گفتم يا عيسي مسيح، تو مي‌داني که چه گندي بالا آمده است. ما واقعا باعث شرمساري کشور خودمان شديم، خودم را بسيار حقير احساس مي‌کردم. نمي‌خواستم صحبت کنم يا هيچ کاري انجام دهم. فقط احساس مي‌کردم که ديگر آبرويي برايم نمانده بود».
در اين عمليات هشت تن از آمريکايي‌ها در کوير يک کشته شدند.

هاميلتون جردن در مورد شکست عمليات نجات مي‌نويسد: از صبح امروز (پنجشنبه 24 آوريل 1980 / 4 ارديبهشت 1359) نمي‌توانم هيجان خود را پنهان کنم. نزديک ظهر (که به وقت ايران نيمه شب بود) رئيس‌جمهوري من را احضار کرد و وقتي که وارد دفترش شدم، او را خيلي افسرده و ناراحت ديدم. پيش از اين‌که من سخن بگويم، خود او شروع به صحبت کرد و گفت، الان خبر بدي به من داده‌اند. دو بالگرد ما در شروع عمليات سقوط کرده است. از شنيدن خبرها گيج و مبهوت شدم... کارتر پشت ميز خود نشست و چند ثانيه سکوت برقرار شد، هر کسي در درون خود به عاقبت کار مي‌انديشيد و ياراي سخن گفتن نداشت. اين سکوت مرگبار را صداي زنگ تلفن شکست. کارتر گوشي را برداشت و گفت: ديويد (جونز) چه خبر؟

ما حرف‌هاي جونز را نمي‌شنيديم ولي حالت چهره کارتر و پريدگي رنگ او نشان مي‌داد که خبرهاي بدي مي‌شنود. کارتر لحظه‌اي چشمانش را بست و در حالي که به زحمت آب دهانش را قورت مي‌داد، پرسيد: آيا کسي هم مرده است؟ همه به دهان و چشمان او زل زده بوديم. گوشي تلفن را گذاشت، هيچ کس سوالي نکرد تا اين‌که خود کارتر پس از چند ثانيه سکوت گفت: مصيبت تازه‌اي پيش آمده، يکي از بالگردها به يک هواپيماي «C-130» خورده و آتش گرفته و احتمالا چند نفري هم کشته شده‌اند... .


تصور اين‌که گروهي از داوطلبان نجات گروگان‌ها خود جان باخته‌اند و در يک بيابان دور در آن سوي دنيا به خاک هلاکت افتاده‌اند، چون کابوسي بر فکر و روح من سنگيني مي‌کرد. از اتاق کابينه بيرون آمدم تا کمي در هواي آزاد کاخ قدم بزنم و افکارم را منظم کنم، ولي هواي خفه و مرطوب بيرون بيشتر ناراحتم کرد. با حال تهوع به داخل کاخ برگشتم... وقتي به اتاق کابينه برگشتم، هنوز حال عادي نداشتم. رئيس‌جمهوري از براون پرسيد: خبر کشته شدن مأموران عمليات را چگونه به اطلاع خانواده‌هاي آنان خواهيد رسانيد؟

جردن مي‌نويسد: در جلسه جمعه 25 آوريل 1980 (5 ارديبهشت 1359) همه ناراحت و مات مزده بودند و هيچ کس حرفي براي گفتن نداشت. او در جاي ديگر مي‌نويسد: حال مي‌بايست بين صبر و جنگ يکي را انتخاب کنيم.

حتي پس از عمليات نجات هم هنوز فکر ادامه عمليات وجود داشت. برژنسکي مي‌نويسد: به دستور رئيس‌جمهوري، صبح روز 26 آوريل من جلسه‌اي در دفتر خود تشکيل دادم تا امکانات دست زدن به عمليات ديگري را بررسي کنيم. با اين‌که هنوز اطلاع دقيقي از علل شکست مأموريت نجات به جز خارج شدن سه بالگرد از دور عمليات را نداشتيم، اين بار بيشتر انجام عمليات ساده و مستقيمي را مورد بررسي قرار داديم که مبتني بر اعزام نيروي بيشتري به تهران و تصرف يکي از فرودگاه‌ها و عمليات سريع نجات در پايتخت بود، ولي با پراکندن گروگان‌ها در نقاط مختلف ايران اين برنامه هم ديگر عملي نبود.

دانشجويان پيرو خط امام بلافاصله در پي شکست عمليات نجات، گروگان‌ها را در گروه‌هاي چند نفري در شهرهاي ايران در مراکزي به صورت محرمانه پراکنده و نگهداري کردند.
پس از شکست عمليات نجات مرحله دوم عمليات نظامي که حمله تخريبي و انتقام‌جويانه عليه ايران بود نيز خود به خود منتفي شد، زيرا منجر به کشته شدن گروگان‌ها و اثبات بي‌کفايتي حکومت آمريکا و واکنش‌هاي داخلي در آن کشور مي‌شد.

اهميت شکست

شکست نقشه‌اي چنان دقيق، فني و محاسبه‌شده که شرح آن گذشت به معناي شکست تمام سازمان‌هاي ذيربط و فنون آنها بود. براي درک اهميت و عظمت اين شکست، کافي است، تصور کنيد که اگر عمليات نجات پيروز مي‌شد چه اتفاقي مي‌افتاد؟ و براي ايران و انقلاب اسلامي و براي آمريکا چه ره‌آوردهايي داشت و چه تأثيراتي در معادلات جهاني بر جاي مي‌نهاد؟

منبع : بازتاب
نه از خودت تعریف کن و نه بدگویی. اگر از خودت تعریف کنی قبول نمی‌کنند و اگر بدگویی کنی بیش از آنچه اظهار داشتی تو را بد خواهند پنداشت...
[External Link Removed for Guests]
Super Moderator
Super Moderator
پست: 949
تاریخ عضویت: دوشنبه ۲۹ اسفند ۱۳۸۴, ۲:۳۱ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 2396 بار
سپاس‌های دریافتی: 1355 بار

پست توسط Reza 313 »

که از قرار معلوم دو فانتوم «F-14» در باند آن در حال آماده‌باش


فانتوم F-14 ...!!!! 8) 8) :::P :::P

مجبور نيستند وقتي اطلاعات درستي ندارند مطلب بنويسند.... :x
...آن ها که بر فراز آسمان درس پرواز آموخته بودند ، دیگر زیستن بر خاک زمین میسرشان نبود و جنگ بهانه ای بود تا مشق نیمه کاره ی آسمانی بودنشان را کامل کنند .... تصویر 
Major II
Major II
نمایه کاربر
پست: 1796
تاریخ عضویت: شنبه ۲۵ شهریور ۱۳۸۵, ۴:۱۸ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 35 بار
سپاس‌های دریافتی: 215 بار
تماس:

پست توسط Karim1504 »

Reza 313 نوشته شده:
که از قرار معلوم دو فانتوم «F-14» در باند آن در حال آماده‌باش


فانتوم F-14 ...!!!! 8) 8) :::P :::P

مجبور نيستند وقتي اطلاعات درستي ندارند مطلب بنويسند.... :x


عزیز منظورش دوفانتوم و اف 14 بوده :-)
نه از خودت تعریف کن و نه بدگویی. اگر از خودت تعریف کنی قبول نمی‌کنند و اگر بدگویی کنی بیش از آنچه اظهار داشتی تو را بد خواهند پنداشت...
[External Link Removed for Guests]
Super Moderator
Super Moderator
پست: 949
تاریخ عضویت: دوشنبه ۲۹ اسفند ۱۳۸۴, ۲:۳۱ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 2396 بار
سپاس‌های دریافتی: 1355 بار

پست توسط Reza 313 »

KARIM اصلا اينطور که شما ميگي نيست ....
...آن ها که بر فراز آسمان درس پرواز آموخته بودند ، دیگر زیستن بر خاک زمین میسرشان نبود و جنگ بهانه ای بود تا مشق نیمه کاره ی آسمانی بودنشان را کامل کنند .... تصویر 
Old Moderator
Old Moderator
نمایه کاربر
پست: 1575
تاریخ عضویت: شنبه ۱۱ شهریور ۱۳۸۵, ۱:۲۴ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 2 بار
سپاس‌های دریافتی: 238 بار
تماس:

پست توسط Sardar »

اينجاست که بايد گفت دست هايي غيب براي ياري است :)
هیهات منا الذلة
Captain
Captain
نمایه کاربر
پست: 529
تاریخ عضویت: یک‌شنبه ۶ فروردین ۱۳۸۵, ۱۲:۱۱ ق.ظ
محل اقامت: تهران
سپاس‌های ارسالی: 42 بار
سپاس‌های دریافتی: 99 بار
تماس:

پست توسط mach1 »

سلام
اینجاشم جالبه
«ترتيباتي هم براي پرواز دو بالگرد توپدار «AC-130EH»

نمردیمو دیدیم AC-130 هم بالگرد شد ::mo
این بازتاب هم بعضی وقتا چه چیزایی اختراع میکنه خوب ادوات رو نمیشناسین مجبورین ازشون اسم ببرین ؟
ارسال پست

بازگشت به “اخبار نظامي”