رايش سوم

در اين بخش مي‌توانيد در مورد اخبار نظامي منتشر شده به بحث بپردازيد

مدیران انجمن: abdolmahdi, Java, Shahbaz, شوراي نظارت, مديران هوافضا

ارسال پست
Captain I
Captain I
نمایه کاربر
پست: 1930
تاریخ عضویت: سه‌شنبه ۲۴ فروردین ۱۳۸۹, ۹:۰۱ ب.ظ
محل اقامت: IRAN
سپاس‌های ارسالی: 2144 بار
سپاس‌های دریافتی: 7632 بار
تماس:

رايش سوم

پست توسط HORLIKAN »

رایش سوم به حکومت آلمان از سال 1933 تا سال 1945 گفته می شود. واژه ی رایش در زبان آلمانی به معنای امپراتوری یا فرمانروایی است. رایش یکم به امپراتوری مقدس روم غربی و رایش دوم به حکومت پس از بیسمارک تا دوره جمهوری وایمار و رایش سوم به حکومت پس از جمهوری وایمار تا شکست آلمان در جنگ جهانی دوم گفته می شود.

رایش سوم به حکومت آلمان از سال 1933 تا سال 1945 گفته می شود. واژه ی رایش در زبان آلمانی به معنای امپراتوری یا فرمانروایی است. رایش یکم به امپراتوری مقدس روم غربی و رایش دوم به حکومت پس از بیسمارک تا دوره جمهوری وایمار و رایش سوم به حکومت پس از جمهوری وایمار تا شکست آلمان در جنگ جهانی دوم گفته می شود.


رهبری رایش سوم را آدولف هیتلر رهبر حزب نازی در دست داشت. او پس از یک کودتا در سال 1924 به زندان محکوم شده بود و پس از آزادی به شیوه ی قانونی خود توانست حزب نازی را به قدرت رسانده و با مرگ رئیس جمهور هیندنبورگ قدرت را به طور کامل در دست بگیرد. رایش سوم دارای یک حکومت دیکتاتوری ملی و تک حزبی و صد البته مردمی بود.


تا پیش از قدرت یابی رایش سوم یعنی در دوره جمهوری مردم آلمان در وضعیت بسیار سختی به سر می بردند و در وضعیت اقتصادی بسیار بدی قرار داشتند. بسیاری از جوانان آلمانی به روابط جنسی و مواد مخدر پناه برده یا کمونیست می شدند. عهدنامه ی ورسای که در نتیجه شکست آلمان در جنگ جهانی اول عقد شده بود اوضاع اقتصادی آلمان را کاملا فلج کرده بود. اما با روی کار آمدن هیتلر وی توانست با گردآوری نخبگان آلمان در رایش سوم وضعیت آلمان را در کمتر از چهار سال کاملا دگرگون کند. وی قرارداد ورسای را که ارتش و نیروی دریایی آلمان را کوچک کرده و حق داشتن نیروی هوایی، نیروی زرهی و زیردریایی از آلمان را داشت در نهایت شجاعت زیر پا گذاشت و مناطق از دست رفته ی آلمان در جنگ جهانی اول را بدون خونریزی و جنگ و از طریق سیاسی به آلمان بازگرداند که مهم ترین آن اتریش بود. تمام مردم این سرزمین ها از پیوستن سرزمینشان به رایش سوم خرسند بودند. پس از اتریش برای آلمانی ها مهم ترین منطقه دانتسیگ و دالان لهستانی بود که سرزمین آلمان را به دو تکه تقسیم کرده و پس از جنگ جهانی اول ضمیمه لهستان شده بود. اما اینبار تسخیر منطقه بدون خونریزی انجام نشد و با لجبازی لهستان که پشتیبانی کامل بریتانیا و فرانسه را هم بدست آورده بود جنگ جهانی دوم روی داد و پس از چند سال نبرد خونین رایش سوم سرانجام سقوط کرد.


رایش سوم با وجود اینکه یک دارای یک سیستم دیکتاتوری بود اما کامل مورد پشتیبانی مردم بود و این دیکتاتور (هیتلر) را خود مردم بر سر کار گذاشته و با جان و دل از او پشتیبانی می کردند. در رایش سوم یهودیان و مارکسیست ها خطرناک ترین افراد حساب می شدند چنانکه هیتلر معتقد بود یهودی و مارکسیست مانند دو طاعون کشنده ای است که یکی قلب و دیگری مغز را تسخیر می کند. در نتیجه فعالیت ضد یهودی در رایش سوم بسیار زیاد بود.
مهم ترین مسئله در رایش سوم اتحاد تمام سرزمین های آلمانی نشین بود. اگر چه رایش سوم نابود شد اما این مسئله که در آن زمان آرزوی ده ها میلیون آلمانی میهن پرست بود برای مدت کوتاهی به حقیقت پیوست. همچنین مسئله فضای حیاتی از مسائل مهم دیگر برای آلمانی بود و نازی ها معتقد بودند اگر به سرزمین های بیشتر دست پیدا نکنند نابود خواهند شد. اگر چه بی رحمانه به نظر می آید اما در کجای دنیا سرزمینی را به کسی به رایگان بخشیده اند و در کجا دنیا سرزمینی بدون جنگ و خونریزی تصرف شده است؟


رایش سوم از نظر سیاست خارجی نیز مرکز کمیته های ملی گوناگون بود. کمیته های ملی مختلف از سرزمین های شوروی از جمله ارمنستان، اذربایجان، اوکراین و ... در آلمان فعالیت می کردند. هندی ها در جنگ جهانی دوم در آلمان دارای تشکیلات خاصی بودند. به علاوه شیوه ی نظارت رایش سوم هرگز همانند استعمارگران نبود و در رایش سوم سرزمین های اشغال شده از نظر فرهنگ و رسوم قومی آزاد بودند. برای مثال بر عکس شوروی که در تاجیکستان کوشش داشت زبان و فرهنگ پارسی را نابود کند و بی خدایی در شوروی ترویج دهد در سرزمین های تحت اشغال رایش، آلمانی ها از فرهنگ و اعتقادات مردم پشتیبانی می کردند و در هر کجا که یک یگان خارجی ساخته می شد نماد ملی و مورد حمایت آن مردم در کنار پرچم رایش سوم قرار می گرفت که از جمله می توان به اس اس های بوسنی با پرچم شمشیر هلالی و یا اس اس های آلبانی با که با نام « اسکندربرگ» (قهرمان ملی آلبانی) فعالیت می کردند اشار داشت.


عده ای معتقدند که در رایش سوم نسل کشی در ابعاد گسترده وجود داشته است اما وقتی ما به دیگر ابعاد موضوع نگاه می کنیم می بینیم که در ارتش رایش سوم و در بخش خارجی آن حدود دو میلیون غیر آلمانی وجود داشته است که نزدیک به یک میلیون نفر از آن ها از سرزمین های شرق اروپا بوده اند. به علاوه هیچ مدرک معتبری جز چهار عکس و نوشته و دو شاهد دون پایه وجود ندارد!!! چهار عکس را می توان به راحتی و حتی با یک جاعل تازه کار جعل کرد و سند هم که پس از پیروزی به راحتی ساخته می شود و پیدا کردن دو شاهد با زور، حیله، شکنجه یا رشوه نیز آسان است. رایش سوم تنها در پی پدافند و پاسداری از نژاد آلمانی بود نه کشتار سایر نژاد ها.
بزرگ ترين گناه ترس است .

امام علي (عليه السلام)

________________________



 
 
Colonel II
Colonel II
نمایه کاربر
پست: 4122
تاریخ عضویت: سه‌شنبه ۱۱ بهمن ۱۳۸۴, ۶:۱۶ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 4507 بار
سپاس‌های دریافتی: 4337 بار
تماس:

Re: رايش سوم

پست توسط Reza6662 »

  نامه سیاسی   [External Link Removed for Guests]   ۶۵ سال از زمانی که هیتلر قبل از خودکشی‌اش در می 1945 وصیت‌نامه‌اش را تنظیم کرد، می‌گذرد. مردانی که این وصیت‌نامه را ترجمه کردند، آلمانی‌های روی‌گردانده از وطنشان بودند که به بریتانیا فرار کردند تا علیه کشور خود دست به سلاح ببرند. دو کتابی که به تازگی منتشر شده اند، این افراد کمترشناخته شده را در مرکز توجه قرار داده است. وقوع جنگ جهانی دوم منجر به این شد که هزاران نفر در سراسر اروپا به طور داوطلبانه برای خدمت، به ارتش ملحق شوند تا برای کشور مطبوعشان انجام وظیفه کنند. در میان آنها که در بریتانیا قدم پیش گذاشتند، هزاران آلمانی و اتریشی هم بودند که از دست نازی‌های گریخته بودند و آمادگی داشتند که علیه هموطنان خود وارد جنگ شوند. به آنها "وفادارترین بیگانگان دشمن برای پادشاه" می‌گفتند، اگر چه همه آنها یهودی نبودند.

هرمان روثمان، یک یهودی زاده شهر برلین در میان این افراد بود. او در سال ۱۹۳۹ و کمی قبل از شروع جنگ، هنگامی فقط ۱۴ سالش بود به دلیل روند رو به رشد آزار یهودیان توسط نازی‌ها و در چارچوب برنامه انتقال کودکان به انگلستان آمد. در اکتبر ۱۹۴۵، ماموریت فوق محرمانه‌ ترجمه وصیت‌نامه سیاسی و شخصی آدولف هیتلر به آقای روثمن و تعدادی دیگر از یهودیان آلمانی واگذار شد. وصیت‌نامه‌ای که هیلتر در ۲۹ آوریل همان سال نوشته بود، درست قبل از خودکشی‌اش که احتمالن در ۳۰ آوریل 1945 اتفاق افتاد و تاریخ قطعی آن برای همیشه مجهول ماند.  [External Link Removed for Guests] 

آقای روثمن که اکنون ۸۵ سال دارد و در ایلفورد اسکس زندگی می کند، کتابی به نام "وصیت نامه‌ هیتلر" درباره خدمت نظامی‌اش نوشته است. او در سال ۱۹۴۷ شهروند بریتانیا شد، یعنی زمانی که او برای بریتانیا می جنگید، هنوز آلمانی بود. او در حالی که در صدایش ته‌لهجه‌ آلمانی موج می‌زند می‌گوید: "می‌خواستم تمام تلاشم را در جهت پیروزی بریتانیا در جنگ کرده ‌باشم." او می‌افزاید: "هیچ شکی نداشتم که حکومت هیتلر کسانی را که با او مخالفت می‌کنند، نابود خواهد کرد، می‌خواستم برای اینکه آلمان نازی هر چه سریعتر نابود شود، نهایت تلاشم را کرده باشم."در حالی که تسلطش به زبان آلمانی به او یک قابلیت درخشان داده بود، در ماه مه سال ۱۹۴۴ در بخش سوم اداره ضدجاسوسی ارتش بریتانیا ثبت نام کرد. او به عنوان "سرباز هری روثمن" شناخته می‌شد.

روثمن زمانی که در بازداشتگاه غیرنظامیان فالینگ بوستل آلمان مشغول کار بود، یک روز صبح زود توسط افسر مافوقش احضار شد. او یکی از دهها آلمانی روی گردانده از وطن بود. به آنها گفته شد مردی را دستگیرکرده‌اند که در آستر کت خود مدارکی را دوخته است. این مرد توسط سربازی که به رفتار او مشکوک شده بود متوقف شده بود. این سرباز متوجه شده بود که کت مرد به شکل عجیبی برجسته‌ است. این مدارک که به زبان آلمانی و روی کاغذ پوست آهو تایپ شده بود به سرعت توسط آقای روثمن و همکارانش به عنوان وصیت نامه‌ شخصی و سیاسی هیتلر و الحاقیه جوزف گوبلز به آن شناسایی شد. سه نسخه از این مدارک توسط هیتلر تهیه شده بود. دوتای آن‌ها بعدها به دست موزه سلطنتی جنگ در لندن افتاد. نوشته گوبلز نیز از جمله اسناد و مدارکی بود که برای ترجمه به روثمان داده شد. او می‌گوید: "گوبلز جملات طولانی‌ نوشته بود که من مجبور بودم برای این که ترجمه آنها معنی دهد تقطیع‌شان کنم. وصیت نامه هیتلر به جای کاغذ معمولی روی پوست و با حروف بزرگ نوشته شده بود."

"وصیت نامه مشخصه‌های دیگری هم داشت. هیچکس نامه را روی پوست آهو نمی‌نویسد. احساس می‌کردم هیتلر می‌خواست با این کار مردم آلمان را تحت تاثیر قرار دهد." تنها یک بار آقای روثمن از هموطنان خود به خشم آمد، آن هم وقتی بود که افسران نازی زندانی به خاطر کمبود غذا به او شکایت کردند. "به آنها گفتم که چه کسی برای کمبود غذا باید مورد ملامت قرار بگیرد؟ آیا جز خودتان کس دیگری هم هست؟ شما جنگ را راه انداختید و حالا به خاطر نبود غذا به من شکایت می‌کنید. شما موجودات بی ارزش، ننگ انسانیت و دنیا هستید." آقای روثمن اکنون اذعان دارد که نباید توهین می‌کرد. زندانیها بلافاصله از او به مافوقش شکایت کردند اما او پس از تحقیقی کوتاه بخشوده شد. او هنوز می‌گوید که از گفتن این جمله پشیمان نیست، اگر چه به خاطر آن مدالش را از دست داده باشد. [External Link Removed for Guests]  وصیت‌نامه‌ سیاسی آدولف هیلتر احتمالن در ۲۹ آوریل ۱۹۴۵ نوشته شده، درست قبل از خودکشی‌اش که احتمالا در ۳۰ آوریل اتفاق افتاده و تاریخ قطعی آن برای همیشه نامعلوم باقی مانده است. 

آلمانی دیگری که برای بریتانیا جنگید، کلاوس لئوپولد اکتاویو آشر بود. او که در ۱۹۲۲ در برلین به دنیا آمده بود، بعدها کالین ادوارد آنسون نامیده شد. خانواده اش او را از ترس جانش، چند روز قبل از ۱۷ سالگی‌اش از آلمان فراری دادند. کورت، پدر او یک مخالف صریح‌الهجه هیتلر بود که در سپتامبر ۱۹۳۷ دستگیر و به کمپ داخائو منتقل شد و یک ماه بعد جان خود را از دست داد. اگر چه کورت یهودی بود ولی مادر آقای آنسون پروتستان بود و فرزندش را مطابق این تعالیم پرورش داده بود. آقای آنسون در سال ۱۹۳۹، پس از رسیدن به انگلستان و در حالی که تنها کمی انگلیسی بلد بود، داوطلب جنگ برای بریتانیا شد و به همرزمان انگلیسی‌اش در خط مقدم جنگ پیوست. او می‌گوید: "مثل خیلی دیگر از پناهندگان فکر می‌کردم این جنگ مستقیما به من مربوط است و نمی‌توانم گوشه‌ای بنشینم و ببینم دیگران برای من می‌جنگند." او که اکنون ۸۸ ساله است و در هرتفوردشایر انگلستان زندگی می کند، در حال جمع‌آوری خاطراتش برای نگارش توسط هلن فرای است و نام "کودک آلمانی، کماندوی انگلیسی" را برای آن برگزیده است. او می‌گوید از بریتانیایی‌هایی که به اصلیت او پی برده‌اند جز "علاقه و دوستی مشفقانه" چیز دیگری ندیده‌است. "من هرگز مورد خصومت و واکنشهای غیرخوش‌آیند قرار نگرفته‌ام. همه می‌دانند که پناهندگان آلمان نازی با نازی‌ها مخالف بودند."

در سال ۱۹۴۲، وقتی خارجی‌ها اجازه حضور در خطوط مقدم را گرفتند، کالین به عنوان به عضویت گروهان سوم کماندو که شامل پناهندگان آلمانی بود، پذیرفته شد. به این سربازان خارجی گفته شده بود که به خاطر ملیتشان مراقب امنیت شخصی خود باشند. به آنها گفته شده بود اگر به خاطر لهجه‌شان جایی گیر افتادند داستانی جعل کنند که آن را باورپذیر کند؛ مثلن بگویند کودکی خود را در آلمان گذرانده‌اند. علاوه بر این، به آنها گفته شده بود که نامی انگلیسی برای خود انتخاب کنند که مخفف آن شبیه اسم آلمانی‌شان باشد تا بتوانند هویت جدید خود را به خاطر بسپارند. کالین به این دلیل این نام خانوادگی را برای خود برگزید، که درست در همان لحظه ای که از او پرسیده شد یک هواپیمای مخابراتی آنسون از بالای سرشان گذشت. پس از پایان دوره آموزشی، کالین به یک واحد کماندویی دیگر منتقل شد و در حمله به جزیره سیسیل شرکت کرد، جایی که از ناحیه جمجمه دچارجراحتی سخت شد به طوری که سمت چپ مغزش نمایان شد و امیدی به زنده ماندن او نبود. ولی در نهایت بهبود یافت و مجددا به عنوان کماندو در حمله‌ یوگسلاوی و آلبانی‌ و پس از آن آزادسازی کورفو به ارتش بریتانیا خدمت کرد. مهارت او در زبان آلمانی، هنگامی که تعداد اسرای جنگی آلمان رو به افزایش گذاشت، اهمیت ویژه‌ای پیدا کرد.

آیا جنگیدن علیه هموطنان آلمانی‌اش در او حس بدی را برمی‌انگیخت؟ او می‌گوید: "من خیلی به این موضوع فکر نمی‌کردم. وقتی در حال عملیات علیه نیروهای دشمن بودیم، هر کسی که یونیفورم خاکستری پوشیده بود دشمن تلقی می‌شد و باید با گلوله می‌زدیمش. تنها گاهی که چند نفر را زندانی می‌کردیم از خودم این سوال را می‌کردم، من دستگیر کردن‌شان را به کشتن‌شان ترجیح می‌دادم. آلمانی‌هایی که من با آنها در تماس بودم بسیار مطیع بودند. همیشه یادم بود که این من هستم که از آنها بازجویی می‌کنم مگر وقتی که از من می‌پرسیدند چرا آلمانی را به این خوبی حرف می‌زنم." او می‌گوید هیچ خصومتی با آلمانی‌هایی که برای هیتلر جنگیدند ندارد. او می‌افزاید: "نمی‌توانم در دلم کسانی را که آن وقت‌ در خدمت حزب نازی بودند نقد کنم. در آن شرایط چه کار دیگری از آنها برمی‌آمد؟ باید چه کار می‌کردند؟ آنها به خاطر کشورشان به خدمت فراخوانده شده بودند تا برایش انجام وظیفه کنند و غیر از آن انتخاب دیگری نداشتند."

هيتلر درآخرين روزهاي عمر رايش سوم، وضعيت جهان در دراز مدت را بدين گونه پيش بيني كرد:
پنجم فوريه 1945، هيتلر در پناهگاه زير زميني خود پس از اين كه شنيد واحدهاي ارتش سرخ به حومه برلن رسيده اند و مدافعان پايتخت رايش عمدتن نوجوانان 14 تا 18 ساله حزب جوانان نازی و نظاميان بازنشسته سالخورده هستند كه داوطلبانه به خدمت بازگشته اند، همكاران نزديكش را فرا خواند و خطاب به آنان گفت: [External Link Removed for Guests] 

«پس از شكست ما، در جهان تنها دو نيرو باقي خواهند ماند؛ روسيه و آمريكا كه از ظرفيت معارضه با يكديگر برخور دار هستند. معارضه اين دو نيرو به علت متضاد بودن هدفهايشان اجتناب ناپذير خواهد بود. تا هنگامي كه اين معارضه ادامه داشته باشد و يكي از دو طرف از صحنه خارج نشود، ساير ملل با برخورداري از آرامش نسبي به پيشرفت ادامه خواهند داد. روزي كه يكي از اين دو قدرت در صحنه نباشد، وضعيت جهان بحراني و نامطلوب و همه ملل دچار نا اطميناني و به نوعي درگير وضعيت روز خواهند شد و اين شرايط تا ظهور قدرت و يا قدرتهايي تازه و برقراري نظمي نوين درجهان ادامه خواهد يافت.»

برگرفته شده از:
Please Login or Register to see this code
[External Link Removed for Guests]
ارسال پست

بازگشت به “اخبار نظامي”