سلام دوستانبا تشكر از اقا سيد كه همراهي فرمودن
هزاري هم كه گفتم در اصرع وقت . حالا بزار اصرع وقت برسه
حالا ما يه خاطره در كنيم.
4 سال پيش بود يه موتور kdx تازه خريده بودم . خيلي بهش ميرسيدم و اينا. يه شب داشتم از دمه منزل قبلي مون ميرفتم نون بگيرم يا ماست يادم نيست.
موتور روشن كرديم . رسيديم سر خيابون . كه محل تردد اوباشان محترم بود . داشتم مثل ادم ميرفتم يهو يكي عربده زد ((حالا سر مستي بود . درصد بالا خورده بود نميدونم.))
هوي فلان فلان شده چرا تند ميري . حالا ما هم داشتيم با سرعت 20 كيلومتر ميرفتيم . آره داد زد شروع كرد به فحش دادن ما. بعد يه 20 متر ازش رد شدم دوباره دور زدم از دور بهش گفتم با كي بودي.چ
گفت ........ . منم امپر چسبوندم رفتم ته خيابون سر فرصت يه اجر خوشگل برداشتم . گذاشتم رو باك . سوار شدم. نزديكشون شدم ديدم دارن ميرن . (پشتشون به من بود) اقا مارو ميگي يه هو دنده رو معكوس كرديم يه صدا خركي داد تا اينا برگشتن . در عرض يك ثانيه هرف رو شناسايي كردم . اجر رو برداشتم با تمام وجود زدم يه جاييش كه نبايد ميزدم. اقا طرف و ميگي چنان دادي زد كه من خودم پشت موتور خشكم زد. حالا اين خوردو همانا و اين رفيقاش دنبال ما كردن
همانا . فقط يادم در اون لحظه چنان گازي به موتور دادم كه دود كله خيابون رو بداشت. 140 پر كردم د درو . يه جا واسادم . شروع كردم به توبه كردن .(اي خدا غلط كردم . جووني كردم . بخشيد ) اره اينا رو گفتم اروم شدم سوار موتور شدم رفتم از دور
محل جرم رو ديدن. ديدم كسي نيست(دو سه ساعت بعد از حداثه) . خيالم راحت شد . رفتم خونه موتور رو گذاشتم تو اومدم بيرون سطل اشغال رو بزارم ديدم يه گله ادم
از سره كوچه داره مياد به طرف خونمون.(حالا ترس و استرس اون لحظه رو محاسبه كنيد.) اقا ما تا اينا رو ديدم تا اومديم بريم خونه باد گرفت ييهو شانس .... در بسته شد.( يا ابلفضل چيكار كنم.)
اقا ديدم اينا هي دارن نزديك ميشن ( كوچه ما بن بست بود) ولي هنوز مارو شناسايي نكردن. گفتم يا حسين خودت كمك كن ادم ميشم . اقا مارو ميگي اول يه لحضه گفتم اينا خونه مارو از كجا گير اوردن. تو اين حال و
هوا بوديم كه يه لحضه چشم به ماشين تخليه چاه يكي از همسايه هاي نامردمون افتاد . گفتم يا اينجا ميمونم و نقض عضو ميشم يا يه چند ديقه بو بد رو حس ميكنم بعدش تمومه. سه سوت
شبيه اين نينجا ها رفتم بالاي تانكر(يه چشم به اون ارازل يه چشم به در تانكر)حالا شانس اورديم از دره بالاش رد شديم .((






)) اقا پريدم تو تانكر ديدم پام تا مچ رفت تو يه چيزي .((




)) وقت ميتونم بگم الان كه داره
يادم مياد مو هام داره سيخ ميشه. اقا مارو ميگي تا چند ثانيه اول فقط داشت حالم به هم ميخورد پا رفتم تو اون چيزا . بعد يواش يواش بو ها داره ميره تو دماغم . واي واي واي . اقا حالا ميخاستم بالا بيارم ديدم اينا رسيدن .داردن
در خونمون رو ميزنن و هي داد بيداد ميكنن حالا ساعته چند؟ 1.5 نصفه شب.((اخه كسي به من احمق نبايد ميگفت اخه خره ساعت يك هم اشغال دمه در بايد گذاشت.)) اقا دست زدم به جيبم شانس اوردم گوشي اورده بود
بعد يهو يه لحظه به فكرم سيد الان چراغ رو روشن كنم تو تانكرو ميبينم حالم بد تر ميشه. هي اينور اونورو ديدم تا اينكه يه سروخ كوچيك اون بالاي بلاي تانكر پيدا كردم . با هزار بد بختي سرمو كشيدم بالا كه ديدم بببببببببله
10 15 نفر ادم دمه درن دو ستا شون هم چوب دستشونه . اقا ما ديگه يواش يواش داشتيم سكته رو ميزديم. ( اون بوي خوش از يه طرف داد بيداد هاي اينا يه طرف)) كه يهو گفتم بزار زنگ بزنم داداشم بزرگم. ((داداشم افسر پليسه)) اقا ما دستمون رو گرفتيم جلو بلنگوش كه صدا نياد . ديدم گوشي رو برداشت . اروم اروم براش يه خوردشو توضيح دادم گفت من الان گشتم تو كجايي .گفتم بمير من خونه خودمم ديگه. ((حالا پيچوندن اين هم يه طرف)) گفت حالا همون جا باش . تا 4 صبر كن من
تونستم ميام كمك . منم داغ كردم پشت تلفن علنا بهش گفتم اي تف به روت نامرد. گوشي رو قطع كردم.گفتم خدايا جائز نيست اينجا صدات كنم ولي كمك كن الان خفه ميشم ميرما. اقا تو همين حس و حال بوديمكه ديدم سه چهار تا از همسايه هامون با زير شلواري اومدن دارن با اينا صحبت ميكنن . (( دمشون گرم)) هي ميگفتن اقا اشتباه گرفتي اين اميرعباس پسره خوبيه فلانه و بيساره و اين حرفا ديدم . دو سه تاشون پست رو ترك كردن و رفتن . اقا اين همسايه هارفتن و هنوز سه چهار نفر مونده بودن. . ديگه خلاصه ميكنم . تا ساعت 4 صبح بيدار وايساده بودم . پاهام داشت وير وير ميرفت. كه سرمو بردم دمه سوراخ ديدم هيشكي نيست . يواشي سرمو از در تانكر اوردم بيرون ديدم ببببببببببببله هوا روشن شده و همه رفتن . (حالا اون حس خوشحالي)) اومدم بيرون يه لحظه چشم افتاد به كف تانكر كه بي اختيار ........... گلاب به روتون .
اقا ما رفتيم خونه تمام لباسام رو تو حيات در اوردم (( حالا هوا هم سرد)) از موتور بنزين كشيدم ريختم رو لباسام همه رو وسطه حيات اتيش زدم.(چه شلوار لي نو يي بود
)) پاهام رو تو حيات شستم . كفشم رو دراوردم
انداختم تو اتيشه . همش سوخت بايه شلوارك بريدم تو حمام . . حالا نه يك بار نه دو بار نه سه بار تا شب گلاب روتون ده بار ........ اورديم.
ولي بعدش اومدم رو تخت خوابيدم . چنان خوابي كردم كه تا به امروز يادم نميره.
وياد گرفتم كه ديگه تو محله خودمون با كسي دعوا نكنم. چون ادرس خونمون رو پيدا ميكنن
و در اخر اينو بگم زنگ زدم به داداشم حسابي با صداي بلند از خجالتش در اومدم.
ناكس برا همه فاميل تعريف كرد تا دو سه ما سوژه خنده بودم
يا حق