به ميلياردر بودنم افتخارميکنم/ چه کسي ميگويد ثروت داشتن ..
مدیران انجمن: رونین, Shahbaz, MASTER, MOHAMMAD_ASEMOONI, شوراي نظارت
- پست: 1863
- تاریخ عضویت: یکشنبه ۲۳ اسفند ۱۳۸۸, ۳:۴۲ ب.ظ
- محل اقامت: کرمان/رفسنجان
- سپاسهای ارسالی: 10774 بار
- سپاسهای دریافتی: 12391 بار
- تماس:
به ميلياردر بودنم افتخارميکنم/ چه کسي ميگويد ثروت داشتن ..
[External Link Removed for Guests] نام اسدالله عسگراولادي اين روزها خيلي سرزبانهاست. انتشار فهرست ميلياردرهاي ايراني باور برخي نامها را دشوار کرد اما هيچکس نبود که درمورد داراييهاي حاج اسدالله عسگراولادي شک به دل خود راه دهد.
عسگراولادي که سابقهاي طولاني درعضويت در اتاق بازرگاني تهران دارد، برخلاف برخي دوستانش از اين که ميلياردر خطابش کنند،نه ناراحت ميشود و نه تکذيب ميکند.
در مورد اسدالله عسگراولادي داستانهاي زيادي شنيدهايم. مردي که ميگويند پولش از پارو بالا ميرود. مردي که سلطان خشکبار است. مردي که ثروت رويايي دارد و از اين دست داستانها که براي شما زياد ميگويند. اين اسدالله عسگراولادي ميلياردر کيست؟
من متولد 1314 درتهران هستم. برادرحاجحبيبالله که او يکي از مشاهير عرصه سياست است و من از مشاهير عرصه اقتصاد. او عضو حزب مؤتلفه اسلامياست و من عضو اتاق بازرگاني تهران.
او همه فعاليتهايش را در سياست متمرکز کرده و من در اقتصاد. بيش از 55 سال است که کار بازرگاني و تجارت ميکنم. آدم اين روزها نيستم که کارم حساب و کتاب نداشته باشد. قديميهم فکر نميکنم که فکرکنيد توي دفترش چرتکه دارد و هنوز با مرکب نامه مينويسد. خودم را هميشه بهروز نگه ميدارم و هرگز از تحولات جهاني عقب نميمانم. پول هم دارم. دارايي هم دارم. ميلياردر هم هستم. حواسم به اخبار است و هرچه را که بتوانم ميشنوم و ميخوانم. خلاصه چيزي از شماها کم ندارم.
نميدانم شما چند سال داريداما همين قدر بدانيد که نخستين شرکت من متولد 1336 است. اولين شركت تجاري من که هنوز «شركت صادراتي حساس» نام دارد را در سال 1336 تاسيس كردم . اين پيرمرد از ابتدا تاکنون كارش صادرات محصولات كشاورزي و خشكبار بوده است. با اين پيرمرد کشمش صادر کردهام، پسته به خارجيها فروختهام، زيره به اروپا وآسيا وآمريکا بردهام وبراي کشورم ارزآفريني کردهام.
افتخارم اين است که هرگز چيزي وارد نکردهام و در تمام سالهاي گذشته صادر کننده باقي ماندهام. يکي ازهمين روزنامهها به من لقب «حاجي ترانسفر» داده که اين لقب به خاطر توجه ويژه من به صادرات به من داده شده اما من از آنها خواستم ديگر ازاين لقب استفاده نکنند. گفتم من حاج اسدالله عسگراولادي هستم و هيچ اسم ديگري را دوست ندارم. من اهل تهران هستم وبه قول بعضيها بچه کف بازارم. کودکيهاي من در چهارراه سيروس و در كوچهاي حمام گلشن گذشته است.
بچه کف بازار هستم و از سال 1314 که به دنيا آمدم به ياد ندارم که از کسي کمک گرفته باشم. از سال 1336 که شرکت حساس را داير کردم تا حالا کار صادرات کردهام.
پيش از انقلاب برخي سرمايهداران وجود داشتند که به دليل نزديکي به دربار به ثروت وسرمايه رسيدند. شما را هم متهم ميکنند که به دليل فعاليتهاي سياسي ونزديکي به حاکميت ثروتمند شدهايد.
کسي که ازسال 1336 دارد کار اقتصادي ميکند وکارش تا حال ادامه پيدا کرده نميتواند آدم بي لياقتي باشد. حتما استعداد اينکار را داشته و حتما تلاش زيادي کرده بنابراين شما به اين آدم نبايد لقب رانتخوار بدهي وبخواهي گذشتهاش را و تلاشهايش را زير سوال ببري.
من چنين جسارتي نکردم حاج آقا.
شمارا نميگويم. اتفاقا سوال خوبي پرسيدي. من سابقه کار سياسي دارم. زياد هم دارم اما شما يک نمونه پيدا نميکنيد که از اين سابقه سوءاستفاده شده باشد. من از بانکها وام نميگيرم. صادرکنندهام تا واردکننده و در تمام 30 سال گذشته حتي يک پست دولتي نداشتهام. من فکر و دغدغه سياسي دارم اما کار سياسي نميکنم و مهمتر اينکه هرگز از رابطههاي سياسيام استفاده و سوءاستفاده نميکنم.
برادرم حاجحبيبالله عسگراولادي سياسي است اما من هميشه از ورود به سياست بدم ميآمد. پيش از انقلاب خيلي بيشتر کار سياسي ميکردم اما بعد ازانقلاب کلا اين کار را رها کردم. در تمام سالهاي گذشته هيچ پست و سمت دولتي نداشتهام به جز اين که مدت کوتاهي مشاور شهيد رجايي بودم و البته از ابتداي انقلاب هم در اتاق بازرگاني حضور دارم. ميدانيد که اتاق بازرگاني يک تشکل است و نه يک شرکت سهاميکه کار اقتصادي بکند.
خلاصه ميخواهم اين را بگويم که با همه بزرگان عرصه سياست رفاقت دارم اما نه آنها را وارد کار خودم ميکنم نه اجازه ميدهم آنها وارد کار من شوند. اتفاقا در اتاق بازرگاني هميشه التماس دعاي ما اين است که سياست به اقتصاد مجال نفس کشيدن بدهد.
شما و برادرتان حاج حبيبالله دو روي متفاوت هستيد. چطور شد که توليد ثروت براي شما ارزش شناخته شد اما براي ايشان نه.
فرق ما اين است که او به سياست علاقه دارد ومن به تجارت. موضوع ارزش هم نيست که بگوييد برادرم براي توليد ثروت ارزش قائل نيست. ايشان هم براي توليد ثروت اعتبار قائل است اما اولويتش کارسياسي است. البته برادرم کار اقتصادي نميکند و به اشتباه ميگويند او امپراتوراست. امپراتور من هستم و برادرم کار اقتصادي نميکند.
اما شايع است که ايشان هم کار تجاري ميکند.
شايع است و من هم شنيدهام اما برادرم کار اقتصادي نميکند. اين حرفها را اول انقلاب همين چپها مطرح کردند و شايعهسازي کردند. برادرم نزديکيهاي انقلاب شرکتي داشت که در زمينه کارهاي کشاورزي فعاليت ميکرد اما بعد از انقلاب هيچ شرکتي ندارد و اصولا فرصت کار اقتصادي ندارد.
چطورشد که شما وارد کار تجارت شديد؟
علاقهاش در من وجود داشت و زمينه هم داشتم. مثلا از اين که آزاد هستم و خودم را محدود به کار دولتي و کارمندي نکردهام فوقالعاده خوشحالم. از بچگي هم هيچگاه آرزو نداشتم که وارد دولت بشوم و حقوقبگير دست و پا بسته باشم. به همه توصيه ميکنم آرزوي کارمندي دولت را از ذهن خود بيرون کنند. چون هم دولت کارهايش محدود است و هم اينکه دارد خودش را کوچک ميکند. يعني چه جوان کار وتوليد را تعطيل کند و برود کارمند دولت شود؟ من اين کار را نکردم و فکر ميکنم ضرر نکردهام. ازاين که نانم به فکر و تلاش خودم وابسته است خوشحالم و از اين که آزادم خيلي خوشحالتر هستم.
آقاي عسگراولادي نام شما در فهرست ميلياردرهاي ايراني منتشر شده است... .
همين شماها هستيد که اين حاشيهها را به وجود ميآوريد. ما که نميگوييم بنويسد صبح بيدار ميشويم ميبينيم نام ما را به عنوان ميلياردر گذاشتهايد توي روزنامهها.
خود همين موضوع هم بحث است. مگرشما واقعا ميلياردر نيستيد؟
ببينيد اين بحث ميلياردر بودن هميشه در کشور ما به عنوان يک نقطه ضعف مطرح شده درحالي که در کشورهاي ديگر اين طوري نيست و طرف به اين که ميلياردر باشد افتخار ميکند. من به اين که ميلياردر هستم افتخار ميکنم به اين دليل که ذرهاي از داراييهايم را با رانت وکار خلاف به دست نياوردهام. حتي از گرفتن وام بانکي هم پرهيز ميکنم وگفتم که حتي کار واردات هم نميکنم. نه اين که کار واردات را بد بدانم . نه بد نميدانم اما من با خودم عهد کردهام کار صادرات بکنم.
وقتي ميگويند حاج اسدالله عسگراولادي همان که صادرکننده نمونه است خوشحال ميشوم و احساس غرور ميکنم. اين که بدنيست و من فکر نميکنم آدمهاي منصف ازاين که آدمي مثل من کالاهاي کشورش را به ديگر کشورها صادر کند ناراحت شوند يا بدشان بيايد.
اين که ميبينيد بعضيها در مورد ما افسانهسرايي ميکنند ناشي از کارهاي سياسي است و واقعيت ندارد. درمورد برادرم ميگويند او سلطان است و پدر بازار را درآورده و از سلاطين بازار است و هزاران ميليارد ثروت دارد و از اين حرفها ولي ميبينم من را با او اشتباه گرفتهاند.
البته من هم سلطان ميلياردرهاي ايران نيستم. من درحد خودم کار اقتصادي ميکنم و بارها گفتهام که کاسب جزء هستم. ازمن بزرگتر زياد هستند و دارايي من در مقابل خيليها مثل ارزن در برابر يک تپه است. زمينه افسانهسرايي در مورد داراييهاي افراد را سياسيون به وجود
ميآورند. البته اين حرفها مهم نيست و اهميت ندارد که چه ميگويند اما گفتن اين حرفها از روي دشمني خوب نيست اما اگر به عنوان پيروزي بگويند مثل مدالي ميماند که به قهرمانان ميدهند.
چه کسي گفته توليد ثروت بد است؟چه کسي ميگويد ثروت داشتن کراهت دارد؟ همه ميگويند مراقب باشيد پولي که به دست ميآوريد از راه نادرست نباشد وگرنه همه بزرگان توصيه ميکنند که کار کنيد و ثروت مشروع به دست آوريد. در اسلام هم توصيه شده و بزرگان هم توصيه ميکنند.
من به ميلياردر بودن خودم افتخار ميکنم اما آنها که از روي بدجنسي به برخي آدمهاي ديگر لقب ميدهند بايد خجالت بکشند.